English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (26 milliseconds)
English Persian
to put off بور کردن بیرون کردن
Search result with all words
swap بیرون کردن
swapped بیرون کردن
swaps بیرون کردن
swopped بیرون کردن
swopping بیرون کردن
swops بیرون کردن
deportation تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
solicit بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicited بیرون کشیدن وسوسه کردن
soliciting بیرون کشیدن وسوسه کردن
solicits بیرون کشیدن وسوسه کردن
force بیرون کردن
forces بیرون کردن
forcing بیرون کردن
drive عقب نشاندن بیرون کردن
drives عقب نشاندن بیرون کردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
eliminate بیرون کردن
eliminated بیرون کردن
eliminates بیرون کردن
eliminating بیرون کردن
flange لبه دار کردن لبه بیرون امده چرخ
flanges لبه دار کردن لبه بیرون امده چرخ
extract بیرون کشیدن استخراج کردن
extracted بیرون کشیدن استخراج کردن
extracting بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts بیرون کشیدن استخراج کردن
evict مستردداشتن بیرون کردن
evicted مستردداشتن بیرون کردن
evicting مستردداشتن بیرون کردن
evicts مستردداشتن بیرون کردن
dispossess بیرون کردن رهاکردن
dispossessed بیرون کردن رهاکردن
dispossesses بیرون کردن رهاکردن
dispossessing بیرون کردن رهاکردن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
eject بیرون کردن
ejected بیرون کردن
ejecting بیرون کردن
ejects بیرون کردن
cashier بیرون کردن
cashiers بیرون کردن
fire بیرون کردن انگیختن
fired بیرون کردن انگیختن
fires بیرون کردن انگیختن
unearth از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthed از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearthing از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearths از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
exorcised بیرون کردن
exorcises بیرون کردن
exorcising بیرون کردن
exorcize بیرون کردن
exorcized بیرون کردن
exorcizes بیرون کردن
exorcizing بیرون کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
outcrop سر بیرون کردن
outcrops سر بیرون کردن
refresh از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshed از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
refreshes از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
jettison پرتاب کردن به بیرون
jettisoned پرتاب کردن به بیرون
jettisoning پرتاب کردن به بیرون
jettisons پرتاب کردن به بیرون
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
demobilize ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
disafforest ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disforest ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
expectorate ازسینه بیرون کردن
exsibilate باصوت وهوازصحنه نمایش بیرون کردن
exsufflate بافوت بیرون کردن
fire out بیرون کردن
to fire out بیرون کردن
laugh one out of a habit با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
luxate از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
paravial بیرون کردن مستاجر
send down دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
to charm away بیرون کردن
to conjure anevil spirit روح پلیدی را بیرون کردن
to crowd out ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
to drive out بیرون کردن
to hunt away بیرون کردن
to drum out بیرون کردن
to give the sack بیرون کردن
to hunt out بیرون کردن
to inch out خرد خرد بیرون کردن
to kick out of the house ازخانه بیرون کردن
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
run out <idiom> به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
to send down بیرون کردن
to pack off بیرون کردن
to stuck out بیرون کردن
to put out بیرون کردن رنجاندن
un arth ازلانه بیرون کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
pour out <idiom> به بیرون مساطه کردن
to live out of town در بیرون از شهر زندگی کردن
to live out [British E] در بیرون از شهر زندگی کردن
to push off شروع کردن بیرون رفتن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
unkennel از سوراخ یا لانه بیرون کردن
to live outside Tehran بیرون از تهران زندگی کردن
in and out <idiom> اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
To dismiss something from ones thoughtl . فکری را از سر خود بیرون کردن
to wave away باشاره دست بیرون کردن
to work out of town در حومه [بیرون] شهر کار کردن
To crane ones neck . گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to make a goal توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
turn out <idiom> بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
ungear از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
eject بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com