English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 134 (8 milliseconds)
English Persian
i advised him to go there به صلاح او دانستم که برود مصلحت دیدم که برود
Other Matches
it pleased him to go خوش داشت که برود خوشش می امدکه برود
provided he goes at once بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
let him go برود
prints برود
printed برود
print برود
he refused to go نخواست برود
tell him to go بگویید برود
he was made to go او را وادارکردند برود
he is not willing to go نیست برود
let him go بگذارید برود
he insists on going اصراردارد که برود
it is necessary for him to go باید برود
he refused to go حاضر نشد برود
i made him go او را وادار کردم برود
it is necessary for him to go لازم است برود
he was signalled to go باو اشاره شد که برود
show someone the door <idiom> خواستن از کسی که برود
he needs must go ناچار باید برود
he did not d. to go جرات نکرد که برود
he durst not go جرات نکرد که برود
in order that he may go برای اینکه برود
none but the old shold go کسی مگربزرگان برود
he is indisposed to go مایل نیست برود
he was motioned to go باو اشاره شد که برود
Seldom seen soon forgotten . <proverb> از دل برود هر آنچه از دیده برفت .
out of sigt out of mind از دل برود هر انکه از دیده برفت
dare he go? ایا جرات دارد برود
Long absent, soon forgotten. <proverb> از دل برود هر آنکه از دیده برفت.
it is necessary for him to go براو واجب است که برود
sticker [guest] مهمانی که نمی خواهد برود
out of sight out of mind از دل برود هر انچه از دیده برفت
overland mail پستی که از راه خشکی برود
liberty man ملوانی که اجازه دارد به ساحل برود
He will not sleep in a place which can get wt unde. <proverb> جایى نمى خوابد که آب زیرش برود .
I am counting(relying) on you, dont let me down. روی تو حساب می کنم نگذار آبرویم برود
humpty dumpty کسی یاچیزی که یکباربزمین افتداز میان برود
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
Why did you let it slip thru your fingers ? Why did you lose it for nothing ? چرا گذاشتی مفت ومسلم از دستت برود
He cannot sit up, much less walk [ to say nothing of walking] . او [مرد] نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
deflection ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflections ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
jump instruction موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
actions که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
You cannot make a crab walk straight . <proverb> نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
threshold سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
thresholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
threshholds سطح تنظیم که اگر سیگنال از آن پایین تر برود عملی انجام میدهد
to ask somebody out از کسی پرسیدن که آیا مایل است [با شما] بیرون برود [جامعه شناسی]
joint دستگاه کوچک باطریدار که سوارکار بطور غیر مجازروی گردن اسب می گذارد تاتندتر برود
pulls ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pull ضربه زدن بطوری که گوی به سمت مخالف دست گلف باز برود حرکت بازوی شناگر در اب کشیدن دهنه اسب
pub میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pubs میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
tractor feed روش وارد کردن کاغذ در چاپگر که سوراخهای لبه کاغذ در دندانههای چاپگر قرار می گیرند تا کاغذ به جلو برود
politic مصلحت دان مصلحت امیز مقتضی
i thought it necessary to لازم دانستم که
How no earth did I know? آخر من چه می دانستم ؟
I wish I knew what is happening. کاش می دانستم جریان از چه؟ قرار است
Thats no news to me. این برایم خبر جدیدی نیست ( قبلا می دانستم )
own best interest صلاح
i saw her دیدم
i saw them all را دیدم
It is not advisable . It is inexpedient. صلاح نیست
to deesm a صلاح دانستن
i treated both alike هر دو را به یک چشم دیدم
i saw it انرا دیدم
i saw him twice دو بار او را دیدم
i saw him l...ugh دیدم که می خندید
i saw him fall دیدم که افتاد
i hurt my self اسیب دیدم
i dreamt a d. خوابی دیدم
in one's best interest به صلاح خود شخصی
inadvisable دور از صلاح مضر
I had a dream last night. دیشب خواب دیدم
i saw it my self من خودم انرا دیدم
imyself saw it من خودم انرا دیدم
my losses were great بسیار زیان دیدم
inadvisably بدون اینکه صلاح باشد
common good خیر عمومی یا صلاح همگانی
the instant i saw him بمحض اینکه اورا دیدم
I know best where my interests lie. صلاح کارم را خودم بهتر می دانم
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
i saw one climbing the tree یکی را دیدم که از درخت بالامی رفت
i saw this p in the scripture این فقره را در کتاب مقدس دیدم
it is impolitic reply so soon صلاح نیست به این زودی پاسخ داده شود
advice مصلحت
advisability مصلحت
expedients مصلحت
expedient مصلحت
interests مصلحت
expediency مصلحت
interest مصلحت
interests سود مصلحت
pragmatism مصلحت گرایی
expedients مصلحت امیز
To regard as advisable . To deem prudent . مصلحت دیدن
interest سود مصلحت
policies مصلحت اندیشی
policy مصلحت اندیشی
expedient مصلحت امیز
expediential مصلحت امیز
vital interest مصلحت حیاتی
As deemed advisable . As expedient . هرطور که مصلحت با شد
impolicy خلاف مصلحت
rede وقوع مصلحت
politicly ازروی مصلحت
impolitic مخالف مصلحت
inadvisability خلاف مصلحت
pragmatist مصلحت گرای
advised مصلحت امیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
expediently از روی مصلحت یا اقتضا
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
politic مصلحت امیز کاردانی
it is inadvisable to say that گفتن ان مصلحت نیست
impoliticly از روی خلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
inexpediently از روی فلاف مصلحت بطور غیرمقتضی
honesty is the best policy عین مصلحت در راستی ودرستی است
Do you think it advisable to wait here آیا مصلحت هست که اینجا منتظر بمانیم
adjudicates تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicate تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
tally ho در رهگیری هوایی یعنی هدف را دیدم یا هدف در معرض دید من است
In the short term, it may be wiser to sacrifice profit in favour of turnover. برای دوره کوتاه مدت مصلحت دیده می شود که سود را به نفع فروش فدا دهند.
anchor in sight لنگر بالاست لنگر را دیدم
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com