English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (43 milliseconds)
English Persian
retire استراحتگاه استراحت کردن
retires استراحتگاه استراحت کردن
Other Matches
lounge اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounging اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
rest position استراحتگاه
haven ofrest استراحتگاه
rest room استراحتگاه
resting place استراحتگاه
rest rooms استراحتگاه
resting places استراحتگاه
purlieus استراحتگاه گردشگاه
funk hole استراحتگاه بی خطر
lie-down استراحت کردن
outstretch استراحت کردن
to take one's rest استراحت کردن
to go to roost استراحت کردن
calm down <idiom> استراحت کردن
unbuckle استراحت کردن
unbuckling استراحت کردن
to pause استراحت کردن
to retire to bed استراحت کردن
unbuckled استراحت کردن
lie by استراحت کردن
lie off استراحت کردن
lie up استراحت کردن
unbuckles استراحت کردن
to rest on one's oars استراحت کردن
go to rest استراحت کردن
lie down استراحت کردن
rest استراحت کردن
rests استراحت کردن
to repose oneself استراحت کردن
to rest oneself استراحت کردن
rest استراحت کردن بالشتک
to rest up استراحت کامل کردن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
rests استراحت کردن بالشتک
to breathe a horse استراحت کردن به اسب
rest up استراحت کامل کردن
lies : دراز کشیدن استراحت کردن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
lied : دراز کشیدن استراحت کردن
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
lair گل الود کردن استراحت کردن
lairs گل الود کردن استراحت کردن
idlest استراحت
relaxation استراحت
yasme استراحت
bye استراحت
recumbency استراحت
rehabilitation استراحت
idle استراحت
idled استراحت
idles استراحت
byes استراحت
breather استراحت
vacation استراحت
breathers استراحت
rest استراحت
rests استراحت
vacations استراحت
rest محل استراحت
lie down استراحت کوتاه
lie-down استراحت کوتاه
relief time زمان استراحت
relief interval استراحت متناوب
respite _ فاصله استراحت
sick leave استراحت بیماری
electrode bias ولتاژ استراحت
idle period دوره استراحت
resting potential پتانسیل استراحت
rest period دوره استراحت
rest cure معالجه با استراحت
surcease پایان استراحت
binnacle استراحت پزشکی
quiescent point نقطه استراحت
repose اسودگی استراحت
rests محل استراحت
meal break استراحت ناهار
nooning استراحت نیمروز
quiescent current جریان استراحت
jump suit لباس خانه و استراحت
ease سهولت استراحت رسایی
i yearn for ارزوی استراحت دارم
jump suits لباس خانه و استراحت
Zen استراحت بحالت نشسته
rest تکیه گاه استراحت
lairs محل استراحت جانور
lair محل استراحت جانور
binnacle list فهرست استراحت پزشکی
parlor car سالن استراحت قطار
rests تکیه گاه استراحت
eased سهولت استراحت رسایی
easing سهولت استراحت رسایی
respite استراحت تمدید مدت
eases سهولت استراحت رسایی
work ratio نسبت کار به استراحت
zazen پایان استراحت نشسته
mass practice تمرین بدون استراحت
lodgment area منطقه استراحت یا فرود در سر پل
work relief استراحت توام با کار
bedtime وقت استراحت موقع خوابیدن
rehabilitation اردوگاه استراحت تسلی دادن
dwell محل توقف توقفگاه استراحت
lounging محل استراحت ولم دادن
bedtimes وقت استراحت موقع خوابیدن
dwelled محل توقف توقفگاه استراحت
dwells محل توقف توقفگاه استراحت
lounges محل استراحت ولم دادن
slack suit لباس مخصوص گردش یا استراحت
lounge محل استراحت ولم دادن
to take a mandatory break وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
dwellings پیاده شدن برای استراحت
dwelling پیاده شدن برای استراحت
lounged محل استراحت ولم دادن
lying in دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
change up جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lounge car قطار دارای سالن استراحت وتفریح
neutral corner گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
change of pace جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lounger کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
longtour area منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
ring stool چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
truces وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
diastasis استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
truce وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
rest and recuperation عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
half area محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
roundest هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
leave area منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
mafrash مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com