English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
child abuse بهره کشی از کودک
Other Matches
tontine تاسیس خاصی که به موجب ان عدهای مشترکا" پول قرض می دهند با این شرط که بهره ان مرتبا" و بااقساط معین بین ان ها تقسیم شود و با مرگ هر یک ازایشان سهم دیگران از بهره بیشتر شود تا انجا که اخرین فرد زنده کل بهره را دریافت کند
usury گرفتن بهره بیشتر از بهره قانونی جهت وام
tike کودک
babies کودک
baby کودک
infant کودک
chit کودک
kinchin کودک
infants کودک
it ان کودک
bantling کودک
chits کودک
tyke کودک
toddler کودک نو پا
toddlers کودک نو پا
child کودک
suckled کودک شیرخوار
infanticide کودک کشی
child centered کودک محور
pediatrics پزشکی کودک
kidding کودک بچه
suckling کودک شیرخواره
nursery مهد کودک
nurseries مهد کودک
babyish کودک مانند
kid کودک بچه
suckle کودک شیرخوار
kindergartens باغ کودک
suckles کودک شیرخوار
kidded کودک بچه
kindergarten باغ کودک
child development رشد کودک
puerilism کودک منشی
puerilism کودک خویی
rejected child کودک مطرود
carrycot صندلی کودک
carrycots صندلی کودک
childproof کودک ایمن
schoolchild کودک دبستانی
schoolchildren کودک دبستانی
pedology کودک شناسی
infantilism کودک ماندگی
day care center مهد کودک
child psychology روانشناسی کودک
child psychiatry روانپزشکی کودک
child law حقوق کودک
feral child کودک وحشی
child study کودک پژوهی
child guidance clinic درمانگاه راهنمایی کودک
child rearing practices شیوههای پرورش کودک
backward child کودک عقب مانده
wolf child کودک گرگ پرورده
suckling کودک شیر خوار
enelicomorphism بزرگسال انگاری کودک
problem child کودک مشکل افرین
pedometer رشد سنج کودک
eros صورت کودک بالدار
pedimeter رشد سنج کودک
pedagogy فن اموزش وپرورش کودک للگی
babe کودک شخص ساده و معصوم
babes کودک شخص ساده و معصوم
toddlers کودک تازه براه افتاده
toddle کودک تازه براه افتاده
toddling کودک تازه براه افتاده
toddles کودک تازه براه افتاده
toddled کودک تازه براه افتاده
weanling کودک تازه از شیر گرفته
toddler کودک تازه براه افتاده
dewy-eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
childlike ساده وبی الایش کودک مانند
dewy eyed معصوم و پاک چون کودک بی گناه
nurser شیشه درجه دار برای شیردادن کودک
cupids خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Cupid خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal. مانند هر کودک، او [زن] وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
teething ring حلقه لاستیکی مخصوص گازگرفتن کودک تا دندان در اورد
I am thinking of baby number two as I am not getting any younger. من به فکر داشتن کودک شماره دو هستم چون من که جوانترنمی شوم .
diminishing marginal productivity بهره دهی نهائی نزولی نزولی بودن بهره دهی نهائی
gained بهره
exploited بهره ده
interest بهره
efficiency بهره
productive بهره زا
efficient بهره ور
yields بهره
gain بهره
exploiters بهره کش
exploiter بهره کش
interests بهره
quotients بهره
gains بهره
quotient بهره
yielded بهره
yield بهره
portion بهره
portions بهره
passive debt وام بی بهره
interest rate نرخ بهره
high interest بهره گران
lot بخش بهره
loan interest بهره وام
laser gain بهره لیزر
legal interest بهره قانونی
high interest بهره سنگین
contango بهره دیرکرد
declaration of interest اعلام بهره
deprival بی بهره سازی
dispossessor بی بهره سازنده
divestiture بی بهره سازی
divestment بی بهره سازی
economic rent بهره مالکانه
economic rent بهره اقتصادی
interest for delay بهره دیرکرد
default interest بهره معوق
exploited class طبقه بهره ده
exploiting class طبقه بهره کش
factor payments بهره وسود
exploitative character منش بهره کش
cheap money پول با بهره کم
lot بهره قسمت
utilisations بهره برداری ها
optimising بهره بردن
usage بهره برداری
interest بهره [اقتصاد]
compound interest بهره مرکب
utilizations بهره برداری ها
usages بهره برداری ها
utilisation [British] بهره برداری
using بهره برداری
exploitation [utilization] بهره برداری
gain بهره تقویت
lending rate بهره - نزولپول
sweatshops بهره کشخانه
rate of interest نرخ بهره
rat of interest نرخ بهره
quantum yield بهره کوانتومی
put out to interest به بهره گذاشتن
pure interest بهره خالص
productive work کار بهره زا
gains بهره برداری
share بهره قسمت
shared بهره قسمت
sweatshop بهره کشخانه
gain بهره برداری
gained بهره تقویت
voltage gain بهره ولتاژ
transducer gain بهره دگرسازی
gained بهره برداری
rq بهره تنفسی
resipatory quotient بهره تنفسی
gains بهره تقویت
shares بهره قسمت
divesting بی بهره کردن
accrued interest بهره متعلقه
utilization بهره برداری
advantage by illness بهره بیماری
deprive بی بهره کردن
at % interest با بهره 21 درصد
interest سودیا بهره
exploitation بهره کشی
divests بی بهره کردن
abuse بهره کشی
abused بهره کشی
abuses بهره کشی
abusing بهره کشی
exploitation بهره برداری
gavels بهره غیرمجاز
productivity بهره وری
antenna gain بهره انتن
interests سودیا بهره
efficiency بهره وری
deprives بی بهره کردن
depriving بی بهره کردن
divest بی بهره کردن
benefic بهره بردار
bank interest بهره بانکی
gavel بهره غیرمجاز
divested بی بهره کردن
operation بهره برداری
marginal productivity بهره وری نهائی
out law از حقوق بی بهره کردن
myrmecophilous بهره برنده ازمورچه
money rate of interest نرخ بهره پولی
market rate of interest نرخ بهره بازار
natural rate of interest نرخ بهره طبیعی
money lender پول به بهره گذار
maximum value مقدار بهره برداری
real interest rate نرخ بهره واقعی
nominal interest rate نرخ بهره اسمی
operating budget بودجه بهره برداری
operating cost هزینه بهره برداری
neutral rate of interest نرخ بهره خنثی
paranosic gain بهره اصلی بیماری
primary gain بهره اصلی بیماری
real rate of interest نرخ بهره واقعی
utilised بهره برداری کردن
sweatshop کارگاه بهره کشی
beneficiaries بهره بردار ذیحق
sexual abuse بهره کشی جنسی
gain سود بردن بهره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com