English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
English Persian
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
Other Matches
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
hie شتاب کردن
hying شتاب کردن
hurrying شتاب کردن
hurry شتاب کردن
hurries شتاب کردن
to look sharp شتاب کردن
skelpit شتاب کردن
skelp شتاب کردن
skeet شتاب کردن
to come along شتاب کردن
whirry شتاب کردن
make a push شتاب کردن
to make a hurry شتاب کردن
to make haste شتاب کردن
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
pelted شتاب کردن ضربه
pelts شتاب کردن ضربه
to polish off با شتاب پرداخت کردن
pelt شتاب کردن ضربه
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
make درست کردن ساختن اماده کردن
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
makes درست کردن ساختن اماده کردن
adapts جور کردن درست کردن
regulating میزان کردن درست کردن
mends مرمت کردن درست کردن
devised درست کردن اختراع کردن
composes درست کردن تصنیف کردن
regulates میزان کردن درست کردن
compose درست کردن تصنیف کردن
integrating کامل کردن درست کردن
devising درست کردن اختراع کردن
mend مرمت کردن درست کردن
devise درست کردن اختراع کردن
regulated میزان کردن درست کردن
integrate کامل کردن درست کردن
mended مرمت کردن درست کردن
straightened درست کردن مرتب کردن
integrates کامل کردن درست کردن
regulate میزان کردن درست کردن
devises درست کردن اختراع کردن
righted درست کردن اصلاح کردن
emended تصحیح کردن درست کردن
emends تصحیح کردن درست کردن
righting درست کردن اصلاح کردن
straightens درست کردن مرتب کردن
to make up درست کردن تکمیل کردن
right درست کردن اصلاح کردن
emend تصحیح کردن درست کردن
emending تصحیح کردن درست کردن
straightening درست کردن مرتب کردن
fixes درست کردن پابرجا کردن
straighten درست کردن مرتب کردن
adapting جور کردن درست کردن
fix درست کردن پابرجا کردن
cyclotron دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
to sct aright درست کردن
corrects درست کردن
fabricates درست کردن
adapt درست کردن
fabricated درست کردن
correct درست کردن
gulleys درست کردن
correcting درست کردن
fabricate درست کردن
fabricating درست کردن
trimmest درست کردن
concocting درست کردن
concocted درست کردن
concoct درست کردن
to riven laths یا درست کردن
gullies درست کردن
gully درست کردن
concocts درست کردن
weaves درست کردن
weave درست کردن
to fix up درست کردن
to erect into درست کردن از
make up درست کردن
builds درست کردن
buildings درست کردن
build درست کردن
to get up درست کردن
fashion درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
fashions درست کردن
redd درست کردن
cleaned درست کردن
fettle درست کردن
trims درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
to put to rights درست کردن
makes درست کردن
to cleanvp درست کردن
manufactures درست کردن
make درست کردن
manufactured درست کردن
set right درست کردن
clean درست کردن
shape درست کردن
shapes درست کردن
to put in to shape درست کردن
manufacture درست کردن
fix up درست کردن
cleans درست کردن
to set درست کردن
cleanest درست کردن
set in order درست کردن
indite درست کردن
trim درست کردن
exacts تحمیل کردن بر درست
vint درست کردن یا ریختن
manipulates با استادی درست کردن
die sink خزینه درست کردن
manipulated با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
scrambled املت درست کردن
teams دسته درست کردن
To put things straight(right). کارها را درست کردن
pond حوض درست کردن
ponds حوض درست کردن
re form دوباره درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
scrambling املت درست کردن
stage craft فن درست کردن نمایش
corn popping درست کردن چس فیل
scrambles املت درست کردن
strike off بی زحمت درست کردن
manipulates با دست درست کردن
scramble املت درست کردن
manipulate با دست درست کردن
team دسته درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
to make something چیزی را درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
railroads پاپوش درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
blow down بافوت درست کردن
hedge خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
railroad پاپوش درست کردن
hedged خاربست درست کردن
dresses درست کردن لباس
frame پاپوش درست کردن
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
roughcast اجمالا درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
recondition دوباره درست کردن
dress درست کردن لباس
dowel میخچه درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
image erection درست کردن تصویر
to toss up زود درست کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigged با خدعه وفریب درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
spelled املاء کردن درست نوشتن
organises تشکیلات دادن درست کردن
agreeing ترتیب دادن درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com