Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
Other Matches
teleconferencing
ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link
ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
cut out
وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
breast
افکار
breasts
افکار
ideas if reference
افکار عطفی
train of thought
رشته افکار
daydreamed
افکار پوچ
brainchild
زاییده افکار
public opinion
افکار عمومی
good deeds
افکار نیکو
thought
افکار خیال
thoughts
افکار خیال
daydreaming
افکار پوچ
musing
غرق در افکار
daydream
افکار پوچ
internal conception
زاییده افکار
conception
زاییده افکار
concept
زاییده افکار
idea
زاییده افکار
daydreams
افکار پوچ
mind readers
کاشف افکار دیگران
strong minded
دارای افکار مردانه
vox populi
اراء یا افکار مردم
cardinal sin
عملمغایر با افکار عمومی
parochialism
محدودیت در افکار وعقایدمحلی
wishful thinking
افکار واهی و پوچ
In deference to public opinion.
به احترام افکار عمومی
mind reading
کشف افکار دیگران
mind reader
کاشف افکار دیگران
To have enlightened ideas. To be an intellectual.
افکار روشنی داشتن
self revelation
افشاء افکار واحساسات شخصی
eggheads
روشنفکر دارای افکار بلند
bemuse
غرق افکار شاعرانه کردن
egghead
روشنفکر دارای افکار بلند
to think aloud
افکار خود را
[بلند]
گفتن
idealogy
مبحث افکار وارزوهای باطنی
ideology
مبحث افکار وارزوهای باطنی
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
to think out loud
افکار خود را
[بلند]
گفتن
ideologies
مبحث افکار وارزوهای باطنی
representationalist
معتقد بفلسفه ایده هاو افکار
I don't know what to make of him.
من افکار او
[مرد]
را درک نمی کنم.
cause cTlFbre
موردیکهنظر افکار عمومیرا بهخود جلبکند
A dialogue .
گفت وشنود ( بحث وتبادل افکار ونظریات )
one a
یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
each other
یکدیگر
of each other
<adv.>
از یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
intrusive thoughts
اندیشه هایی که بی اراده شخص بخاطرش می اید افکار فضول
ideologist
ایده ئولوگ کسی که در مورد افکار وعقاید مطالعه میکند
arm in arm
در دست یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
intersecting
از یکدیگر گذرنده
couples
ترکیب با یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
برابر با یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
hand in hand
دست دردست یکدیگر
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
abut
به یکدیگر ضربه زدن
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
triptych
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
overt collusion
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
relation
ارتباط
communication
ارتباط
connection
ارتباط
connexions
ارتباط
correlation
ارتباط
liaison
ارتباط
liaisons
ارتباط
rapport
ارتباط
intercommunication
ارتباط
enchainment
ارتباط
link
ارتباط
correspondence
ارتباط
relationship
ارتباط
relationships
ارتباط
coherency
ارتباط
coherence
ارتباط
concernment
ارتباط
ligature
خط ارتباط
correspondency
ارتباط
communicating
ارتباط
correspondences
ارتباط
hookup
ارتباط
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
wire locking
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
self absorption
غرق در خویش غرق شدن در افکار
academic freedom
آزادی طلاب و محققین در تدریس وتحقیق و نشر افکار خود بدون انکه موسسهای که دراستخدام انند بتواند به انان تعرضی بکند و یا ایشان را درفشار بگذارد
communication theory
نظریه ارتباط
relational
ارتباط شرح
connexion
ارتباط اتصال
put through
ارتباط پیداکردن
conversational interaction
ارتباط محاورهای
cryptocommunication
ارتباط رمز
inverse relationship
ارتباط معکوس
communicable
قابل ارتباط
data communication
ارتباط دادهای
relevancy
ربط ارتباط
logging in
برقراری ارتباط
inaccessible
ارتباط ناپذیر
log on
برقراری ارتباط
log off
قطع ارتباط
log in
برقراری ارتباط
selective signalling
ارتباط مخصوص
communicability
قابلیت ارتباط
communicability
ارتباط پذیری
communication network
شبکه ارتباط
relevance
ربط ارتباط
data communication
ارتباط داده ها
intercommunication
ارتباط داخلی
communicate
ارتباط گرفتن
mass communication
ارتباط جمعی
log out
قطع ارتباط
wires
ارتباط باسیم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com