English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
unpolitical بی اطلاع ازسیاست
Other Matches
joins ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
join ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
updated 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update 1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
unknowing بی اطلاع
information اطلاع
unimformed بی اطلاع
ill informed بی اطلاع
learning اطلاع
datum اطلاع
unawares بی اطلاع
unaware بی اطلاع
advice اطلاع
uniformed بی اطلاع
unknowable بی اطلاع
well-read با اطلاع
well read با اطلاع
versed با اطلاع
deep read با اطلاع
know how اطلاع
unknowingly بی اطلاع
nescious بی اطلاع
uninformed بی اطلاع
notification اطلاع
knowledge اطلاع
awareness اطلاع
conizance اطلاع
acquaintance اطلاع
word اطلاع
appreciation [awareness] اطلاع
conscience [archaic for: consciousness] اطلاع
notice اطلاع
ill-informed <adj.> بی اطلاع
intelligence اطلاع
communication اطلاع
warning اطلاع
consciousness اطلاع
unwitting بی اطلاع
tip-off اطلاع
conscious mind اطلاع
precognition اطلاع قبلی
notifies اطلاع دادن
letter of a اطلاع نامه
misknow بی اطلاع بودن از
notifying اطلاع دادن
notify اطلاع دادن
tip-offs اطلاع نهانی
prospectus اطلاع نامه
criticaster ناقد بی اطلاع
tip off اطلاع نهانی
global knowledge اطلاع سراسری
notified اطلاع دادن
noticing توجه اطلاع
informatics اطلاع رسانی
notices توجه اطلاع
tip-off اطلاع نهانی
advice note یادداشت اطلاع
inking اطلاع مختصر
noticed توجه اطلاع
knowledge of results اطلاع از نتایج
notice توجه اطلاع
prospectuses اطلاع نامه
report اطلاع دادن
unadvised بدون اطلاع
attentions اخطارجهت اطلاع به
reports اطلاع دادن
reported اطلاع دادن
preview اطلاع قبلی
previews اطلاع قبلی
information اطلاع دادن
attention اخطارجهت اطلاع به
a piece of information یک تکه اطلاع
publicizes به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice. اطلاع قبلی یک ماهه
tipping انعام اطلاع منحرمانه
We just received word that . . . هم اکنون اطلاع رسید که …
let me know بمن اطلاع دهید
tip انعام اطلاع منحرمانه
As you are well informed… همانطور که اطلاع دارید
message حجم اطلاع مشخص
he is in the know اطلاع ویژه دارد
messages حجم اطلاع مشخص
(do something) behind someone's back <idiom> بدون اطلاع کسی
gibberish اطلاع بی معنا و بی استفاده
to pass on [information or news] به بقیه اطلاع دادن
publicizing به اطلاع عموم رساندن
Please let me know. لطفا"به من اطلاع دهید
publicized به اطلاع عموم رساندن
publitize به اطلاع عموم رساندن
mininformation اطلاع یا خبر نادرست
notify the public به اطلاع عموم رساندن
publicised به اطلاع عموم رساندن
publicises به اطلاع عموم رساندن
publicising به اطلاع عموم رساندن
publicize به اطلاع عموم رساندن
to let know خبردادن به اطلاع دادن
compuserve شبکه اصلی اطلاع رسانی
informing اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing اطلاع دادن چغلی کردن
inform اطلاع دادن مستحضر داشتن
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
precognitive وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inform اطلاع دادن چغلی کردن
informs اطلاع دادن مستحضر داشتن
informs اطلاع دادن چغلی کردن
misinformed اطلاع غیر صحیح دادن
He did it with his fathers knowledge. با اطلاع پدرش اینکار راکرد
incognizant بدون اطلاع غیر وارد
misinform اطلاع غیر صحیح دادن
whom it may concern برای اطلاع افراد ذیربط
foredknowlege اطلاع قبلی علم غیب
If not , please let me know. درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
misinforms اطلاع غیر صحیح دادن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
misinforming اطلاع غیر صحیح دادن
We know very little about his background. ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
The professor knows what he is talking about. استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
well informed بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
to pass a dividend سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
prevue قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
domains اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
comparing بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish بیشعور خام دست وبی اطلاع
inkling اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
domain اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
attention به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attentions به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
dispatch عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enters وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
entered وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enter وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
matches جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
match جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
despatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaire نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
dispatches عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
questionnaires نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
output داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distribute ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
output عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
outputs عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
outputs داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
gas sentinel مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
negligent escape فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
input انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
inputted انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
redundant که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
effective نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
searchingly بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
asis Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
chain لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chains لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searches بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
cyclic دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
logic seeking چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distributing عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
queried که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flags ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
queries که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
query که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
search نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searched نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
searchingly نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
self- که هر قطعه جدید اطلاع را یا قانون را به پایگاه داده اضافه میکند تا دانش مهارت و کارایی آن افزوده شود
searches نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
delimiter 1-حرف یا نشانهای که به زبان یابرنامه شروع و پایان داده یا کورد یا اطلاع بیان میکند. 2-مرز بین دستور و آرگومان
extensions اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
extension اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
garbage اصط لاحی که در آن دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
inferences بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
inference بررسی اطلاع بدست آمده بدون بررسی اطلاعات شخصی درباره کسی
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
diagnostics اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
I was tipped off . به من رساندند (خصوصی خبر دادند ؟محرمانه اطلاع دادند )
gigo اصط لاحی که بیان میکند دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
fixes داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
bulk مین کننده اطلاع برای ایجاد صفحات متن ویدیویی -off line به کار می رود که بعد آنها را به سرعت به کامپیوتر اصلی متصل کند
presentment اطلاع هیات منصفه دادگاه جنایی از وقوع جرم درصورتی که مبنی بر مشاهده یا اگاهی خود ایشان بوده بر مبنای کیفرخواست تنظیمی نباشد
fix داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
document وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com