Dictiornary-Farsi | احضار نمودن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (10 milliseconds)

English	Persian
impeach	احضار نمودن
impeached	احضار نمودن
impeaches	احضار نمودن
impeaching	احضار نمودن
arraign	احضار نمودن


Other Matches

citation	احضار احضار به بازپرسی
repeals	احضار کردن احضار
repeal	احضار کردن احضار
citations	احضار احضار به بازپرسی
summonses	احضار
summoning	احضار
recalling	احضار
convocation	احضار
convocations	احضار
citation	احضار
citations	احضار
vocations	احضار
vocation	احضار
summonsing	احضار
summonsed	احضار
summons	احضار
calling	احضار
call to quarters	شیپور احضار
spiritism	احضار روح
countermanded	احضار کردن
countermanding	احضار کردن
summoner	احضار کننده
countermands	احضار کردن
warning sign	علامت احضار
invoke	احضار کردن
invoked	احضار کردن
invokes	احضار کردن
invoking	احضار کردن
invocation	حکم احضار
invocations	حکم احضار
drop annunciator	زنگ احضار
evoking	احضار کردن
impeachment	احضار بدادگاه
annunciator	زنگ احضار
evocable	قابل احضار
evokes	احضار کردن
function invocation	احضار تابع
phantasmagoria	احضار روح
evoke	احضار کردن
countermand	احضار کردن
processes	احضار کردن
process	احضار کردن
bans	اگهی احضار
banning	اگهی احضار
ban	اگهی احضار
ouija board	لوح احضار
recall	فراخوانی احضار
recalled	احضار کردن
vouch	احضار کردن
summoned	احضار کردن
recalled	فراخوانی احضار
summoned	احضار فراخواستن
summon	احضار کردن
recalls	احضار کردن
summon	احضار فراخواستن
recalls	فراخوانی احضار
phantasmagorias	احضار روح
recall	احضار کردن
annunciator wire	سیم زنگ احضار
to summon somebody back	کسی را احضار کردن
automatic annunciator	زنگ احضار خودکار
to order somebody back	کسی را احضار کردن
at his call	بر حسب اخطار یا احضار او
to bring somebody back	کسی را احضار کردن
to recall somebody	کسی را احضار کردن
arraignment	احضار به محکمه تعقیب
to call somebody back	کسی را احضار کردن
spiritualism	اعتقاد به احضار ارواح
subpoena	احضاریه حکم احضار
subpoenas	احضاریه حکم احضار
gravity drop	زنگ احضار وزنی
venire faciac	حکم احضار به محکمه
seance	جلسه احضار روح
subpoenaing	احضاریه حکم احضار
subpoenaed	احضاریه حکم احضار
evocation	احاله بدادگاه بالاتر احضار
evocations	احاله بدادگاه بالاتر احضار
remanding	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
remands	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
conscripts	به خدمت وفیفه احضار کردن
conscripting	به خدمت وفیفه احضار کردن
conscript	به خدمت وفیفه احضار کردن
draftee	احضار شده به خدمت نظام
call up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up	احضار برای فعالیتهای نظامی
call-up	شیپور احضار بخاطر اوردن
call-ups	احضار برای فعالیتهای نظامی
remand	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
conscripted	به خدمت وفیفه احضار کردن
summon	فراخواندن احضار قانونی کردن
summoned	فراخواندن احضار قانونی کردن
remanded	به بازداشتگاه برگرداندن احضار کردن
call-ups	شیپور احضار بخاطر اوردن
adduse	احضار کردن بگواهی خواستن
call up	شیپور احضار بخاطر اوردن
adjutant's call	احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
recalls	فرا خواندن احضار لغو کردن
compellation	عمل خطاب یا احضار کردن نام
recall	فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled	فرا خواندن احضار لغو کردن
double click	احضار یک فرمان توسط دکمه دستگاه OUSE
to call a meeting of the board of directors	برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
seem	نمودن
seemed	نمودن
seems	نمودن
showed	نمودن
show	نمودن
dost	نمودن
dont	نمودن
showŠetc	نمودن
shows	نمودن
abstracting	نمودن
animalize	نمودن
animadvert	نمودن
abstract	نمودن
to gain any ones ear	نمودن
abstracts	نمودن
indorsation	تصویب نمودن
affix	اضافه نمودن
send	ارسال نمودن
abating	رفع نمودن
sending	ارسال نمودن
sends	ارسال نمودن
accommodate	تطبیق نمودن
accommodated	تطبیق نمودن
accommodates	تطبیق نمودن
depilate	ازاله مو نمودن از
misrepresentation	بد ارائه نمودن
abate	رفع نمودن
abated	رفع نمودن
abates	رفع نمودن
affixed	اضافه نمودن
affixes	اضافه نمودن
assimilatc	مقایسه نمودن
anneal	بادوام نمودن
digitizing	دیجیتالی نمودن
dusk	تاریک نمودن
double	مضاعف نمودن
doubled	مضاعف نمودن
doubled up	مضاعف نمودن
sketches	رسم نمودن
sketched	رسم نمودن
authorise	مجاز نمودن
installs	منصوب نمودن
affixing	اضافه نمودن
to humble oneself	افتادگی نمودن
stock piling	ذخیره نمودن
numeralization	عددی نمودن
microjustification	ریزتراز نمودن
instal	منصوب نمودن
fill up	خاکریزی نمودن
install	منصوب نمودن
installing	منصوب نمودن
sketch	رسم نمودن
friend	یاری نمودن
plots	رسم نمودن
imprisons	حبس نمودن
imprisoning	حبس نمودن
plotted	رسم نمودن
curtail	مختصر نمودن
curtailed	مختصر نمودن
imprison	حبس نمودن
curtails	مختصر نمودن
mirroring	معکوس نمودن
plot	رسم نمودن
dissociate	تفکیک نمودن
friends	یاری نمودن
adjust	تسویه نمودن
adjust	تصفیه نمودن
caters	فراهم نمودن
catering	فراهم نمودن
catered	فراهم نمودن
cater	فراهم نمودن
dissociating	تفکیک نمودن
dissociates	تفکیک نمودن
waives	اغماض نمودن
standardizing	استاندارد نمودن
standardizes	استاندارد نمودن
sums	خلاصه نمودن
acquit	نمودن برائت
acquitting	نمودن برائت
sum	خلاصه نمودن
standardised	استاندارد نمودن
standardises	استاندارد نمودن
acquits	نمودن برائت
sorting	مرتب نمودن
curtailing	مختصر نمودن
waive	اغماض نمودن
account	محاسبه نمودن
standardising	استاندارد نمودن
standardize	استاندارد نمودن
waived	اغماض نمودن
minuteman	داوطلبانی که متعهد بودند بمحض احضار حاضر بخدمت نظام شوند
compass	مدارچیزی راکامل نمودن
deciphers	کشف رمز نمودن
frequency stabilization	پایدار نمودن فرکانس
rebuild	تجدید بنا نمودن
brutalization	حیوان صفت نمودن
rebuilds	تجدید بنا نمودن
accoutre	با تجهیزات اماده نمودن