Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English
Persian
pash
بازور پرتاب کردن کوبیدن
Other Matches
pushiest
بازور
pushier
بازور
pushy
بازور
mightily
بازور
smites
ذلیل کردن کوبیدن
maul
کوبیدن خرد کردن
mauled
کوبیدن خرد کردن
mauling
کوبیدن خرد کردن
smiting
ذلیل کردن کوبیدن
drives
سواری کردن کوبیدن
smite
ذلیل کردن کوبیدن
drive
سواری کردن کوبیدن
fustigate
کوبیدن انتقاد کردن
mauls
کوبیدن خرد کردن
belching
بازور خارج شدن
belches
بازور خارج شدن
belched
بازور خارج شدن
belch
بازور خارج شدن
hold off
<idiom>
بازور دورنگه داشتن
put down
<idiom>
بازور متوقف کرن
crowds
بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
forcing
بازور جلو رفتن تحمیل
crowd
بازور وفشارپرکردن انبوه مردم
force
بازور جلو رفتن تحمیل
forces
بازور جلو رفتن تحمیل
to stamp the snow off your boots
با کوبیدن پا برف را از چکمه ها پاک کردن
squashes
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashing
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squash
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
squashed
کوبیدن ونرم کردن خفه کردن
free drop
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
delivery groups
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
peg out
کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
pentathlon
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
throws
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
ballistics
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
swingle
الت برای کوبیدن وپاک کردن لیفههای بذرک
appel
پاکوب 2 بار پا کوبیدن شمشیرباز به نشانه متوقف کردن مبارزه
shoot
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
shoots
زدن با تیر پرتاب کردن اندازه گیری کردن ارتفاع خورشید
ejection
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
pelts
پرتاب کردن
unsling
پرتاب کردن
skeet
پرتاب کردن
jettisoning
پرتاب کردن
jettisons
پرتاب کردن
thrusting
پرتاب کردن
thrusts
پرتاب کردن
let fly
پرتاب کردن
thrust
پرتاب کردن
shoots
پرتاب کردن
pelted
پرتاب کردن
pelt
پرتاب کردن
jettison
پرتاب کردن
jettisoned
پرتاب کردن
projected
پرتاب کردن
jaculate
پرتاب کردن
foin
پرتاب کردن
project
پرتاب کردن
pitches
پرتاب کردن
pitch
پرتاب کردن
shoot
پرتاب کردن
projects
پرتاب کردن
slings
زنجیردار پرتاب کردن
triggers
پرتاب کردن فشنگ
trigger
پرتاب کردن فشنگ
triggered
پرتاب کردن فشنگ
spits
اب دهان پرتاب کردن
spit
اب دهان پرتاب کردن
jettison
پرتاب کردن به بیرون
slinging
زنجیردار پرتاب کردن
sling
زنجیردار پرتاب کردن
shoots
پرتاب کردن گلوله
castaways
پرتاب کردن وزنه
castaway
پرتاب کردن وزنه
projectable
قابل پرتاب کردن
jet
بخارج پرتاب کردن
jets
بخارج پرتاب کردن
jetted
بخارج پرتاب کردن
jetting
بخارج پرتاب کردن
shoot
پرتاب کردن گلوله
to launch a torpedo
اژدری پرتاب کردن
to fire a torpedo
اژدری پرتاب کردن
lobbed
باهستگی پرتاب کردن
lob
باهستگی پرتاب کردن
jettisoning
پرتاب کردن به بیرون
jettisons
پرتاب کردن به بیرون
lobbing
باهستگی پرتاب کردن
lobs
باهستگی پرتاب کردن
launch a missile
موشک پرتاب کردن
unsling
از فلاخن پرتاب کردن
jettisoned
پرتاب کردن به بیرون
command ejection
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
upthrust
بطرف بالا پرتاب کردن
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
shoves
با زور پیش بردن پرتاب کردن
slogs
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slogging
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slogged
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
slog
ضربت سخت زدن پرتاب کردن
shoving
با زور پیش بردن پرتاب کردن
shoved
با زور پیش بردن پرتاب کردن
squish
صدای شکستن یا پرتاب چیزی له کردن
shove
با زور پیش بردن پرتاب کردن
skyrocket
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrocketed
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrocketing
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
skyrockets
مثل موشک بهوا پرتاب کردن
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
pitch
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
pitches
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
pitch
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
pitches
پرتاب کردن تراکم کاراکترها روی یک خط چاپ شده
hurls
پرتاب کردن پرت کردن
hurled
پرتاب کردن پرت کردن
hurl
پرتاب کردن پرت کردن
run-up
[start-up]
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
pummeled
کوبیدن
flails
کوبیدن
pummels
کوبیدن
flailing
کوبیدن
thrash
کوبیدن
peen
کوبیدن
thrashed
کوبیدن
stubbing
کوبیدن
stubs
کوبیدن
thrashes
کوبیدن
flailed
کوبیدن
flail
کوبیدن
frap
کوبیدن
bruise
کوبیدن
bruised
کوبیدن
pummeling
کوبیدن
pummel
کوبیدن
pummelled
کوبیدن
pummelling
کوبیدن
to stomp
با پا کوبیدن
stub
کوبیدن
grind
کوبیدن
head knocking
کوبیدن سر
stubbed
کوبیدن
grinds
کوبیدن
bruising
کوبیدن
bruises
کوبیدن
knock
کوبیدن
knocked
کوبیدن
knocks
کوبیدن
rams
کوبیدن
compaction
کوبیدن
forges
کوبیدن
forge
کوبیدن
ram
کوبیدن
threshing
کوبیدن
threshed
کوبیدن
thresh
کوبیدن
rammed
کوبیدن
head banging
کوبیدن سر
threshes
کوبیدن
thrash or thresh
کوبیدن
deathlon
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
quails
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail
نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
step it
پای کوبیدن
nails
با میخ کوبیدن
nails
زدن کوبیدن
step a dance
پای کوبیدن
to step it
پای کوبیدن
to step a dance
پای کوبیدن
tatoo
خال کوبیدن
To stamp the ground .
با پا بزمین کوبیدن
to carry water in a sieve
اب درهاون کوبیدن
panel
تخته کوبیدن
brad
بامیخ کوبیدن
to pound a long
کوبیدن و رفتن
berry
توت کوبیدن
smash
درهم کوبیدن
pulverised
نرم کوبیدن
pulverises
نرم کوبیدن
berries
توت کوبیدن
pulverising
نرم کوبیدن
pulverize
نرم کوبیدن
pulverized
نرم کوبیدن
To beat the air. To flog a dead horse.
آب در هاون کوبیدن
pulverizes
نرم کوبیدن
smashes
درهم کوبیدن
panels
تخته کوبیدن
to foot it
پای کوبیدن
nailed
زدن کوبیدن
compaction
کوبش کوبیدن
stamper
اسباب کوبیدن
hoofs
پای کوبیدن
hoof
پای کوبیدن
pounding
کوبیدن اردکردن
pounds
کوبیدن اردکردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com