English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
chronologize بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
Other Matches
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
chronicle شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicled شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicling شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronicles شرح وقایع بترتیب تاریخ تاریخچه
chronology شرح وقایع بترتیب زمانی علم ترتیب تاریخ
weighting مرتب کردن کاربران , برنامه ها یا تاریخ با توجه به اهمیت یا اولویت آنها
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
clock باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
clocks باسهای مرتب برای زمان بیندی یا همگام کردن
date time group گروه تاریخ و زمان
chronologically به ترتیب زمان یا تاریخ
sailing date تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
backdates تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdate تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdating تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
backdated تاریخ قبل از تاریخ واقعی را ذکر کردن
christian era مبداء تاریخ کشورهای مسیحی که از زمان تولد مسیح اغازمیگردد
post که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
post- که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
posts که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
posted که در زمان چاپ و نه روی صفحه نمایش مرتب شود
relative پاسهای مرتب که به نرم افزارکامپیوترامکان محاسبه زمان حقیقی میدهد
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
banner page صفحهای که در ابتدا با تاریخ و زمان و نام متن و نام مشخص چاپ گیرند و چاپ میشود
antedate پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
martyrology تاریخ شهدا تاریخ شهدای مسیحی
antedated cheque چک به تاریخ مقدم بر تاریخ واقعی صدور
antedates پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fellow countryman موافق کردن
live up to <idiom> طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
no cigar <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
no deal <idiom> موافق نبودن ،رد کردن
harmonised موافق کردن هم اهنگ شدن
agree موافقت کردن موافق بودن
harmonizes موافق کردن هم اهنگ شدن
fall in مطابقت کردن موافق شدن
harmonized موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizing موافق کردن هم اهنگ شدن
agreeing موافقت کردن موافق بودن
harmonize موافق کردن هم اهنگ شدن
agrees موافقت کردن موافق بودن
harmonises موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising موافق کردن هم اهنگ شدن
respectively بترتیب
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
hagiology تاریخ مقدس تاریخ انبیاء
prehistory ماقبل تاریخ تاریخ قبلی
dates تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
date تاریخ گذاردن تاریخ گذاشتن
live up to one's principles موافق مرام خود رفتار کردن
pragmatize موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
keep up with the times موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
chronological بترتیب تاریخی
first in first out بترتیب ورود
chronological بترتیب وقوع
chronologic بترتیب تاریخی
column major order بترتیب ستونی
christcross row بترتیب الفبانوشتن
last in first out بترتیب عکس ورود
respective بترتیب مخصوص خود
alphabeticaily بترتیب حروف تهجی
puts قراردادن تحمیل کردن بر
fix تعیین کردن قراردادن
fixes تعیین کردن قراردادن
put قراردادن تحمیل کردن بر
putting قراردادن تحمیل کردن بر
Act according to the previous procedure. بترتیب گذشته عمل کنید
target date زمان حمله به هدف یا تاریخ حمله به هدف
alphameric sequence ترکیب حروف و اعداد بترتیب توالی
litigates دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
biases تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
litigate دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
bias تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
litigating دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
stick one's neck out <idiom> مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
post date پیش تاریخ کردن
interrogated مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogate مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
historify مورخ رسمی تاریخ نویس ل کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
justifications مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justification مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
protohistory تاریخ ماقبل تاریخ
semi processed data داده خام که پردازش شده است مثل مرتب کردن , ضبط کردن , تشخیص خطا..
marshaled مرتب کردن
tidiest مرتب کردن
tidies مرتب کردن
tidy مرتب کردن
put straight مرتب کردن
marshalled مرتب کردن
regularized مرتب کردن
marshaling مرتب کردن
marshal مرتب کردن
clean مرتب کردن
graduate مرتب کردن
arranging مرتب کردن
cleans مرتب کردن
fix up مرتب کردن
regularizing مرتب کردن
collating مرتب کردن
to put to rights مرتب کردن
regularizes مرتب کردن
cleaned مرتب کردن
to cleanvp مرتب کردن
tidied مرتب کردن
set in order مرتب کردن
graduating مرتب کردن
tidier مرتب کردن
arranges مرتب کردن
collate مرتب کردن
to map out مرتب کردن
lineup مرتب کردن
collocates مرتب کردن
order مرتب کردن
draw up مرتب کردن
graduates مرتب کردن
concert مرتب کردن
collated مرتب کردن
concerts مرتب کردن
collocating مرتب کردن
clear up مرتب کردن
cleanest مرتب کردن
collocated مرتب کردن
collocate مرتب کردن
collates مرتب کردن
regularize مرتب کردن
arranged مرتب کردن
tidying مرتب کردن
regularising مرتب کردن
marshals مرتب کردن
regularised مرتب کردن
regularises مرتب کردن
arrange مرتب کردن
straighten up <idiom> مرتب کردن
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
supplemented اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplementing اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplement اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
supplements اسب را پس از تاریخ نامویسی وارد مسابقه شرطبندی کردن
phototude لوله الکترون دارای کاتد و اندکه بترتیب فوتون تابش وجذب می کنند
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
collating sort مرتب کردن داده
data processing مرتب کردن داده ها
pick up <idiom> تمیز ،مرتب کردن
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
set نهادن مرتب کردن
sets نهادن مرتب کردن
tree sort مرتب کردن درختی
block sort مرتب کردن بلاکی
redd مرتب کردن رهاساختن
square مرتب کردن کلاه
selection sort مرتب کردن گزینشی
bubble sort مرتب کردن حبابی
ripple sort مرتب کردن موجی
distributive sort مرتب کردن توزیعی
shipshape مرتب کردن منظم
reorder دوباره مرتب کردن
insertion sorting algorithm الگوریتم مرتب کردن
setting up نهادن مرتب کردن
to fix up مرتب کردن جادادن
squares مرتب کردن کلاه
squared مرتب کردن کلاه
squaring مرتب کردن کلاه
internal sort مرتب کردن درونی
quicksort مرتب کردن سریع
multipass sort مرتب کردن چند گذری
clear the decks <idiom> همه جارا مرتب کردن
collections و مرتب کردن در پایگاه داده
sorting network شبکه مرتب کردن داده ها
multifile sorting مرتب کردن چند فایلی
sequence به ترتیب مرتب کردن دنباله
juxtaposition مرتب کردن موضوعات در کنار هم
collection و مرتب کردن در پایگاه داده
exchange sorting algorithm مرتب کردن به روش حبابی
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com