Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English
Persian
able
آماده بودن آرایش دادن
Other Matches
adorn
آرایش دادن
to dress
[salad]
چاشنی زدن
[آرایش دادن ]
[سالاد]
to stand ready for
[+ noun]
آماده بودن برای
to stand ready to
[+ verb]
آماده بودن برای
colder
بدون آماده بودن
cold
بدون آماده بودن
colds
بدون آماده بودن
coldest
بدون آماده بودن
to be in season
[in heat]
آماده جفتگیری بودن
[جانورشناسی]
to be about to do something
<idiom>
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be on the verge
[brink]
of doing something
<idiom>
آماده انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
to be on-call
در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
configured in
وسیلهای که مشخصات آن بیان کننده آماده بودن آن برای استفاده است
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
pre-treatment
عملیات مقدماتی و آماده سازی
[مثل شستشوی پشم قبل از رنگرزی و یا آماده سازی دار جهت چله کشی]
accoutrement
[British]
آرایش
décor
آرایش
layout
آرایش
accouterment
[American]
آرایش
art direction
آرایش
vanity case
کیفلوازم آرایش
Amadori rearrangement
آرایش آمادوری
column formation
آرایش ستون
make-up
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
packaging
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
four-leafed flower
[آرایش با گل روی ساختمان]
eagle
[آرایش سنتوری پایه]
hairstyle
سبک آرایش گیسو
hairstyles
سبک آرایش گیسو
acanthus
آرایش برگ کنگری
cross-quarter
[آرایش گل چهار برگی]
layout
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
style
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
design
آرایش
[سازمانی یا سیستمی]
fashion look
لباس و آرایش طبق مد روز
carolytic
[ستونی با آرایش برگ دار]
carolitic
[ستونی با آرایش برگ دار]
look
لباس و آرایش طبق مد روز
go
روی دادن بران بودن
goes
روی دادن بران بودن
adapts
وفق دادن موافق بودن
to keep one's temper
متین بودن نشان دادن
denoted
علامت بودن معنی دادن
denote
علامت بودن معنی دادن
adapting
وفق دادن موافق بودن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
minds
تذکر دادن مراقب بودن
mind
تذکر دادن مراقب بودن
ablest
اماده بودن ارایش دادن
abler
اماده بودن ارایش دادن
denotes
علامت بودن معنی دادن
minding
تذکر دادن مراقب بودن
watchdog
نگهبانی دادن نگهبان بودن
watchdogs
نگهبانی دادن نگهبان بودن
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
to lose one's temper
متین بودن خونسردی نشان دادن
match
وصلت دادن حریف کسی بودن
matches
وصلت دادن حریف کسی بودن
extending
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extends
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
grid ticks
علایم مخصوص نشان دادن چندشبکهای بودن نقشه
underlie
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlain
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
underlies
در زیر چیزی لایه قرار دادن زمینه جیزی بودن
intestable
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
Agricultural Order
سرستون
[سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
paces
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced
شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
warm boot
فرایند فریب دادن کامپیوتر بااین تفکر که برق ان با وجودروشن بودن خاموش شده است راه اندازی گرم
To shade ones eyes.
سایه زدن به چشم ( آرایش چشم )
able
آماده
at one's fingertips
<idiom>
آماده
accommodate
آماده کردن
make arrangements
آماده کردن
make provisions
آماده کردن
make preparations
آماده کردن
set out
<idiom>
آماده سفرشدن
in the pipeline
[Colloquial]
در آماده سازی
accessible
آماده پذیرایی
up in arms
<idiom>
آماده حمله
up to
<idiom>
آماده شیطنت
handshaking
آماده دریافت
get ready
<idiom>
آماده شدن از
take up arms
<idiom>
آماده جنگیدن
here goes nothing
<idiom>
آماده شروع
give-and-take
آماده به توافق
in arms
<idiom>
آماده جنگیدن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
preparation
آماده کردن چیزی
at someone's beck and call
<idiom>
همیشه آماده پذیرایی
up for grabs
<idiom>
آماده رقابت شدن
to prepare
[for]
آماده شدن
[به یا برای]
fair game
طعمهی حاضر و آماده
in store
<idiom>
آماده بوقوع پیوستن
red alert
حالت آماده باش
red alerts
حالت آماده باش
go ahead
<idiom>
آماده کار شدن
dinner etc. is served
غذا آماده است
promise the moon
<idiom>
آماده انجام کار
get set
<idiom>
آماده شروع شدن
preparations
آماده کردن چیزی
psyched up
<idiom>
آماده انجام کار
prone to do something
آماده کردن برای
luncheon meat
گوشت پخته و آماده
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
Please have my bill ready.
لطفا صورتحسابم را آماده کنید.
retaking
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
on call
<idiom>
آماده برای ترک خدمت
precompiled code
کد خروجی کامپایلر و آماده اجرا
cast the first stone
<idiom>
همیشه آماده جنگیدن است
My room hasn't been prepared.
اتاق من آماده نشده است.
retakes
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
prone to do something
آماده برای کردن کاری
As you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
forthcoming
<adj.>
آماده به ارائه
[نزدیک به تحقق]
Since you are not ready ...
چونکه هنوز آماده نیستی...
retaken
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
hit the books
<idiom>
برای کلاس آماده شدن
retake
آماده برایفیلمبرداری یا عکس برداری
to prepare something
چیزی را آماده کردن
[آشپزی]
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
finished
کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
sixth forms
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
sixth form
دورهی آماده سازی برای دانشگاه
address
آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
standbys
که در صورت خرابی آماده استفاده است
rework
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworked
برای کاربرد مجدد آماده کردن
reworks
برای کاربرد مجدد آماده کردن
design development
آماده سازی و تکمیل نقشه فرش
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
standby
که در صورت خرابی آماده استفاده است
to set about
دست بکاری زدن آماده کاری
in the market for
<idiom>
خواستن یا آماده خرید چیزی شدن
reworking
برای کاربرد مجدد آماده کردن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
I am prepared for any eventuality.
برای هر گونه پیش آمدی آماده هستم
on tap
<adj.>
همیشه آماده
[برای ریختن از شیره بشکه]
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
It's time to prepare the meal.
وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
on-call service
آماده برای ترک در خدمت
[اصطلاح رسمی]
interleaving
به طوری که در حین اجرا همزمان آماده می شوند
paged
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
pages
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
page
عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
clears
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clearest
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
finished
متنی که تایپ شده و آماده چاپ گرفتن است
microprogram
مجموعه کامل ریز دستورات ابتدایی آماده در CPU
To work on someone
کسی را پختن
[از نظر فکری وذهنی آماده کردن]
attended operation
فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
clearer
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
clear
سیگنال RSC که یک خط یا وسیله آماده ارسال داده است
demand
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demanded
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
demands
پردازش داده وقتی که آماده شد ونه منتظر ماندن برای آن
opens
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
action architecture
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
open
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
focussing
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
focus
پنجره خاص یا فیلدی که آماده پذیرش دستور کاربر است
handshaking
سیگنال ارسالی بین دو وسیله ارتباطی شامل آماده ارسال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com