Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (39 milliseconds)
English	Persian
offend against the law	از قانون تخلف کردن
Other Matches
transgression of the law	تخلف یاسرپیچی از قانون
code	قانون بصورت رمز دراوردن مجموعه قانون تهیه کردن
contravening	تخلف کردن از
broach	تخلف کردن از
infringe	تخلف کردن از
transgresses	تخلف کردن از
infringed	تخلف کردن از
contravenes	تخلف کردن از
contravened	تخلف کردن از
transgressed	تخلف کردن از
transgress	تخلف کردن از
contravene	تخلف کردن از
transgressing	تخلف کردن از
trespass	تخلف کردن
broached	تخلف کردن از
broaches	تخلف کردن از
broaching	تخلف کردن از
violates	تخلف کردن از
violated	تخلف کردن از
violate	تخلف کردن از
trespassing	تخلف کردن
trespasses	تخلف کردن
trespassed	تخلف کردن
trespass against	تخلف کردن از
infract	تخلف کردن
infringes	تخلف کردن از
infringing	تخلف کردن از
trepass	تخطی کردن تخلف
to trespass against the law	ازقانون تخلف یا تجاوز کردن
infringing	تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes	تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed	تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe	تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
implied trust	امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
forced sale	فروش چیزی به حکم قانون و به طریقی که قانون معین کرده است
legalism	رستگاری از راه نیکوکاری افراط در مراعات قانون اصول قانون پرستی
the law is not retroactive	قانون شامل گذشته نمیشود قانون عطف بماسبق نمیکند
declaratory statute	قانون تاکیدی قانونی است که محتوی مطلب جدیدی نیست بلکه لازم الاجرابودن یک قانون سابق را تاکیدو تصریح میکند
law of procedure	قانون اصول محاکمات قانون شکلی
violation	تخلف
infringement	تخلف
infraction	تخلف
in contravetion of	با تخلف از
transgression	تخلف
infringements	تخلف
delinquency	تخلف
offending	تخلف
contravention	تخلف
breach of an obligation	تخلف از تعهد
breach of contract	تخلف از قرارداد
breach of covenant	تخلف از شرط
incorrect	خیار تخلف وصف
without fail	حتما البته بی تخلف
option of incorrect description	خیار تخلف وصف
option of unfulfilled conditions	خیار تخلف شرط
penal statute	قانون جزایی قانون مجازات
say's law	قانون سی . براساس این قانون
canon	قانون کلی قانون شرع
canons	قانون کلی قانون شرع
inviolably	با مصونیت بطور تخلف ناپذیر
break the law	نقض قانون کردن
codify	قانون وضع کردن
offend against the law	تخطی کردن از قانون
codifying	قانون وضع کردن
codifies	قانون وضع کردن
legislates	قانون وضع کردن
To break the law (rules , regulations).	قانون شکنی کردن
legislating	قانون وضع کردن
legislated	قانون وضع کردن
legislate	قانون وضع کردن
nude contruct	قرارداد بدون وجه التزام تخلف
to stay something	موقتا معلق کردن [قانون]
governmentalize	پیرو و تابع قانون کردن
to rule on something	حکم کردن در موضوعی [قانون]
marginal productivity law	قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
to lay down the law	از پیش خود قانون وضع کردن
wavers	تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavering	تردید پیدا کردن تبصره قانون
wavered	تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver	تردید پیدا کردن تبصره قانون
canon	مجموعه کتب قانون گزاری کردن
laws	قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
canons	مجموعه کتب قانون گزاری کردن
law	قانون مدنی تعقیب قانونی کردن
process	جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
normalizes	تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalize	تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalising	تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
processes	جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
normalises	تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
normalised	تحت قانون و قاعده در اوردن هنجار کردن
eviction	چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
evictions	چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
disforest	ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disafforest	ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
Omerta	[قانون یا کودی که شخص را از حرف زدن و فاش کردن اطلاعت باز میدارد]
rule of reason	تفسیر کردن قانون به طورغیر عادلانه به منظور حفظ بعضی انحصارات غیر قانونی
the law does not apply to him	او مشمول قانون نمیشود قانون شامل او نمیشود
declaratory statute	هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
gamesmanship	مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
to suspend [stay] a ruling [proceedings] [the execution]	تعلیق کردن حکمی [دعوایی ] [ اجرای حکمی] [قانون]
the long arm of the law	دست قانون [دست قدرتمند قانون]
code	قانون
statute	قانون
canons	قانون
regardless of the law	به قانون
statutes	قانون
law of constant heat sumation	قانون هس
acted	قانون
kanoon	قانون
lex	قانون
act	قانون
hess's law	قانون هس
nisi	قانون
legal	قانون
canon	قانون
edict	قانون
edicts	قانون
enacment	قانون
law	قانون
rule	قانون
laws	قانون
legislation	قانون
regulation	قانون
lawyer	قانون دان
lawyers	قانون دان
cl	قانون مدون
make law	وضع قانون
corpus juris	روح قانون
legality	رعایت قانون
hubble law	قانون هابل
ignorance of law	جهل به قانون
charle's law	قانون شارل
act	فرمان قانون
constructionist	کسیکه قانون
acted	فرمان قانون
contrary to the law	مخالف قانون
abney's law	قانون ابنی
fechner's law	قانون فخنر
abram's law	قانون ابرام
absorption law	قانون جذب
walras law	قانون والراس
to the letter <idiom>	طبق قانون
legality	مطابقت با قانون
ampere law	قانون لاپلاس
laplace law	قانون امپر
laplace law	قانون لاپلاس
an act of parliament	قانون مجلس
beer's law	قانون بیر
press law	قانون مطبوعات
brush with the law <idiom>	درگیری با قانون
corpus juris	اساس قانون
ampere law	قانون امپر
stokes' law	قانون استوکس
procedural law	قانون شکلی
hook's law	قانون هوک
wein law	قانون وین
statute	قانون موضوعه
statutory	طبق قانون
bell magendie law	قانون بل- ماژندی
amagat law	قانون اماگات
illegal	مخالف قانون
boyle s law	قانون بویل
clauses	ماده قانون
jurists	قانون دان
lenz's law	قانون لنتس
introduce law	انشاء قانون
clause	ماده قانون
lextalionis	قانون قصاص
lenz' law	قانون لنز
brabais law	قانون براوه
raoult's law	قانون رائول
jurist	قانون دان
principle	قانون علمی
rambunctious	بی قانون و قاعده
legiskative	قانون گذار
legislatress	قانون گذار زن
legislatrix	قانون گذار زن
legist	قانون دان
nightstick	چوب قانون
nightsticks	چوب قانون
to go into effect	قانون شدن
to inure	قانون شدن
to take effect	قانون شدن
to come into operation	قانون شدن
constitutionally	مطابق قانون
insolvent law	قانون اعسار
insolvent law	قانون درماندگی
faraday's law	قانون فاراده
faraday's law	قانون فارادی
extralegal	ماورای قانون
penal code	قانون جزا
statutory law	قانون مدون
penal codes	قانون جزا
constitutions	قانون اساسی
in the eyes of law	از دید قانون
marioote law	قانون ماریوت
gresham's law	قانون گرشام
pursuer [Scottish English]	مدعی [قانون]
claimant [arbitration proceedings]	مدعی [قانون]

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com