Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English
Persian
go to law
اقامه دعوی کردن دادخواهی کردن عارض شدن
Other Matches
pretending
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretend
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
pretends
دعوی یاادعا کردن اقامه دعوی کردن
lodge a complaint
اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring a suit against a person
اقامه دعوی علیه کسی کردن
lodge a complaint against someone
علیه کسی اقامه دعوی کردن
use and occupation
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
lawsuit
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
lawsuits
دادخواهی طرح دعوی در دادگاه
initiating proceedings
اقامه دعوی
right of action
حق اقامه دعوی
bringing an action
اقامه دعوی
judge advocate
اقامه کننده دعوی
forclosure
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
demurrer
ایراد میکند که ادله ابرازی برای اقامه دعوی کافی نیست و بالنتیجه خود را به پاسخگویی دادخواست ملزم نمیداند
pleaded
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
pleads
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
plead
در دادگاه اقامه یا ادعا کردن درخواست کردن
lodge a complaint
دادخواهی کردن
litigates
دادخواهی کردن
pursuing
دادخواهی کردن
pursue
دادخواهی کردن
pursues
دادخواهی کردن
pursued
دادخواهی کردن
plead for justice
دادخواهی کردن
litigated
دادخواهی کردن
litigate
دادخواهی کردن
to go to law
دادخواهی کردن
litigating
دادخواهی کردن
to institute legal proceedings
دادخواهی کردن
to plead with a person
نزدکسی دادخواهی کردن
to petition somebody
از کسی دادخواهی کردن
petitioned
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitions
دادخواهی کردن درخواست کردن
petitioning
دادخواهی کردن درخواست کردن
petition
دادخواهی کردن درخواست کردن
moot
مطرح کردن دادخواهی کردن
set up
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
to proceed against a person
از دست کسی دادخواهی کردن
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
bring
اقامه کردن
advances
اقامه کردن
posing
اقامه کردن
poses
اقامه کردن
put in
اقامه کردن
advance
اقامه کردن
alleging
اقامه کردن
posed
اقامه کردن
pose
اقامه کردن
alleges
اقامه کردن
prefer
اقامه کردن
adduee
اقامه کردن
raise
اقامه کردن
raises
اقامه کردن
preferring
اقامه کردن
allege
اقامه کردن
advancing
اقامه کردن
prefers
اقامه کردن
brings
اقامه کردن
bringing
اقامه کردن
adduce
اقامه کردن تقدیم کردن
adducing
اقامه کردن تقدیم کردن
adduces
اقامه کردن تقدیم کردن
adduced
اقامه کردن تقدیم کردن
producing
اقامه ارائه کردن
pretending
دروغی اقامه کردن
pretend
دروغی اقامه کردن
pretends
دروغی اقامه کردن
account
دلیل موجه اقامه کردن
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
produce
اقامه کردن ارائه دادن سند
produced
اقامه کردن ارائه دادن سند
produces
اقامه کردن ارائه دادن سند
quarreling
دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن
sued
دعوی کردن
suing
دعوی کردن
quarreled
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن
sues
دعوی کردن
quarrels
دعوی کردن
set up claim to
دعوی کردن
sue
دعوی کردن
quarrelled
دعوی کردن
quarrelling
دعوی کردن منازعه
quarrelled
دعوی کردن منازعه
relinquish a claim
ترک دعوی کردن
quarrel
دعوی کردن منازعه
disaffirm
ترک دعوی کردن
quarreling
دعوی کردن منازعه
quarrels
دعوی کردن منازعه
quarreled
دعوی کردن منازعه
traversed
تکذیب کردن دعوی
litigates
طرح دعوی کردن
disclaiming
ترک دعوی کردن
litigated
طرح دعوی کردن
traverse
تکذیب کردن دعوی
litigating
طرح دعوی کردن
disclaimed
ترک دعوی کردن
disclaim
ترک دعوی کردن
subduct
ترک دعوی کردن
traversing
تکذیب کردن دعوی
relinquish
ترک دعوی کردن
pretend to
دعوی یا ادعا کردن
relinquished
ترک دعوی کردن
litigate
طرح دعوی کردن
traverses
تکذیب کردن دعوی
disclaims
ترک دعوی کردن
relinquishes
ترک دعوی کردن
to go
[fall]
together by the ears
[outdated]
<idiom>
شروع به دعوی کردن
dismissals
عزل مختومه کردن دعوی
pretending
بخود بستن دعوی کردن
to pretend to wisdom
دعوی عقل یا حکمت کردن
dismissal
عزل مختومه کردن دعوی
pretend
بخود بستن دعوی کردن
pretends
بخود بستن دعوی کردن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
to start quarrelling
<idiom>
شروع به دعوی کردن
[اصطلاح روزمره]
to square up
خود را آماده کردن
[برای دعوی یا حمله]
redundancy
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
redundancies
در دفاع دعوی از مسائل خارجی استفاده کردن
disaffirm
دعوی سابق را به صلح ختم کردن نقض احکام صادره از دادگاهها
compounding a felony
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
complainants
عارض
complainant
عارض
complaint
عارض شدن
complainant
عارض مدعی
plaintiff
دادخواه عارض
litigating
عارض شدن
litigates
عارض شدن
litigated
عارض شدن
to go to law
عارض شدن
complainants
عارض مدعی
to institute legal proceedings
عارض شدن
plaintiffs
دادخواه عارض
go to law
عارض شدن
litigate
عارض شدن
briefer
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefest
خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
suitor
دادخواست دهنده عارض
suitors
دادخواست دهنده عارض
go to law
به دادگاه عارض شدن
sues
عرضحال دادن عارض شدن
sue
عرضحال دادن عارض شدن
proceed against someone
<idiom>
از دست کسی عارض شدن
suing
عرضحال دادن عارض شدن
sued
عرضحال دادن عارض شدن
pursuance
دادخواهی
lawsuits
دادخواهی
complaint
دادخواهی
lawsuit
دادخواهی
litigation
دادخواهی
suit at law
دادخواهی
pleading
شفاعت دادخواهی
plead for the widow
در حق بیوه زنان دادخواهی کنید
adductor
اقامه
erections
اقامه
productions
اقامه
production
اقامه
induction
اقامه
inductions
اقامه
adduction
اقامه
erection
اقامه
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
trover
دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
call to prayer
اقامه قبل از نماز
cross action
علیه وی اقامه کند
non claim
فروگذاری از اقامه دعوادرمدت قانونی
demonstratively
با اقامه دلیل ازراه نشان دادن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
inductility
عدم امادگی برای لوله شدن اقامه
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
interplead
پیش از اقامه دعوا بر کسی باهم دعوای حقوقی را خاتمه دادن
pleadings
افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com