Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 144 (8 milliseconds)
English
Persian
pounder
برحسب لیره کوبنده
Other Matches
poundage
مقدار پولی برحسب لیره
at pleasure
برحسب دلخواه برحسب میل
percutient
کوبنده
masher
کوبنده
thrasher
کوبنده
knockers
کوبنده
knocker
کوبنده
mind-blowing
کوبنده
mind-boggling
کوبنده
dish out
<idiom>
انتقاد کوبنده
concrete road vibrating tamper
دستگاه کوبنده ارتعاشی بتن
pound
لیره
pounded
لیره
pounding
لیره
quid
یک لیره
pounds
لیره
liras
لیره عثمانی
liras
لیره ترک
lire
لیره عثمانی
lire
لیره ترک
sterling
لیره استرلینگ
lira
لیره ترک
pounder
لیره دار
shiner
لیره طلا
pistole
لیره اسپانیولی
turkey pound
لیره ترک
sovereigns
شهریار لیره زر
sovereign
شهریار لیره زر
turkey pound
لیره عثمانی
lira
لیره عثمانی
it stood me in c 0
05 لیره برای من تمام شد
liras
لیره سابق اتریش
lire
لیره سابق اتریش
lira
لیره سابق اتریش
i owe him &
پنج لیره به او بدهکار هستم
i am & out
پنج لیره اشتباه حساب کردم
twelvepence
سکه سیمین انگلیسی که بیست تای ان یک لیره یا پوند است
at the request of
برحسب
unitage
برحسب
incompliance with
برحسب
in terms of
برحسب
in conformity with
برحسب
in accordance with
برحسب
agreeably to
برحسب
fortuitously
<adv.>
برحسب اتفاق
contingent
[accidental]
<adj.>
برحسب تصادف
coincidental
<adj.>
برحسب تصادف
casual
[not planned]
<adj.>
برحسب تصادف
adventitious
<adj.>
برحسب تصادف
accidental
<adj.>
برحسب تصادف
haphazardly
برحسب تصادف
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
hit or miss
برحسب تصادف
incidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
to out ward seeming
برحسب فاهر
to
برحسب مطابق
fortuitous
<adj.>
برحسب تصادف
incidental
<adj.>
برحسب تصادف
coincidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
by hazard
<adv.>
برحسب اتفاق
by happenstance
<adv.>
برحسب اتفاق
by chance
<adv.>
برحسب اتفاق
by a coincidence
<adv.>
برحسب اتفاق
by accident
<adv.>
برحسب اتفاق
at random
<adv.>
برحسب اتفاق
as it happens
<adv.>
برحسب اتفاق
accidently
<adv.>
برحسب اتفاق
accidentally
<adv.>
برحسب اتفاق
stochastical
<adj.>
برحسب تصادف
stochastic
<adj.>
برحسب تصادف
random
<adj.>
برحسب تصادف
pursuant to
مطابق برحسب
percentage
برحسب درصد
outwardly
برحسب فاهر
by usage
برحسب عادت
tonnage
وزن برحسب تن
custom
برحسب عادت
percentages
برحسب درصد
at choice
برحسب دلخواه
haphazard
<adj.>
برحسب تصادف
classis
تقسیم برحسب طبقه
fortuitously
برحسب اتفاق اتفاقا
milage
سنجش برحسب میل
happy go lucky
برحسب تصادف لاقید
cl
برحسب بار هر کامیون
velocities
تندی برحسب زمان
ritually
برحسب ایین وشعائر
by chance
برحسب اتفاق یاتصادف
velocity
تندی برحسب زمان
tonnage
برحسب شماره تن بارگیر
compass bearing
موقعیت برحسب قطبنما
tonnage
گنجایش کشتی برحسب تن
mileage
سنجش برحسب میل
prioritising
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritises
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritised
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
hydrograph
منحنی ابگذری برحسب زمان
prioritizing
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
prioritized
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
heading
حرکت برحسب قطب نما
prioritize
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
per standard compass
برحسب قطب نمای استاندارد
age group competition
مسابقه برحسب گروه سنی
prioritizes
برحسب ارجحیت ردهبندی کردن
pounder
وزن شده برحسب رطل
proration
توزیع برحسب مدت یانسبت
headings
حرکت برحسب قطب نما
size distribution of income
توزیع درامد برحسب مقدار
time cost curve
منحنی مخارج برحسب زمان
transvaluation
سنجش ارزش برحسب معیارجدیدی
seed
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
seeds
رده بندی برحسب مهارت وقدرت
gauge pressure
فشار در عمق معین برحسب فشارسنج
candlepower
میزان شدت نور برحسب تعدادشمع
kilovoltage
نیروی برق برحسب هزار ولت
heading
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
headings
سمت حرکت قایق برحسب قطبنما
permittivity
واحد اندازه گیری الکتریسیته برحسب فاراده
voltages
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
percentile
محاسبه شده بقرار هر صدی برحسب درصد
functional shift
تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
transvalue
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
voltage
نیروی الکتریک برحسب ولت اختلاف سطح
transvaluate
سنجیدن ارزش برحسب معیار جدیدی نوسنجیدن
metric system
سیستم اندازه گیری که واحدهای ان برحسب متر یک باشد
size
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
sizes
سایز ساختن یارده بندی کردن برحسب اندازه
volt ampere
اندازه گیری نیروی برق برحسب ولتاژ و امپر
footage
طول چیزی برحسب فوت مقدار فیلم بفوت
cabin altitude
فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
poundage
وزن چیزی برحسب پوند یا رطل محصور سازی حیوانات
ladder tournament
مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
ruddock
پول طلا لیره طلا
pH
علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
wheelbase
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
wheelbases
فاصله بین محور جلوو محور عقب اتومبیل برحسب اینچ
amperage
شدت جریان برق میزان نیروی برق برحسب امپر
planck law
مقدار کوانتوم برحسب واحدهای انرژی برابراست با حاصلضرب مقدارثابت کوانتوم در فکانس
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
characteristic diagram for the steel
دیاگرام مشخصه فولاد دیاگرامی که تغییر شکلهای فولاد را برحسب مقادیرمشخصه تنشهای نظیر انهانشان میدهد
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
spoonerism
اشتباه در تلفظ حروف تعویض حروف در تلفظ برحسب تصادف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com