Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
public debt
بدهی دولت
Search result with all words
monetization
پرداخت بدهی دولت از طریق انتشارپول
Other Matches
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
retorsion
عملی است که یک دولت در مقابل عمل دولت دیگری انجام میدهد وعمل اخیر کاملا" مشابه رفتاری است که از دولت اولی سر زده بوده است
open market operation
عملیات دولت در بازار ازاد خرید و فروشهایی که دولت از طریق خزانه داری کل میکند
conversions
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
conversion
استفاده بلاجهت و من غیر حق از مال غیر اختلاس کردن تبدیل یک بدهی به بدهی دیگربا نرخ ارز کمتر
unfriendly act
هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dependent state
دولت تابع و وابسته به دولت یا قدرت دیگر
federal state
دولت متحده یا دولت اتحادی
real will
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
pay as you go principle
اصلی که بر اساس ان مالیات دریافتی توسط دولت برای سیستم تامین اجتماعی در هرسال به بازنشستگان درهمان سال پرداخت میشود وبنابراین دولت وجوهی را ازاین بابت جمع اوری نمیکند
social contract
اعتقاد به این مسئله که تفویض قدرت به دولتها ناشی از نوعی قرارداد است که ضمن ان فردقسمتی از حقوق خود را به دولت تفویض میکند ومتقابلا" از وجود دولت برخوردار میشود
authoritarainism
نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
exchange control
نظارت دولت بر مبادله ارز کنترل مبادله ارز توسط دولت
liability
بدهی
liabilities
بدهی
liability to disease
بدهی
debits
بدهی
debiting
بدهی
debit
بدهی
debited
بدهی
due
بدهی
indebtedness
بدهی
debts
بدهی
debt
بدهی
an active debt
بدهی با ربح
legal liability
بدهی قانونی
liabilities and assets
بدهی و دارایی
admission of liability
قبول بدهی
due bill
سند بدهی
acknowledgement of debt
اقرار به بدهی
acknowladgement of debt
قبول بدهی
absolute liability
بدهی مطلق
collective liability
بدهی جمعی
bank overdraft
بدهی به بانک
contingent liability
بدهی احتمالی
credit note
سند بدهی
credit notes
سند بدهی
contingent liability
بدهی اتفاقی
floating debt
بدهی متغیر
current liability
بدهی جاری
debit card
کارت بدهی
arrear
بدهی پس افتاده
debit note
صورتحساب بدهی
debt
بدهی داشتن
backs
بدهی پس افتاده
debts
بدهی داشتن
back
بدهی پس افتاده
capital liability
بدهی درازمدت
capital liability
بدهی سرمایه
book debts
بدهی دفتری
arrear
بدهی معوق
debt burden
بار بدهی
net debt
بدهی خالص
the d. of a debt
پرداخت بدهی
promissory notes
سند بدهی
debits
حساب بدهی
debited
حساب بدهی
to get into debt
بدهی پیداکردن
liability insurance
بیمه بدهی
debiting
ستون بدهی
debit
حساب بدهی
debiting
حساب بدهی
to be in debt
بدهی داشتن
debited
ستون بدهی
debit
ستون بدهی
debt perpetrator
مرتکب بدهی
debits
ستون بدهی
national debt
بدهی ملی
oxygen debt
بدهی اکسیژن
private debt
بدهی خصوصی
promissory note
سند بدهی
promissory note
برگه بدهی
liquidation
پرداخت بدهی
debt perpetrator
خطاکار در بدهی
promissory notes
برگه بدهی
chargeable
قابل بدهی یا پرداخت
to pay one's way
بدهی بهم نزدن
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
debit
در ستون بدهی گذاشتن
liquidation
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
charge account
حساب بدهی مشتری
To be in debt up to ones ears.
غرق بدهی بودن
rebate
پرداخت قسمتی از بدهی
due
بدهی موعد پرداخت
embarrassed with debts
زیر بار بدهی
debits
در ستون بدهی گذاشتن
i paid the debt plus interest
بدهی را با بهره ان دادم
defaults
عدم پرداخت بدهی
rebates
پرداخت قسمتی از بدهی
defaulted
عدم پرداخت بدهی
default
عدم پرداخت بدهی
defaulting
عدم پرداخت بدهی
monetization
پرداخت نقدی بدهی
realisation
[British E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
debited
در ستون بدهی گذاشتن
debiting
در ستون بدهی گذاشتن
solvency
توانایی پرداخت بدهی
realization
[American E]
[of something]
پرداخت بدهی
[اقتصاد]
deep in debt
تا گردن زیر بدهی
up to the eyes in debt
تا گردن زیر بدهی
amortization
پرداخت بدهی به اقساط مساوی
to pay off a debt
[mortgage]
بدهی
[رهنی]
را قسطی پرداختن
debited
به حساب بدهی کسی گذاشتن
to detain one's due
بدهی خودرا نگه داشتن
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
to keep ones he above water
از زیر بدهی بیرون آمدن
debiting
به حساب بدهی کسی گذاشتن
Do you have an extra pen to lend me?
یک قلم زیادی داری به من بدهی ؟
emcumbered with debts
زیر بار قرض یا بدهی
debits
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debit
به حساب بدهی کسی گذاشتن
debt of record
بدهی قانونی record of court محکوم به
omittance is no quit tance
بستانکاردلیل پرداخته شدن بدهی نیست
pay off
با دادن بدهی از شرطلبکاری خلاص شدن
Could you lend me some money ?
می توانی یک قدری به من پول قرض بدهی ؟
You must account for every penny.
باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
to keep ones head above water
خود را از بار بدهی رها کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
working capital
مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
debt discount
تفاوت ارزش اسمی بدهی واصل مبلغ
tax avoidance
اجتناب از پرداخت مالیات کاهش بدهی مالیاتی
deficit
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
deficits
کسر موازنه مازاد بدهی بر موجودی کمبود
mammon
دولت
respublica
دولت
stating
دولت
states
دولت
state-
دولت
powers
دولت
powered
دولت
state
دولت
governments
دولت
power
دولت
powering
دولت
stated
دولت
government
دولت
debt of honour
بدهی که پرداخت ان به خوش حسابی بدهکار بستگی دارد
an insolvent estate
دارایی یا ملکی که برای پرداخت بدهی بسنده نباشد
Could you move the table a little bit ?
ممکن است این میز راقدری تکان بدهی ؟
Warsaw
دولت لهستان
war state
دولت جنگی
vassal atate
دولت پوشالی
state government
دولت مرکزی
Ottawa
دولت کانادا
mandatary
دولت قیم
pillars of the state
ارکان دولت
totaliarian state
دولت توتالیتر
military government
دولت نظامی
Downing Street
دولت انگلیس
loyalists
دولت دوست
enemy state
دولت دشمن
mafias
دولت ستیزی
national state
دولت ملی
mafia
دولت ستیزی
state budget
بودجه دولت
loyalist
دولت دوست
lese majestyodhkj &odhkj fvqn
پادشاه یا دولت
territory of state
قلمرو دولت
head of the state
رئیس دولت
cabinet
هیات دولت
stateless
بی دولت بی وطن
government treasury
خزانه دولت
government stock
سهام دولت
cabinets
هیات دولت
government expenditures
هزینههای دولت
independent state
دولت مستقل
quirinal
دولت ایتالیا
government budget
بودجه دولت
the body politic
ملت و دولت
the policy of the government
رویه دولت
puppet government
دولت پوشالی
the policy of the government
سیاست دولت
money bag
دارایی دولت
forfeit to the state
ضبط دولت
public servant
مستخدم دولت
office-holder
کارمند دولت
Kremlin
دولت شوروی
ambassador
ماموررسمی یک دولت
states
دولت استان
nation-state
دولت ملی
nation state
دولت ملی
stated
دولت استان
chief of state
رئیس دولت
government department
وزارتخانه دولت
state-
دولت استان
buffer state
دولت حایل
state
دولت استان
stating
دولت استان
office-holders
کارمند دولت
Whitehall
دولت انگلیس
govt
government دولت
nation-states
دولت ملی
public officer
[American E]
کارمند دولت
ambassadors
ماموررسمی یک دولت
official
کارمند دولت
officer
کارمند دولت
state property
دارائی دولت
civil servant
[British E]
کارمند دولت
elegit
حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
lien
حق تصرف مال یا ملکی تاهنگامیکه بدهی وابسته به ان داده شود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com