Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
only at the second go	تازه در دومین تقلا
Other Matches
new blood <idiom>	جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory	دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined	تازه بنیاد تازه سکه زده
second detector	دومین
newlywed	تازه داماد تازه عروس
first intentions	دومین تصورات
secondary treatment	تصفیه دومین
secondary treatment	پاکسازی دومین
secondary productivity	فراوردگی دومین
second-best	دومین نفر
second intentions	دومین تصورات
second class	دومین مرتبه
second class	دومین درجه
second best	دومین نفر
Go to the second crossroad.	به دومین تقاطع بروید.
bezantler	دومین بچه شاخ
seconding	دومین بار ثانوی
the second man to come	دومین کسی که امد
seconded	دومین بار ثانوی
seconds	دومین بار ثانوی
secondary consumers	مصرف کنندگان دومین
Go to the second crossroad.	به دومین چهارراه بروید.
second	دومین بار ثانوی
thirties	دومین امتیاز گیم
thirty	دومین امتیاز گیم
topmast	دومین دکل کشتی از عرشه
third	آنچه بعد از دومین می آید
countermining distance	فاصله مجاز بین دومین
beta	دومین حرف الفبای یونانی
thirds	آنچه بعد از دومین می آید
betas	دومین حرف الفبای یونانی
hobbledehoy	کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
i was the second to speak	دومین کسی که سخن گفت من بودم
supertonic	نت بعد از کلید نت دومین اهنگ میزان
runner-up	دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runner up	دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
runners-up	دومین نفر یا تیم برنده مسابقه
b	دومین حرف الفبای انگلیسی که ازحروف بی صداست
reconvert	برای دومین بار بدین یا ایینی گرویدن
doubled up	دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled	دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double	دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
slogs	تقلا
slogging	تقلا
efforts	تقلا
muss	تقلا
slog	تقلا
tugged	تقلا
slogged	تقلا
tug	تقلا
effort	تقلا
wrestles	تقلا
wrestled	تقلا
scrabbling	تقلا
scrabbled	تقلا
scrabble	تقلا
traditionally	تقلا
scrabbles	تقلا
agony	تقلا
in deep water(s	در تقلا
exertions	تقلا
exertion	تقلا
bouts	تقلا
bout	تقلا
wrestle	تقلا
agonies	تقلا
agonizingly	با تقلا
scrambled	تقلا
stru gglingly	به تقلا
strains	تقلا
strugglingly	به تقلا
stressing	تقلا
stresses	تقلا
tugs	تقلا
stress	تقلا
scrambles	تقلا
strain	تقلا
scrambling	تقلا
scramble	تقلا
nisus	تقلا
tugging	تقلا
daisy chain	زیر تابعی در برنامه که سایرین را در یک مجموعه فراخوانی میکند. اولین تابع دومین
heaved	تقلا کردن
heave	تقلا کردن
agonizes	تقلا کردن
agonized	تقلا کردن
wrestle	تقلا کردن
slogging	تقلا کردن
slogs	تقلا کردن
bustles	تقلا کوشش
bustled	تقلا کوشش
bustle	تقلا کوشش
agonised	تقلا کردن
agonising	تقلا کردن
agonize	تقلا کردن
wrestles	تقلا کردن
wrestled	تقلا کردن
put out	تقلا کردن
slog	تقلا کردن
slogged	تقلا کردن
lay to	تقلا کردن
to scratch about	تقلا کردن
struggler	تقلا کننده
go about	تقلا کردن
agonises	تقلا کردن
wintle	تقلا کردن
tug	بازورکشیدن تقلا کردن
tugged	بازورکشیدن تقلا کردن
tugs	بازورکشیدن تقلا کردن
labourvi	تقلا کردن کوشیدن
strife	سعی بلیغ تقلا
agonistical	تقلا امیز جدلی
tugging	بازورکشیدن تقلا کردن
to keep trying <idiom>	در حال تقلا بودن
to strain after anything	در پی چیزی تقلا کردن
to stain every nervers	همه جور تقلا کردن
to try hard to do something	تقلا کردن برای انجام دادن کاری
Shoppers were scrambling to get the best bargains.	خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
deuteronomic	وابسته به کتاب تثنیه که دومین کتاب تورات است
cladding	واسطه شفافی که هسته یک فیبر نوری را احاطه میکند دومین لایه واحد فیبر نوری
red hot	تازه
mint a mint condition	تازه تازه
post glacial	تازه
newfashioned	تازه
new born	تازه
new fallen	تازه
new fashioned	تازه
newfangled	مد تازه
inchoative	تازه
dewy	تازه
dewiest	تازه
renewed	تازه
greenest	تازه
green	تازه
dewier	تازه
brand new	تر و تازه
new-laid	تازه
new laid	تازه
newest	تازه
newer	تازه
new-	تازه
new	تازه
the new world	تازه
up-to-date	تازه
modern	تازه
recent	تازه
scion	تازه
young	تازه
fresh	تازه
scions	تازه
freshest	تازه
fresh-	تازه
up to date	تازه
younger	تازه
noviciate	تازه کار
converting	تازه کیش
settler	مهاجر تازه
reprints	چاپ تازه
reprinting	چاپ تازه
novices	تازه کار
reprinted	چاپ تازه
settlers	مهاجر تازه
newmade	تازه ساخت
reprint	چاپ تازه
brand-new	بکلی نو یا تازه
converts	تازه کیش
freshest	تازه کردن
new buit	تازه ساز
newish	نسبه تازه
novitiate	تازه کار
ordinee	شماش تازه
junior	زودتر تازه تر
novice	تازه کار
juniors	زودتر تازه تر
refresher	تازه کننده
regeneracy	تولد تازه
refreshingly	تازه کننده
refreshing	تازه کننده
renewals	تازه سازی
convert	تازه کیش
new jerusalem	اورشلیم تازه
turn over a new leaf <idiom>	شروعی تازه
regeneration	تولد تازه
late	تازه گذشته
converted	تازه کیش
recension	چاپ تازه
recent development	بسط تازه
renewal	تازه سازی
new fledged	تازه پر در اورده
juvenescent	تازه جوان
fresh	تازه کردن
green old wound	زخم تازه
green crop	علف تازه
green concrete	بتن تازه
neoteric	جدید تازه
neoteric	نویسنده تازه
new arrived	تازه رسیده
neocortex	قشر تازه مخ
neo christianity	مسیحیت تازه
nascency	تازه پیداشدگی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com