Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (11 milliseconds)
English
Persian
verbalization
بیان شفاهی
Search result with all words
verbalised
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalises
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalising
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalize
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalized
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizes
بصورت شفاهی بیان کردن
verbalizing
بصورت شفاهی بیان کردن
Other Matches
to speak
[things indicating something]
بیان کردن
[رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
warns
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn
بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
nuncupative
شفاهی
parol
شفاهی
by word of mouth
شفاهی
viva voce
شفاهی
nuncupatory
شفاهی
vivas voce
شفاهی
orals
شفاهی
verbal
شفاهی
oral
شفاهی
unwritten
بطور شفاهی
viva report
گزارش شفاهی
oral evidence
دلیل شفاهی
verbal agreement
موافقت شفاهی
oral evidence
شهادت شفاهی
oral test
ازمون شفاهی
nonverbal
غیر شفاهی
nuncupative will
وصیت شفاهی
parol arrest
جلب شفاهی
parol evidence
شهادت شفاهی
unwritten
غیرکتبی شفاهی
parol promise
قرارداد شفاهی
simple contract
قرارداد شفاهی
vocabular
زبانی شفاهی
viva voting
رای شفاهی
interpreter
مترجم شفاهی
vivas voce
امتحان شفاهی
voice
شفاهی صوتی
voices
شفاهی صوتی
voicing
شفاهی صوتی
interpreters
مترجم شفاهی
interlocutory decree
حکم شفاهی
viva voting
گزارش شفاهی
parol arrest
توقیف شفاهی
gentlemen's agreement
قرارداد شفاهی
oral information
اطلاعات گفتاری
[شفاهی]
word of mouth
صدای کلمه شفاهی
replying
جواب شفاهی دفاعیه
replied
جواب شفاهی دفاعیه
catechesis
تعالیم مذهبی شفاهی
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
replies
جواب شفاهی دفاعیه
reply
جواب شفاهی دفاعیه
simple content debt
دین ناشی از قرارداد شفاهی
cabbalah
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
cabbala
حدیث یا روایت شفاهی وزبانی
oral trade test
ازمون شفاهی از اطلاعات عمومی افراد
talk out
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
to provide interpretation
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
to interpret
[for somebody]
[from/into a language]
ترجمه شفاهی کردن
[برای کسی]
[از یک زبان به دیگری]
negative true logic
سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
barristers
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister
وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
slandered
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander
درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
verbal note
شود مورد استفاده قرار می گیرد و گاهی نیز برای ان که خلاصهای از مذاکرات شفاهی در دست باشد تنظیم می گردد
parol contract
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
interpreting
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpret
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interpreted
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
interprets
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن
word choice
بیان
wording
بیان
diction
بیان
declarations
بیان
say-so
بیان
interpretation
بیان
explanation
بیان
averment
بیان
exposition
بیان
declaration
بیان
interpretations
بیان
say so
حق بیان
say so
بیان
say-so
حق بیان
choice of words
بیان
dit
بیان
dite
بیان
statement
بیان
pronunciation
بیان
pronunciations
بیان
diction
بیان
experssion
بیان
expositions
بیان
recitations
بیان
recitation
بیان
explanations
بیان
locution
بیان
locutions
بیان
statements
بیان
wording
بیان
expressions
بیان
explication
بیان
expression
بیان
quotations
بیان
quotation
بیان
verbiage
[American English]
بیان
rhetorically
بیان
expessible
قابل بیان
dictograph
بیان نگار
set forth
بیان کردن
tells
بیان کردن
telling-off
بیان کردن
tell
بیان کردن
set out
بیان کردن
mouth
مدخل بیان
inexpressibility
بیان ناپذیری
say
بیان کردن
expounder
بیان کننده
freedom of experssion
ازادی بیان
expressible
به بیان درامدنی
fair spoken
خوش بیان
eloquence
علم بیان
says
بیان کردن
frame
بیان کردن
imparts
بیان کردن
stater
بیان کننده
presentment
بیان حضور
account
بیان علت
sweet root
شیرین بیان
verbalization
بیان کلامی
self-expression
بیان حال
anticlimax
بیان قهقرایی
anticlimaxes
بیان قهقرایی
mouthed
مدخل بیان
enunciative
بیان کننده
to set forth
بیان کردن
mouthing
مدخل بیان
formulation
بیان ریاضی
licorice
شیرین بیان
impart
بیان کردن
imparted
بیان کردن
imparting
بیان کردن
declaratory
متضمن بیان
termed
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
number
بیان کیفیت
remarks
افهار بیان
remarking
افهار بیان
remarked
افهار بیان
said
بیان شده
intonation
بیان با الحان
intonations
بیان با الحان
remark
افهار بیان
lip
سخن بیان
expressed
بیان یا شرح
numbers
بیان کیفیت
mouths
مدخل بیان
apposition
عطف بیان
stated
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
named
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
simply stated
به بیان کوتاه
statement
بیان وضعیت
statements
بیان وضعیت
expresses
بیان یا شرح
fluidity
روانی بیان
mentioned
<adj.>
<past-p.>
بیان شده
liquorice
شیرین بیان
shibboleths
بیان رایج
shibboleth
بیان رایج
restatements
بیان مجدد
appositive
عطف بیان
fluidity
سلاست بیان
diction
طرز بیان
paradoxes
بیان مغایر
paradox
بیان مغایر
utter
بیان کردن
express
بیان یا شرح
restatement
بیان مجدد
voice
بیان کردن
expressing
بیان یا شرح
afore-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
polarity
بیان جهت جریان یک شی
anticlimaxes
بیان قهقرایی نمودن
above-mentioned
<adj.>
بیان شده در بالا
aforementioned
<adj.>
بیان شده در بالا
polarities
بیان جهت جریان یک شی
above-quoted
<adj.>
بیان شده در بالا
euphuism
بیان مطنطن لفافی
quantifying
چندی بیان کردن
mentioned below
[often postpos.]
<adj.>
بیان شده در پایین
below-mentioned
<adj.>
بیان شده در پایین
bubbled
بیان کردن حباب
bubbling
بیان کردن حباب
last word
بیان یا رفتار قاطع
quantify
چندی بیان کردن
quantifies
چندی بیان کردن
enunciator
بیان کننده اداکننده
worded
بالغات بیان کردن
bubble
بیان کردن حباب
rhetorician
اموزگار معانی بیان
bubbles
بیان کردن حباب
word
بالغات بیان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com