English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (28 milliseconds)
English Persian
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
Other Matches
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
by the square مطابق نمونه
reconstructions نمونه مطابق اصل
classics مطابق بهترین نمونه
ideal مطابق نمونه واقعی
reconstruction نمونه مطابق اصل
ideals مطابق نمونه واقعی
classic مطابق بهترین نمونه
standardized مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
an iconic statue مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
synchronizes همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronising همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
syllabicate ازروی هجا تجزیه کردن هجابندی کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
standarize با نمونه یا عیار قانونی مطابقت کردن استاندارد کردن
adjust مطابق کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
sovietize مطابق رژیم شوروی کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
temporalize مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
sinify مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinicize مطابق اداب ورسوم چینی کردن
perspectively ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make درست کردن ساختن اماده کردن
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
scare up <idiom> ازروی اثراتی چیزی را پیدا کردن
can't see the forest for the trees <idiom> ازروی یکی برای جمع قضاوت کردن
extrapolating ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolated ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolates ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
extrapolate ازروی قرائن و امارات پیش بینی کردن
phoneticism عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
proofreading نمونه خوانی کردن
proofread نمونه خوانی کردن
sample نمونه برداری کردن
proofreads نمونه خوانی کردن
sampled نمونه برداری کردن
regulates میزان کردن درست کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
integrating کامل کردن درست کردن
adapts جور کردن درست کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
integrate کامل کردن درست کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
right درست کردن اصلاح کردن
devise درست کردن اختراع کردن
devised درست کردن اختراع کردن
devises درست کردن اختراع کردن
regulated میزان کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
regulate میزان کردن درست کردن
regulating میزان کردن درست کردن
adapting جور کردن درست کردن
compose درست کردن تصنیف کردن
devising درست کردن اختراع کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
mends مرمت کردن درست کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
integrates کامل کردن درست کردن
mend مرمت کردن درست کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
mended مرمت کردن درست کردن
halterbreak کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
sampling نمونه برداری مزه کردن
set in order درست کردن
fashion درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
build درست کردن
manufactures درست کردن
concocts درست کردن
manufactured درست کردن
gulleys درست کردن
manufacture درست کردن
to set درست کردن
to set to rights درست کردن
to cleanvp درست کردن
fix up درست کردن
fabricates درست کردن
gully درست کردن
gullies درست کردن
set right درست کردن
to set in order درست کردن
redd درست کردن
make up درست کردن
adapt درست کردن
trims درست کردن
builds درست کردن
to erect into درست کردن از
concocting درست کردن
to get up درست کردن
concocted درست کردن
weave درست کردن
weaves درست کردن
concoct درست کردن
to sct aright درست کردن
buildings درست کردن
fettle درست کردن
fabricating درست کردن
cleans درست کردن
trimmest درست کردن
makes درست کردن
corrects درست کردن
cleaned درست کردن
clean درست کردن
indite درست کردن
correct درست کردن
to fix up درست کردن
trim درست کردن
make درست کردن
to riven laths یا درست کردن
shapes درست کردن
correcting درست کردن
fabricate درست کردن
to put to rights درست کردن
shape درست کردن
cleanest درست کردن
to put in to shape درست کردن
fabricated درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
re form دوباره درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
exacts تحمیل کردن بر درست
railroads پاپوش درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
dowel میخچه درست کردن
hedges خاربست درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
orthoepy فن درست تلفظ کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
reconditioned دوباره درست کردن
hedge خاربست درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
hedged خاربست درست کردن
image erection درست کردن تصویر
To put things straight(right). کارها را درست کردن
to toss up زود درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
manipulate با دست درست کردن
team دسته درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulated با دست درست کردن
recondition دوباره درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
manipulates با دست درست کردن
frame پاپوش درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
to make something چیزی را درست کردن
ponds حوض درست کردن
scrambling املت درست کردن
pond حوض درست کردن
dresses درست کردن لباس
scrambles املت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
blow down بافوت درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com