Dictiornary-Farsi | بلورین روشن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
pellucid	بلورین روشن


Other Matches

crystalline	بلورین
crystal pickup	پیکاپ بلورین
crystal rectifier	دو قطبی بلورین
crystalline grain	دانه بلورین
crystalline growth	رشد بلورین
crystalline growth	نمو بلورین
crystalline phase	فاز بلورین
semicrystalline	نیمه بلورین
crystal filter	صافی بلورین
crystal detector	اشکارساز بلورین
piezoelectric pickup	پیکاپ بلورین
crystal lattice	شبکه بلورین
current sensitivity of a crystal rectifi	حساسیت یکسوکننده بلورین
washing soda	کربنات سدیم بلورین
crystal video rectifier	یکسوکننده بلورین ویدئو
ivory neck	گردن بلورین [رنگ عاج]
illumination by diffusion	روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
crystallite	مواد بلورین سنگهای محترقه واتشفشانی
porphyritic	وابسته به سنگ اذرین سماکی بلورین
flashes	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash	روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
illuminati	روشن ضمیران روشن فکران
daylit	روز روشن روشن کردن
daylight	روز روشن روشن کردن
half tone screen	صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting	سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
illuminate	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating	چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flare	گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
explaining	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained	روشن کردن باتوضیح روشن کردن
sunnier	روشن
alighting	روشن
lightest	روشن
lighted	روشن
fogless	روشن
alighted	روشن
alight	روشن
nitid	روشن
definite	روشن
clear-cut	روشن
bright	روشن
diaphanous	روشن
brightest	روشن
brighter	روشن
sunniest	روشن
sunny	روشن
moonlit	روشن
elucidate	روشن
elucidated	روشن
elucidates	روشن
elucidating	روشن
lucid	روشن
vivid	روشن
cloudless	روشن
alights	روشن
legible	روشن
shrill	روشن
on	روشن
shriller	روشن
on/off	روشن
unequivocal	روشن
unequivocally	روشن
shrillest	روشن
sharp cut	روشن
notable <adj.>	روشن
transparently	روشن
in a good light	روشن
eyebright	روشن
expressing	روشن
explicit <adj.>	روشن
litten	روشن
eidetic	روشن
clean cut	روشن
expresses	روشن
expressed	روشن
express	روشن
set	روشن
distinct <adj.>	روشن
perspicuous <adj.>	روشن
transparent	روشن
sets	روشن
light	روشن
clears	روشن
clearest	روشن
clean-cut	روشن
clearer	روشن
perspicuous	روشن
setting up	روشن
clear	روشن
clear cut	روشن
luculent	روشن
furbisher	روشن گر
cleaners	روشن
explicit	روشن
elucidates	روشن کردن
head work	فکر روشن
fire up	روشن کردن
to come to light	روشن شدن
half tone	سایه روشن
to fire up	روشن کردن
brightly	بطور روشن
vividly	بطور روشن
elucidate	روشن کردن
keen sighted	روشن بین
full orbed	تمام روشن
jacinthe	نارنجی روشن
elucidated	روشن کردن
elucidating	روشن کردن
brightening	روشن کردن
to shed light on	روشن کردن
ignites	روشن کردن
ignited	روشن کردن
ignite	روشن کردن
enlightens	روشن فکرکردن
transparent color	رنگ روشن
enlightening	روشن فکرکردن
transpicuous	روشن اشکار
enlighten	روشن فکرکردن
to clear up	روشن کردن
illuminant	روشن کننده
illuminator	روشن کننده
igniting	روشن کردن
kindle	روشن شدن
irradiative	روشن سازنده
broad day light	روز روشن
to switch on	روشن کردن
mauve	ارغوانی روشن
illume	روشن کردن
traffic signal	نشانه روشن
brightens	روشن کردن
brightened	روشن کردن
brighten	روشن کردن
kindles	روشن شدن
kindled	روشن شدن
illuminative	روشن کننده
bertha	درخشان روشن
luminary	جسم روشن
clairvoyance	روشن بینی
perspicuously	بطور روشن
pervious	روشن بین
phanerogamic	روشن زاد
phanerogamous	روشن زاد
pick wickian	روشن بین
liberally	با فکر روشن
enlightenment	روشن فکری
picturesquely	بطور روشن
perspicuity	روشن بینی
lucent	روشن وشفاف
penumbra	سایه روشن
nacarat	قرمز روشن
pale varnish	لاک روشن
bright red	قرمز روشن
paris blue	جوهرابی روشن
broad minded	روشن فکر
burn in	ازمایش روشن
lumine	روشن کردن
clear sighted	روشن بین
clear sightedness	روشن بینی
clear varnish	لاک روشن
illuminations	روشن سازی
twilight	تاریک و روشن
twilight	تاریک روشن
clairvoyants	روشن بین
clairvoyant	روشن بین
eidetic memory	یاد روشن
lightish	نسبتا روشن
elucidatory	روشن سازنده
emblaze	روشن کردن
to brighten up	روشن شدن
to bring tl light	روشن کردن
twilight	صبح روشن
documentary photography	تصویر روشن
refresh	روشن کردن
power on	روشن کردن
illumination	روشن سازی
lightsome	برنگ روشن
power up	روشن کردن
relume	روشن کردن
saturated colour	رنگهای روشن
lightsome	سبک روشن
ditinct	روشن مشخص
refreshes	روشن کردن
refreshed	روشن کردن
light and shade	سایه روشن
yin yang	تیره و روشن
illuminates	روشن ساختن
illuminates	روشن فکر
illuminates	روشن کردن
illuminate	روشن ساختن
illuminating	روشن کردن
picturing	روشن ساختن
clearest	روشن زدودن
second sight	روشن بینی
illuminating	روشن ساختن