English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
slugger بوکسوری که بیشتر به قدرت خود اتکا دارد تا مهارت
Other Matches
metrist کسی که در متر کردن مهارت دارد
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
consuetude est alterra lex عادت قدرت قانونی دارد
most significant digit رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
mary maximus ان مریم که از همنام های خود بیشتر سال دارد
most significant character رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
She is forty if a day . چهل سال راشیرین دارد ( اگر بیشتر نباشد )
For the moment he is in the saddle. فعلا که ایشان سوارند ( قدرت را دردست دارد )
I have to go back a little bit. [This requires a little background {explanation} ] . این نیاز به کمی پیش زمینه [توضیح بیشتر] دارد.
puncher مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
average میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
multiphase program برنامهای که بیشتر از یک دستور بازیابی پیش از خاتمه اجرا نیاز دارد
averaging میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averages میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
averaged میانگین ناشی از محاسبه چندین عامل که ارزشی بیشتر از سایرین دارد
elite طبقه ممتازه هرجامعه و بخصوص طبقهای که قدرت حاکمه را در دست دارد
western european union ایتالیا المان غربی که در سال 5591 به وجود امدو بیشتر جنبه نظامی دارد
milk disk دیسک انتقال داده از ماشین کوچک به کامپیوتر بزرگتر. که توان پردازش بیشتر دارد
minister plenipotentiary نماینده سیاسی که زیر دست سفیرکبیر است ولی قدرت تمام دارد
microcomputer تخته مدار چاپی اصی سیستم که بیشتر قط عات و اتصالات برای تختههای جانبی و... را دارد
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
kemp پشم ضخیم [بیشتر مربوط به ناحیه زیر شکم گوسفند بوده که شکننده است و خاصیت رنگ پذیری کمی دارد.]
lotus [نوعی گل نیلوفر آبی مصری که در فرش های چینی بیشتر بکار رفته و نشانه مذهب، تکامل، خلوص و زیبائی بوده و شباهتی با گل ختائی دارد.]
hierarchies روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
qualification card کارت مهارت در تیراندازی کارت ثبت میزان مهارت
reliance اتکا
recumbency اتکا
bandwidth صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
anvils سطح اتکا
anvil سطح اتکا
bearing سطح اتکا
point of support نقطه اتکا
takeoff foot پای اتکا
scalar متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
empowers صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowering صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empower صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
empowered صاحب اختیار و قدرت کردن قدرت دادن
reliable معتبر قابل اتکا
primitivism اتکا به مبادی اولیه
someone to rely on به کسی اتکا کردن
He is not to be relied upon. نمیشود به او [مرد] اتکا کرد.
carabiner قلاب برای وصل طناب به محل اتکا
He is not to be relied upon. آدم نمی تونه به او [مرد] اتکا کنه.
creativeness قدرت خلاقه قدرت ابداع
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
countervailing power قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
authoritarainism نقطه مقابل اندیویدوالیسم و عبارت ازحکومتی است که در ان ازادی فردی به طور کامل تحت الشعاع قدرت دولت قرار گیرد. قدرت دولت معمولا در گروه کوچکی از پیشوایان متمرکز ومتجلی میشود
drive چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
gradient circuit مدار حساس به تغییر میزان قدرت مکانیسم عامل انفجار مدار حساس به تغییر قدرت چاشنی مین
radar discrimination قدرت تجزیه و تحلیل هدفهای مختلف از روی صفحه رادار قدرت قرائت هدف از روی صفحه رادار
someone to rely on به کسی اطمینان کردن [اتکا کردن]
. The car is gathering momentum. اتوموبیل دارد دور بر می دارد
credential مهارت
inapt بی مهارت
skill مهارت
ham fisted بی مهارت
ham handed بی مهارت
ham-fisted بی مهارت
dextrously به مهارت
deftness مهارت
executes مهارت
executing مهارت
artifices مهارت
proficiency مهارت
light handedness مهارت
inexpert بی مهارت
gripe مهارت
expertise مهارت
competence مهارت
knack مهارت
groove مهارت
grooves مهارت
skill مهارت
unskilled بی مهارت
adroitness مهارت
know-how مهارت
executed مهارت
maladroit بی مهارت
incompetent بی مهارت
skilless بی مهارت
execute مهارت
proficiency pay حق مهارت
adeptness مهارت
handiness مهارت
qualification مهارت
unskillful بی مهارت
facility مهارت
masterkiness مهارت
expertise مهارت
sophistication مهارت
artifice مهارت
ingenuity مهارت
workmanship مهارت
techniques مهارت
skill less بی مهارت
technique مهارت
technique فن مهارت
techniques فن مهارت
weed آدم بی مهارت
skillful Šetc با مهارت ماهرانه
versatility روانی مهارت
qualify کسب مهارت
up one's alley <idiom> مهارت درچیزی
manual skill مهارت دستی
salesmanship مهارت در فروشندگی
unskil ناشی بی مهارت
seamanship مهارت در دریانوردی
qualifies کسب مهارت
wimp آدم بی مهارت
pantywaist [Am En] آدم بی مهارت
jessie آدم بی مهارت
tactlessly بی مهارت بی سلیقه
tactless بی مهارت بی سلیقه
proficiency مهارت تخصص
motor skill مهارت حرکتی
natatorial skill مهارت در شنا
tact کاردانی مهارت
pussy [Am E] آدم بی مهارت
weenie [Am E] آدم بی مهارت
jessy آدم بی مهارت
softie/softy آدم بی مهارت
wuss(y) آدم بی مهارت
sissy آدم بی مهارت
weakling آدم بی مهارت
namby-pamby آدم بی مهارت
mollycoddle آدم بی مهارت
milquetoast آدم بی مهارت
qualification مهارت فنی
qualification کسب مهارت
wet آدم بی مهارت
cissy آدم بی مهارت
skill level پایه مهارت
skill مهارت فنی
craft مهارت نیرنگ
expertness خبرویت مهارت
skill learning مهارت اموزی
crafts مهارت نیرنگ
fine skill مهارت فریف
combat proficiency مهارت رزمی
fundamental skill مهارت بنیادی
manipulation انجام با مهارت
qualification مهارت فنی
human skill مهارت انسانی
competence مهارت فنی
dauber نقاش بی مهارت
credential مهارت فنی
sport skill مهارت ورزشی
stickhandling مهارت در استفاده از چوب
technomotorial skill مهارت تکنیکی- حرکتی
sword play مهارت در بکارگیری شمشیر
showboating نمایش دادن مهارت
master کسب مهارت کردن
mastered کسب مهارت کردن
skill مهارت عملی داشتن
seaman ship مهارت در راندن قایق
masters کسب مهارت کردن
fine art هر مهارت هنری وفریف
skill level پایه مهارت فنی
surfmanship مهارت در موج سواری
spiller خوش شانسی نه مهارت
expert badge نشان مهارت در تیراندازی
wonderwork کار عجیب مهارت
qualification badge نشان مهارت در تیراندازی
diplomatically از روی مهارت و بصیرت
conveyancing مدیریت از روی مهارت
qualification record پرونده مهارت فنی
sport skill pattern الگوی مهارت ورزشی
facileness مهارت عدم ثبات
Walls have ears <idiom> دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
quaint از روی مهارت عجیب و جالب
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
ropemanship مهارت دربندبازی یا بالارفتن از طناب
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
overwrought تهیه شده ازروی مهارت
technique اصول مهارت روش فنی
techniques اصول مهارت روش فنی
veteran skill مهارت و کهنه کاری کارازمودگی
dan درجه 1 تا 01 برای مهارت در دفاع
rates میزان مهارت شدت تغییرات
rate میزان مهارت شدت تغییرات
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
gymkhanas مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
seed رده بندی برحسب مهارت وقدرت
seeds رده بندی برحسب مهارت وقدرت
cat استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
technique روش با مهارت برای انجام کاری
techniques روش با مهارت برای انجام کاری
up one's street [British English] , down one's alley [American English] مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
cats استفاده از کامپیوتر برای یادگیری یک مهارت
to be out of one's depth از توانایی و یا مهارت [کسی] خارج بودن
syllogist کسیکه مهارت درقیاس منطقی دار د
gymkhana مسابقه مهارت اتومبلرانی درمحوطه پارکینگ
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com