Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English
Persian
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
Other Matches
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to tell tales
چغلی کردن
tell on
چغلی کردن
delate
چغلی کردن
to round on any one
از کسی چغلی کردن
to round on any one
چغلی کسیرا کردن
one's accomplice
چغلی همدست خود را کردن
reported
اطلاع دادن
notify
اطلاع دادن
report
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
notified
اطلاع دادن
reports
اطلاع دادن
notifying
اطلاع دادن
informs
اطلاع دادن گزارش دادن
inform
اطلاع دادن گزارش دادن
informing
اطلاع دادن گزارش دادن
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
spill the beans
<idiom>
چغلی کردن ،فاش کردن راز
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
tale
چغلی
tales
چغلی
rumbled
چغلی
tale bearing
چغلی
delation
چغلی
rumbles
چغلی
denunciations
چغلی
denunciation
چغلی
rumble
چغلی
denunciator
چغلی کننده
lossless compression
روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
tree
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
conducts
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
to picture
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
acquaintance
اطلاع
notice
اطلاع
communication
اطلاع
ill informed
بی اطلاع
uniformed
بی اطلاع
unaware
بی اطلاع
unawares
بی اطلاع
uninformed
بی اطلاع
know how
اطلاع
advice
اطلاع
knowledge
اطلاع
information
اطلاع
notification
اطلاع
unimformed
بی اطلاع
unknowing
بی اطلاع
datum
اطلاع
awareness
اطلاع
consciousness
اطلاع
conscious mind
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
versed
با اطلاع
conizance
اطلاع
well read
با اطلاع
well-read
با اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
tip-off
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
warning
اطلاع
deep read
با اطلاع
word
اطلاع
learning
اطلاع
intelligence
اطلاع
unknowable
بی اطلاع
nescious
بی اطلاع
inking
اطلاع مختصر
misknow
بی اطلاع بودن از
informatics
اطلاع رسانی
tip-offs
اطلاع نهانی
global knowledge
اطلاع سراسری
precognition
اطلاع قبلی
tip-off
اطلاع نهانی
a piece of information
یک تکه اطلاع
notices
توجه اطلاع
attentions
اخطارجهت اطلاع به
attention
اخطارجهت اطلاع به
notice
توجه اطلاع
criticaster
ناقد بی اطلاع
tip off
اطلاع نهانی
noticed
توجه اطلاع
noticing
توجه اطلاع
advice note
یادداشت اطلاع
prospectuses
اطلاع نامه
prospectus
اطلاع نامه
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
letter of a
اطلاع نامه
preview
اطلاع قبلی
knowledge of results
اطلاع از نتایج
previews
اطلاع قبلی
unadvised
بدون اطلاع
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
publitize
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
messages
حجم اطلاع مشخص
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
tip
انعام اطلاع منحرمانه
publicised
به اطلاع عموم رساندن
message
حجم اطلاع مشخص
publicises
به اطلاع عموم رساندن
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
publicising
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
let me know
بمن اطلاع دهید
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
questionnaires
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
inputted
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com