English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
A rapid response would be appreciated. از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
Other Matches
Please reply as a matter of urgency. لطفا فوری پاسخ دهید.
Tune in tomorrow when we'll be exploring what things to look for in a bike computer. کانالتان را فردا [به این برنامه] تنظیم کنید وقتی که ما بررسی می کنیم به چه چیزهایی درکامپیوتر دوچرخه توجه کنیم.
reply [answer] پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
answer پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answered پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answers پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answering پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
appriciation قدردانی
appreciation قدردانی
appreciations قدردانی
acknowledge قدردانی کردن
value قدردانی کردن
acknowledges قدردانی کردن
valuing قدردانی کردن
to hold in estimation قدردانی کردن از
acknowledging قدردانی کردن
appreciating قدردانی کردن
appreciated قدردانی کردن
values قدردانی کردن
appreciate قدردانی کردن
to have a gust of قدردانی کردن از
appreciates قدردانی کردن
appreciative مبنی بر قدردانی قدرشناس
I greatly appreciate it. [ I am very greatful] خیلی قدردانی می کنم.
appreciatively مبنی بر قدردانی قدرشناس
voice answer back یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
briefly speaking مختصر کنیم
let us say فرض کنیم
let us be brief مختصر کنیم
let us be brief کوتاه کنیم
let us play بازی کنیم
let ab be equal to cd فرض کنیم ab با cd برابرباشد
We move out on the 1st. ما یکم بارکشی می کنیم.
Let us suppose ... حالا فرض کنیم که ...
We live in the Machine Age . ما درعصر ماشین زندگه می کنیم
I want to swim ,are you on ? اهلش هستی شنا کنیم ؟
peach and straddle بالا می کشیم وخرابش می کنیم
We'd like to pay separately. ما میخواهیم جداگانه پرداخت کنیم.
let us make a p for home کوشش کنیم زودبخانه برسیم
Lets talk man to man . بیا مرد ومردانه با هم صحبت کنیم
Let's drop the subject. از این موضوع صرف نظر کنیم .
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
We've given notice that we're moving out of the apartment. ما آگاهی دادیم که از آپارتمان بارکشی می کنیم.
it can be altered at pleasure هر وقت بخواهیم میتوانیم انرااصلاح کنیم
We are living in the age of mass communication. ما در دوران ارتباطات جمعی زندگی می کنیم.
Could you put us up for the night ? ممکن است شب را اینجا منزل کنیم ؟
We should not indulge in personalities. نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
It's time to prepare the meal. وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
Lets suppose the news is true . حالا فرض کنیم که این خبر صحیح با شد
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
We do not usually go places that cost a lot of money. ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
We all think he is very nice. ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
Supposing it rains , what shall you do ? فرض کنیم باران بیاید آنوقت شما چه می کنید ؟
He's always moaning that we use too much electricity. او [مرد] همیشه قر می زند که ما بیش از اندازه برق خرج می کنیم.
Well, now everyone's here, we can begin. خوب حالا که همه اینجا هستند ما می توانیم شروع کنیم.
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
Let's play for keeps. بیا جدی بازی کنیم. [روی پول یا هر چیزی بها دار]
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
urgently فوری
sudden فوری
urgent فوری
snap shot فوری
posthaste فوری
prompts فوری
prompted فوری
acute <adj.> فوری
unintermediate <adj.> فوری
intuitive <adj.> فوری
instantaneous <adj.> فوری
instanter فوری
immediate <adj.> فوری
spots فوری
spot فوری
spontaneous فوری
prompt فوری
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
inst مخفف فوری
snapshots عکس فوری
pistolgraph عکس فوری
snapshot عکس فوری
instantaneous photograph عکس فوری
snap shooter عکاس فوری
immediate mission تک فوری هوایی
real time بازده فوری
immediate message پیام فوری
immediate memory حافظه فوری
cash prompt نقد فوری
hasty عجولانه فوری
cash spot نقد فوری
emergency care مراقبتهای فوری
emergency priority تقدم فوری
prompt payment پرداخت فوری
prompt deployment گسترش فوری
prompt delivery تحویل فوری
snap shot عکس فوری
instantaneous reaction واکنش فوری
immediate action عملیات فوری
speedy trial دادرسی فوری
urgent priority تقدم فوری
spot test ازمایش فوری
scram فوری رفتن
scrams فوری رفتن
immediate خیلی فوری
snapshoot عکس فوری گرفتن
snapshoot تیر فوری انداختن
pistolgraph دستگاه عکس فوری
the letter is urgent نامه فوری است
upsurge قیام فوری وناگهانی
immediate mission ماموریت فوری هوایی
red alerts آژیر خطر فوری
red alert آژیر خطر فوری
snap shot عکس فوری گرفتن
snap report گزارش فوری یا انی
payable immediately قابل پرداخت فوری
immediate addressing ادرس دهی فوری
immediate action عکس العمل فوری
quick set گرفتن فوری بتن
ready service اماده به استفاده فوری
snapped گرفتن عکس فوری
snapping گرفتن عکس فوری
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
snaps گرفتن عکس فوری
snap گرفتن عکس فوری
To demand prompt payment. تقاضای پرداخت فوری کردن
exigent محتاج به اقدام یا کمک فوری
tea bag پاکت محتوی چای فوری
spot price قیمت برای فروش فوری
tea bags پاکت محتوی چای فوری
emergencies حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergency حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergencies پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
spot sale فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
This company guarantees prompt delivery of goods. این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
reflex force نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
readout دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
dead line خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
accelerating pump پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
no : پاسخ نه
replication پاسخ
rebutter پاسخ رد
item of written comment پاسخ
answering پاسخ
reaction [answer, commentary] پاسخ
representation [statement] پاسخ
response [commentary] پاسخ
statement پاسخ
answered پاسخ
in reply to در پاسخ
responses پاسخ
answers پاسخ
responded پاسخ
response پاسخ
answer پاسخ
responsions پاسخ
in answer to در پاسخ به
counterplea پاسخ رد
answerback در پاسخ
responds پاسخ
negative reply پاسخ رد
reply پاسخ
replies پاسخ
replying پاسخ
replied پاسخ
respond پاسخ
dotting در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dot در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
operandum ابزار پاسخ
reflection response پاسخ قرینه
voice answer back پاسخ سمعی
original response پاسخ ابتکاری
come up with <idiom> یافتن پاسخ
w response پاسخ کلی
whole response پاسخ کلی
manipulandum ابزار پاسخ
response rate سرعت پاسخ
moro response پاسخ مورو
movement response پاسخ حرکت
vaccum response پاسخ غیابی
popular response پاسخ رایج
response duration مدت پاسخ
responsorial پاسخ دهنده
response equivalence هم ارزی پاسخ
response generalization تعمیم پاسخ
response intensity شدت پاسخ
response latency نهفتگی پاسخ
response set امایه پاسخ
response strength نیرومندی پاسخ
response threshold استانه پاسخ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com