English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
He lost everything that was dear to him. آنچه برایش عزیز بود از دست داد
Other Matches
Tell not all you know , nor do all you can. <proverb> به زبان نیاور هر آنچه مى دانى,انجام نده هر آنچه مى توانى .
i fell pity for him دلم برایش سوخت
i felt sorry for him دلم برایش سوخت
i felt sorry for him اوقاتم برایش تلخ شد
my heart bleeds for him دلم برایش می سوزد
She has been a good wife to him. همسر خوبی برایش بوده
She bore him a daughter. برایش یک دختر آورد (زائید)
ne'er do well ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
She found it hard to make up her mind. برایش سخت بود که تصمیم بگیرد
He was framed. برایش پاپوش دوختند ( توطئه کردند )
She took umbrage at your remark . سخن شما برایش گران آمد
to get rid of a baby بچه اش را برایش انداختن [اصطلاح روزمره]
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
darling عزیز
minikin عزیز
dear عزیز
my precious عزیز من
darlings عزیز
lief عزیز
dearer عزیز
chary عزیز
dearest عزیز
dears عزیز
deary عزیز
luv عزیز
Whatsoever هرچه [هر آنچه] [آنچه ]
endearment عزیز کردن
endear عزیز کردن
endearing عزیز کننده
dear sir اقای عزیز
dearly بطور عزیز
endeared عزیز کردن
the apple of one's eye <idiom> عزیز دردانه
endears عزیز کردن
endearments عزیز کردن
moppet بچه عزیز
petted دست اموز عزیز
pet دست اموز عزیز
nuzzling غنودن عزیز داشتن
nuzzles غنودن عزیز داشتن
nuzzled غنودن عزیز داشتن
nuzzle غنودن عزیز داشتن
pets دست اموز عزیز
My darling (sweatheart, dear ,pet). جانم ( عزیزم ؟عزیز جان )
To hold someone dear . کسی را عزیز داشتن ( شمردن )
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
Dear Mr. Green . آقای گرین عزیز ( محترم )
turtledove عزیز محبت نشان دادن
embosom بغل کردن عزیز داشتن
wear out one's welcome <idiom> مهمان دو روزه عزیز است
I f you wish to become dear, either die or keep al. <proverb> مى خواهى عزیز شوى یا دور شو یا گور شو.
He is his mothers pet ( darling) . عزیز دور اونه مادرش است
fastest آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasted آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fast آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
fasts آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند.
rule the roost <idiom> عزیز خانواده بودن ،سوگلی خانواده
incoming آنچه از خارج می آید
previous آنچه زودتر رخ میدهد
producing آنچه تولید میکند
unwanted آنچه لازم نیست
lightweight آنچه سنگین نیست
the long and the short of it <idiom> آنچه گفتنی است
biased آنچه اریب دارد
lightweights آنچه سنگین نیست
auxiliaries آنچه کمک میکند
knowledge آنچه دانسته است
exclusive آنچه شامل نمیشود
circulating آنچه به راحتی می چرخد
constant آنچه تغییر نمیکند
constants آنچه تغییر نمیکند
the above was a summary آنچه دربالا گفته شد
contiguous آنچه اثر می گذارد
protective آنچه حافظت میکند
auxiliary آنچه کمک میکند
used آنچه جدید نیست
authentic آنچه درست است
circulars آنچه در یک دایره می چرخد
circular آنچه در یک دایره می چرخد
malfunctions آنچه کامل کار نکند
malfunctioned آنچه کامل کار نکند
malfunctioned آنچه درست کار نکند
visible آنچه قابل دیدن است
malfunctions آنچه درست کار نکند
normal معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
multifunction آنچه تابعهای متعددی دارد
convertibles آنچه قابل تبدیل است
convertible آنچه قابل تبدیل است
recognizably آنچه قابل تشخیص است
recognizable آنچه قابل تشخیص است
malfunction آنچه درست کار نکند
malfunction آنچه کامل کار نکند
continual آنچه به طور پیاپی رخ میدهد
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
irretrievable آنچه قابل بازگشت نیست
unedited آنچه ویرایش نشده است
thirds آنچه بعد از دومین می آید
transportable آنچه قابل حمل است
immediate آنچه یکباره اتفاق افتد
selectable آنچه قابل انتخاب باشد
removable آنچه قابل جابجایی است
preformatted آنچه فرمت شده باشد
characteristic آنچه مخصوص یا ویژه است
characteristically آنچه مخصوص یا ویژه است
maskable آنچه نادیده گرفتنی است
interchangeable آنچه قابل تغییر است
clearest آنچه به سادگی فهمیده میشود
clears آنچه به سادگی فهمیده میشود
availability آنچه به آسانی بدست آید
controllable آنچه قابل کنترل است
value آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
values آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
valuing آنچه چیزی به اندازه آن می ارزد.
computable آنچه قابل محاسبه است
chargeable آنچه قابل شارژ است
alterable آنچه قابل تغییر است
audible آنچه قابل شنیدن است
dependent آنچه به دلیلی متغیر است
exchangeable آنچه قابل تغییر است
residual آنچه در پشت سر باقی می ماند
expandable آنچه قابل گسترش باشد
quantifiable آنچه قابل شمارش است
requirements آنچه مورد نیاز است
movable آنچه قابل حرکت است
approximating آنچه تقریبا درست است
variable آنچه قابل تغییر است
variables آنچه قابل تغییر است
hidden آنچه قابل دیدن نیست
identity آنچه کسی یا چیزی است
clear آنچه به سادگی فهمیده میشود
identities آنچه کسی یا چیزی است
clearer آنچه به سادگی فهمیده میشود
extensible آنچه قابل گسترش است
flexible آنچه قابل تغییر است
third آنچه بعد از دومین می آید
significant آنچه معنای مخصوصی دارد
significantly آنچه معنای مخصوصی دارد
relevant آنچه ارتباط مهمی دارد
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
simplest آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
distant آنچه در محلی قرار دارد
durable آنچه به آسانی خراب نخواهد شد
malfunctioning آنچه خوب کار نکند
ambiguous آنچه دو معنای ممکن دارد
What soes not endure does not merit attachment . <proverb> آنچه نپاید دلبستگى را نشاید .
simpler آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
finished آنچه کامل شده است
comparable آنچه قابل مقایسه نیست
round آنچه در دایره حرکت میکند
roundest آنچه در دایره حرکت میکند
commoners آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest آنچه اغلب اتفاق میافتد
simple آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
prior آنچه قبلاگ رخ داده است
common آنچه اغلب اتفاق میافتد
efficient آنچه که خوب کار میکند
electric آنچه با الکتریسیته کار میکند
accessible آنچه قابل دستیابی و دسترسی است
desktop آنچه در بالا میز قرار دارد
available آنچه قابل دستیابی یا خرید است
complete آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completed آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
successive آنچه یکی پس از دیگری فاهر میشود
ambiguity آنچه به روشنی تعریف نشده است
centralized آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
selectively آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
selective آنچه داده خاصی را انتخاب میکند
pre- آنچه قبلا توافق شده است
pre آنچه قبلا توافق شده است
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
alternates آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
blinds آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
blinded آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
hand-held آنچه قابل نگهداری در دست است
damaged آنچه آسیب یا رنج دیده است
addressable آنچه قابل آدرس دهی است
frequents آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
undetected آنچه تشخیص داده نشده است
frequenting آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequented آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequent آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
inactive آنچه کار نمیکند یا اجرا نمیشود
synchronous آنچه همان با دیگری اجرا شود.
Except what is mentioned in paragraph 3. باستثنای آنچه درپاراگراف 3 آمده است
desktop آنچه روی میز انجام میشود
downloadable آنچه قابل بار کردن است
easy to use آنچه قابل فهم و انجام باشد
accidental آنچه تصادفی اتفاق افتاده است
erasable آنچه قابل پاک شدن است
blind آنچه به کدهای خاصی پاسخ نمیدهد
logical آنچه از منط ق در عملیاتش استفاده میکند
I spoke my mind. آنچه دردل داشتم بزبان آوردم
simultaneous آنچه همزمان با چیز دیگری رخ میدهد
completes آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
originals آنچه اول استفاده یا ساخته شود
alternated آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
alternate آنچه از یکی به دیگری تغییر می یابد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com