Dictiornary-Farsi | از پستان گرفتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (13 milliseconds)

English	Persian
wean	از پستان گرفتن
weaned	از پستان گرفتن
weans	از پستان گرفتن


Other Matches

mastectomies	پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
mastectomy	پاره کردن وبرداشتن پستان یا قسمتی از پستان
breasts	نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
breast	نوک پستان هرچیزی شبیه پستان
mammiform	پستان مانند بصورت پستان
mammillary	پستان مانند بصورت پستان
mammilliform	پستان
sebesten	سگ پستان
mammilary	پستان
mamma	پستان
breasts	پستان
Milky Way	پستان زن
breast	پستان
to suck milk	پستان مکیدن
bras	پستان بند
bra	پستان بند
teat	نوک پستان
mastodynia	پستان درد
chesty	درشت پستان
brassieres	پستان بند
brassiere	پستان بند
breast-fed	با پستان شیردادن
pap	نوک پستان
papilla	نوک پستان
teats	نوک پستان
breast-feed	با پستان شیردادن
mastitis	ورم پستان
mastoid	پستان مانند
garget	اماس پستان
bosomy	پستان مانند
garget	پستان درد
breast-feeds	با پستان شیردادن
mammilate	دارای پستان
mammila	نوک پستان
nipple	نوک پستان
mammalgia	پستان درد
bodices	پستان بند
bodice	پستان بند
nipples	نوک پستان
mammary	مربوط به پستان
dug	نوک پستان
plumper	پستان مصنوعی
full breasted	بزرگ پستان
teats	شبیه نوک پستان
mastodynia	پستان مانند پستانی
teat	شبیه نوک پستان
nipples	ازنوک پستان خوردن
udders	پستان گاو و مانند ان
bosoms	دارای پستان شدن
breast-fed	شیر پستان دادن
breast-feed	شیر پستان دادن
tits	دختریازن نوک پستان
udder	پستان گاو و مانند ان
tit	دختریازن نوک پستان
falsie	لایی پستان بند
mammary gland	دژپیه یا غده پستان
bosom	دارای پستان شدن
mammillate	دارای پستان یا پستانک
acromastitis	اماس نوک پستان
breast-feeds	شیر پستان دادن
nipple	ازنوک پستان خوردن
mastitis	اماس غدههای پستان
bosomy	دارای پستان برجسته
mammilary	دارای برامدگیهای پستان مانند
pap	هر چیزی شبیه نوک پستان
mammila	اندام یا چیز دیگرکه مانند پستان باشد
falsie	پارچه یالاستیکی که بشکل پستان ساخته اند و درپستان بند کارمیرود
She is laying a guilt trip on [is guilt-tripping] me for not breast feeding.	او [زن] به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من [به او] شیر پستان نمی دهم.
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
situate	جا گرفتن
holds	گرفتن
accompany	دم گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
acquiring	گرفتن
acquires	گرفتن
retaken	پس گرفتن
to hunt out	گرفتن
resume	از سر گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompanied	دم گرفتن
hold	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
wed	گرفتن
catch	گرفتن
to draw back	پس گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to catch on	گرفتن
seizes	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
captures	گرفتن
infold	در بر گرفتن
indwell	جا گرفتن
to break in	گرفتن
capture	گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
acquire	گرفتن
resumed	از سر گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
capturing	گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
to call back	پس گرفتن
resumes	از سر گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
withdrawal	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
to get at	گرفتن
take	گرفتن
abating	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
pushing	گرفتن
retakes	پس گرفتن
seized	گرفتن
seize	گرفتن
break out	در گرفتن
abate	اب گرفتن از
retaking	پس گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
retrieve	پس گرفتن
overtakes	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
ceasing	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
retrieved	پس گرفتن
blind	گرفتن
blinded	گرفتن
overtaken	گرفتن
takes	گرفتن
obturate	گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
retrieves	پس گرفتن
overtake	گرفتن
blinds	گرفتن
cease	گرفتن
false grip	گرفتن
renovates	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovate	از سر گرفتن
tithe	ده یک گرفتن از
deglutinate	گرفتن
to shut off	را گرفتن
wive	زن گرفتن
encumber	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbers	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
catch on	گرفتن
renovating	از سر گرفتن
despumate	کف گرفتن از
skim	کف گرفتن از
skim	گرفتن کف
skimmed	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
skims	کف گرفتن از
nails	گرفتن
nailed	گرفتن
nail	گرفتن
skims	گرفتن کف
fleas	کک گرفتن
flea	کک گرفتن
disesteem	کم گرفتن
devest	گرفتن
withdraw	پس گرفتن
withdraws	پس گرفتن
unsay	پس گرفتن
detracting	گرفتن
detracts	گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
lutes	گل گرفتن
lute	گل گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
reclaim	پس گرفتن
receives	گرفتن
receive	گرفتن

wean