English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
perfect information اطلاعات کامل
Search result with all words
text سیستم بازیابی اطلاعات که به کاربر امکان بررسی متنهای کامل و نه فقط یک مرجع میدهد
texts سیستم بازیابی اطلاعات که به کاربر امکان بررسی متنهای کامل و نه فقط یک مرجع میدهد
screenful فریم کامل اطلاعات نمایش داده شده روی صفحه نمایش
Other Matches
window تنظیم بخشی از صفحه نمایش با مشخص کردن مختصات گوشههای آن که امکان نمایش موقت اطلاعات را میدهد و نیز امکان نوشتن مجدد روی اطلاعات قبلی ولی بدون تغییر اطلاعات محیط کاری
associative storage یک وسیله مخصوص ذخیره اطلاعات که در ان ادرس محل ذخیره اطلاعات از طریق محتوی اطلاعات ذخیره شده در ان محل مشخص میشود
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
echo check بررسی صحت عملیات ارسال اطلاعات که در ان اطلاعات دریافت شده به منبع اصلی برگشت داده شده و با اطلاعات اصلی مقایسه میشودمقابله به کمک طنین بررسی طنین
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
attribute 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attributes 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
attributing 1-بخش ورودی در فایل 2-اطلاعات مربوط به نمایش اطلاعات
radar correlation درک وابستگی اطلاعات یاهدفهای موجود درروی صفحه رادار با اطلاعات وهدفهای مورد نظر
aperture card روش ذخیره سازی اطلاعات میکروفیلم در یک کارت که میتواند شامل اطلاعات پانچ شده باشد
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
automatic data processing پرورش اطلاعات خودکارسیستم اطلاعات کامپیوتری
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
read time زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
regrade تجدید طبقه بندی اطلاعات درجه بندی مجدد اطلاعات ازنظر اهمیت
connexions پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
connection پروتکل حمل و نقل OIS که حاوی یک روش کاربرای مسیر دادن به اطلاعات اطراف یک شبکه محلی با استفاده از نمودار داده حاوی اطلاعات است
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough بطور کامل کامل
data transceiver دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
defense system aquisition سیستم کسب اطلاعات پدافندی کسب اطلاعات برای دفاع
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
windowing 1-عمل تنظیم یک پنجره برای نمایش اطلاعات درصفحه . 2-نمایش یا دستیابی به اطلاعات از طریق پنجره
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
IrDA روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
infra red link روش استاندارد برای ارسال اطلاعات از اشعه نوری . که اغلب برای انتقال اطلاعات از کامپیوتر متحرک یا چاپگر یا صفحه نمایش به کار می رود. برای استفاده از ین خصوصیت کامپیوتر یا چاپگر باید پورت IrDA داشته باشد
intelligence process جریان پرورش اطلاعات پرورش اطلاعات
complete کامل
semibreve نت کامل
semibreves نت کامل
all-out کامل
empennage دم کامل
unabridged کامل
completed کامل
completes کامل
completing کامل
unqualified کامل
self-contained کامل
main کامل
totals کامل
totalling کامل
totalled کامل
totaling کامل
totaled کامل
total کامل
wall-to-wall کامل
plenary کامل
searching کامل
large کامل
larger کامل
in a entireness of state کامل
perfect کامل
perfects کامل
perfected کامل
echaustive کامل
perfecting کامل
plenaries کامل
largest کامل
absolute کامل
starkly کامل
starkest کامل
entire کامل
starker کامل
of ripe years کامل
stark کامل
unmitigated کامل
full fledged کامل
absolutes کامل
full-fledged کامل
saturation کامل
fullest کامل
exact کامل
exacted کامل
exacts کامل
full کامل
utmost good faith با صداقت کامل
low tide or water جزر کامل
conversancy اشنایی کامل
ideal radiator تابشگر کامل
conversance اگاهی کامل
conversance اشنایی کامل
full blown تمام کامل
willie waught یک جرعه کامل
conversancy اگاهی کامل
unperfect غیر کامل
elaborately بطور کامل
total system سیستم کامل
uncomplimentary غیر کامل
total function تابع کامل
completely specified با تعیین کامل
completeness check تطبیق کامل
comprehensive insurance بیمه کامل
total porosity تخلخل کامل
mature system سیستم کامل
total score نمره کامل
totalize کامل کردن
uberrima fides صراحت کامل
complete substitution جانشین کامل
totals جمع کل کامل
full-blown تمام کامل
to the bone <idiom> به طور کامل
to the hilt <idiom> به طور کامل
inside and out <idiom> به طور کامل
integer عدد کامل
into thin air <idiom> بطور کامل
integers عدد کامل
hot امادگی کامل
absolutes کامل قطعی
absolute کامل قطعی
grand slams موفقیت کامل
hip and thigh بطور کامل
hale and hearty <idiom> درسلامتی کامل
U-turns دور کامل
hottest امادگی کامل
totalling جمع کل کامل
hotter امادگی کامل
totalled جمع کل کامل
ideal dielectric عایق کامل
totaling جمع کل کامل
totaled جمع کل کامل
total جمع کل کامل
changeover دگرگونی کامل
changeovers دگرگونی کامل
hunky dory بارضایت کامل
U-turn دور کامل
grand slam موفقیت کامل
complete sound فشنگ کامل
revolution یک دوره کامل
ripens کامل شدن
intact سالم کامل
hohlraum تابشگر کامل
perfect monopoly انحصار کامل
finish کامل کردن
partial نیمه کامل
detailing شرح کامل
detail شرح کامل
finishes کامل کردن
panoply سلاح کامل
panoply زره کامل
perfect market بازار کامل
perfect liquid نقدینه کامل
ripening کامل شدن
ripened کامل شدن
blackbody تابشگر کامل
revolutions یک دوره کامل
prepotence قدرت کامل
prepotency قدرت کامل
prompt radiation تشعشع کامل
pervestigation جستجوی کامل
perquisition جستجوی کامل
pure competition رقابت کامل
perfecting bail competition رقابت کامل
present perfect tense ماضی کامل
perfect tense ماضی کامل
perfect score امتیاز کامل
perfect radiator تابنده کامل
ripen کامل شدن
perfect gas گاز کامل
perfect fluid سیال کامل
clamp بست کامل
star program برنامه کامل
strict profile نیمرخ کامل
out-and-out کامل سرتاسر
out and out کامل سرتاسر
fuller کامل تر تمام تر
complementary color رنگ کامل
complete ditch گود کامل
complete ditch گودبرداری کامل
the fullness of time زمان کامل
thoro کامل تمام
through rate نرخ کامل
complete inventory موجودی کامل
clamping بست کامل
clamps بست کامل
plenarily بطور کامل
full annealing کامل گداختن
perfect competition رقابت کامل
payment in full پرداخت کامل
partitura قطعه کامل
partitur قطعه کامل
pappus حقه کامل گل
amain باسرعت کامل
almightiness قدرت کامل
all in price بهای کامل
overall safety ایمنی کامل
orbicular مدور کامل
accomplished کامل شده
total charge بارگذاری کامل
full justification تطابق کامل
complements کامل کردن
perfectly بطور کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com