Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
He gets paid wering different hats .
به عنوان های گوناگون حقوق دریافت می کند
Other Matches
tonnage
حقوق گمرکی که از کشتیها به نسبت بارشان دریافت میشود
creditor's bill
رسیدی که بستانکار متوفی درمقابل دریافت مقداری ازترکه به عنوان تصفیه حساب
common low
سیستم حقوقی انگلستان که ازحقوق مدنی و حقوق کلیسایی متمایز است زیرا این قسمت از حقوق انگلستان از پارلمان ناشی نشده عرف و عادت حقوق عرفی
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
public international law
حقوق بین الملل عمومی حقوق عام ملل
postliminum
قسمت پشت در قانون بازگشت حقوق یاقانون استعاده حقوق یا اعاده وضع حقوقی سابق
detention of pay
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
protective duty
حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
harbour dues
حقوق اسکله حقوق لنگراندازی
DSR
سیگنال از وسیلهای که آماده دریافت داده است , این سیگنال پس از دریافت سیگنال DTR رخ میدهد
attainder
سلب و نفی کلیه حقوق مدنی شخص در موقعی که به علت ارتکاب خیانت یا جنایت به مرگ محکوم میشود محرومیت کامل از حقوق اجتماعی و مدنی
allotment advice
پیشنهاد تخصیص حقوق یاپرسنل پیشنهاد سهمیه بندی حقوق یا پرسنل
advalorem duty
حقوق گمرکی براساس ارزش کالا حقوق گمرکی از روی قیمت
checks
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
checked
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
check
حافظه موقت برای داده دریافت شده پی از بررسی آن در برابر داده دریافت شده از طریق مسیر یا راه دیگر
varicolored
گوناگون
miscellaneous
گوناگون
heterochromous
گوناگون
pied
گوناگون
varied
گوناگون
multiple
گوناگون
multifarious
گوناگون
sundry
گوناگون
protean
گوناگون
sundries
گوناگون
various
گوناگون
variate
گوناگون
diverse
گوناگون
odd and ends
گوناگون
variegated
گوناگون
mixtilineal
گوناگون خط
acknowledge
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledges
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
acknowledging
1-اعلام کردن به فرستده که پیام دریافت شده است 2-ارسال سیگنال از گیرنده تا بگوید پیام ارسالی به درستی دریافت شده است
diversifying
گوناگون ساختن
diversifies
گوناگون ساختن
diversified
گوناگون ساختن
varietal
گوناگون پر از تنوعات
multiple
چندلا گوناگون
varia
مطالب گوناگون
variant
گوناگون مختلف
versicolor
برنگهای گوناگون
miscellaneously
بطور گوناگون
here and there
<idiom>
درمکانهای گوناگون
wide-ranging
متنوع - گوناگون
diversify
گوناگون ساختن
oddments
مواد گوناگون
variegated colours
رنگهای گوناگون
undervarious
بعناوین گوناگون
under various titles
به عناوین گوناگون
varia
اشیا گوناگون
variform
گوناگون مختلف الشکل
sundry
اقلام متفرقه گوناگون
miscellany
مجموعهای از مطالب گوناگون
humoursomeness
حالات ویژه گوناگون
various books
کتابهای گوناگون یا مختلف
manifoldly
بطور متعدد یا گوناگون
heterochromous
دارای رنگهای گوناگون
polyphagia
خورنده غذاهای گوناگون
miscellanies
مجموعهای از مطالب گوناگون
symposia
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
varied
دارای رنگهای گوناگون رنگارنگ
polyvalent
دارای پادگن ها یا پادتنهای گوناگون
job lot
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
symposium
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
to compare apples and oranges
<idiom>
چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
job lots
کالاهای گوناگون که یک جاخریداری میشود
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
symposiums
مقالات گوناگون درباره یک موضوع
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
authorized stoppage
برداشت قانونی از حقوق افرادکسورات قانونی از حقوق
redundancy
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
Reforms are needed in various directions.
تغییراتی ؟ رجهات گوناگون لازم است
progressive attack
پیشروی شمشیرباز با حرکات تهاجمی گوناگون
combination carrier
کشتی که کالاهای گوناگون حمل مینماید
moto scramble
مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
multi purpose vehicle
وسیله نقلیه برای اهداف گوناگون
redundancies
تکراراطلاعات میان فایلهای گوناگون افزونگی
omnibus bill
لایحه قانونی که مسائل گوناگون در بر دارد
universal provider
سوداگری که در همه چیزیادرکالاهای گوناگون معامله میکند
varriform
دارای چندین شکل گوناگون مختلف الشکل
input output table
بین بخشهای گوناگون اقتصادی را مشخص و اندازه گیری میکند
heteromorphic
جور بجور شونده دارای شکلهای گوناگون جانوران دگردیس
to ring the changes
کاری راتا انجا که بتوان باشکال گوناگون انجام دادن
hexapla
کتاب شش متنی که متنهای گوناگون رادرستونهای موازی نشان دهد
cryptoperiod
زمان ارسال یا دریافت رمز مدت زمان دریافت رمز
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
jumble shop
دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
panopticon
نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
montage
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
redundant information
یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
montages
قطعه ادبی یا موسیقی مرکب از قسمتهای گوناگون تهیه عکسهای بهم پیوسته
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
maypole
تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
boilerplate
قطعهای از متن که بارهاکلمه به کلمه در سندهای گوناگون استفاده میشودورق اهن دیگ بخار
out side
دریافت کننده سرویس دریافت کننده سرویس اسکواش
p system
سیستم عامل ریزکامپیوتری باامتیاز اساسی که برنامههای نوشته شده برای ان روی محدوده گستردهای ازماشینهای گوناگون کار میکند
hypercard
نوعی محیط برنامه نویسی که تمام شکلهای گوناگون اطلاعات را به صورت پشته هایی از کارت شاخص دارسازمان میدهد هایپرکارت
compaq computer corporation
شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
the incidents of a journey
رویدادهای یک مسافرت اتفاقات جزئی و گوناگون یک مسافرت
mask design
اخرین مرحله از طراحی مدارمجتمع که به وسیله ان طرح مدار از طریق پوششهای چندگانه مربوط به لایههای گوناگون مدار مجتمع تحقق می یابد
capitulary
عنوان
titles
عنوان
ground
عنوان
headwords
عنوان
headword
عنوان
by way of remainder
به عنوان رد
life peers
عنوان
life peer
عنوان
prints
عنوان و..
print
عنوان و..
printed
عنوان و..
head line
عنوان
headline
عنوان
heading
عنوان
rubrics
عنوان
rubric
عنوان
captions
عنوان
caption
عنوان
titles
عنوان ها
names
عنوان ها
name
عنوان
headlines
عنوان
headings
عنوان
epithet
عنوان
appellative
عنوان
title
عنوان
themes
عنوان ها
subjects
عنوان ها
topics
عنوان ها
subject
[topic]
عنوان
topic
عنوان
epithets
عنوان
title
عنوان
receipts
دریافت
apprehension
دریافت
apprehensions
دریافت
mental perception
دریافت
receipt
دریافت
discernment
دریافت
sentience
دریافت
transmission/reception of messages
دریافت
synecdoche
هم دریافت
delivery
دریافت
comprehensions
دریافت
receiving
دریافت
reception
دریافت
deliveries
دریافت
comprehension
دریافت
percipience
دریافت
receptions
دریافت
apperception
دریافت
collections
دریافت
collection
دریافت
inception
دریافت
sensing
دریافت
the hoy f.
عنوان پاپ
naturals
حرکت در عنوان
on loan
به عنوان قرض
head
عنوان مبحث
titlist
دارای عنوان
surname
لقب عنوان
head
سالار عنوان
headings
عنوان سرصفحه
honorifics
عنوان تجلیلی
heading
عنوان گذاری
possessory title
عنوان مالکیت
start of heading
شروع عنوان
heading
عنوان سرصفحه
headings
عنوان گذاری
guize
روبند عنوان
superscrible
عنوان روی
surnames
لقب عنوان
topics
عنوان سرفصل
topic
عنوان سرفصل
honorific
عنوان تجلیلی
nowise
به هیچ عنوان
untitled
بدون عنوان
for example
به عنوان مثال
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
branding
عنوان تجارتی
berth
کسب عنوان
in a topic form
بصورت عنوان
intitule
عنوان دادن به
berthed
کسب عنوان
berthing
کسب عنوان
exercise term
عنوان مانور
Under the title ( heading) of …
تحت عنوان ...
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
appropriation title
عنوان سپرده
message heading
عنوان پیام
berths
کسب عنوان
doctorate
عنوان دکتری
natural
حرکت در عنوان
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com