English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (11 milliseconds)
English Persian
combine ترکیب با یکدیگر
combines ترکیب با یکدیگر
combining ترکیب با یکدیگر
couple ترکیب با یکدیگر
coupled ترکیب با یکدیگر
couples ترکیب با یکدیگر
Other Matches
harmonic motion اهنگ مرکبی که از ترکیب چند موج صوتی ساده تر ترکیب شده باشد
isomerous جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
isomer جسمی که ترکیب ان با ترکیب جسم دیگریکی است
compositions ترکیب یکان ترکیب رزمی
composition ترکیب یکان ترکیب رزمی
of one another <adv.> از یکدیگر
one another یکدیگر
each other یکدیگر
from one another <adv.> از یکدیگر
one a یکدیگر
from each other <adv.> از یکدیگر
interwork بر یکدیگر
of each other <adv.> از یکدیگر
peer to each other برابر با یکدیگر
interconnect اتصال به یکدیگر
cheek by jowl پهلوی یکدیگر
arm in arm در دست یکدیگر
interconnects اتصال به یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگریستن
interconnecting اتصال به یکدیگر
interconnected اتصال به یکدیگر
internecine کشتار یکدیگر
simultaneous with each other مقارن یکدیگر
peer to each other قرین یکدیگر
intersecting از یکدیگر گذرنده
concrescence رشد با یکدیگر
telepathy ارتباط افکار با یکدیگر
incompossible منافی یکدیگر ناسازگار
hand in hand دست دردست یکدیگر
correlative with each other لازم و ملزوم یکدیگر
to look at each other به یکدیگر نگاه کردن
intersplere در حوزه یکدیگر امدن
interconnecting با یکدیگر اتصال دادن
grappling گرفتن لباس یکدیگر
of a piece with each other ازسر هم همجنس یکدیگر
interconnected با یکدیگر اتصال دادن
abutted به یکدیگر ضربه زدن
abuts به یکدیگر ضربه زدن
abut به یکدیگر ضربه زدن
complementary تکمیل کننده یکدیگر
one-to-one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
interconnects با یکدیگر اتصال دادن
they are well matched حریف یکدیگر هستند
interconnect با یکدیگر اتصال دادن
in tune <idiom> با یکدیگر موافق بودن
one to one عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
incompatible غیر قابل استعمال با یکدیگر
hue [وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
interaction عمل دو چیز روی یکدیگر
adhesion of fibers خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
take turns <idiom> انجام کاری با همکاری یکدیگر
network اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
life line طناب اتصال افراد به یکدیگر
iteraction تاثیر چند چیز بر یکدیگر
hand-to-hand دست بدست یکدیگر مجاور
networks اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
hand to hand دست بدست یکدیگر مجاور
juxtaposition جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
The twins look just like each other. دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
data chaining فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
interfruitful قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
They shook hand and made up. با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
Birds of a feather flock together . <proverb> پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
deme دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
sapphic vice شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
back formation لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
interacted برای عمل کردن روی یکدیگر
interacts برای عمل کردن روی یکدیگر
interact برای عمل کردن روی یکدیگر
interacting برای عمل کردن روی یکدیگر
trailed پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailing پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
consolute ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
trail پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
dualism وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
interdenominational وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
trails پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
counterpose درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
differentiation فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
demolition derby مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
concentric shafts شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
laceria [نقش های منظم در کنار یکدیگر] [معماری اسلامی]
blade tracking مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
hue [نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
triptych عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
track bolt پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
local area network شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
microwave hop یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
circulars موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
overt collusion تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
neap tide دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
biplane interference تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
yard marker خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
grade separation تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
yard line خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
S-twist [S-spun] نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
customs union مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
wire locking بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
agonic line خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
camisado شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
burl [nep] گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
braid shield روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
Mingle design طرح تلفیقی [ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
reciprocal agreement قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coordinate روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
board weave تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
concoctions ترکیب
concoction ترکیب
compositions ترکیب
melange ترکیب
composition ترکیب
mergence ترکیب
compounding ترکیب
make up ترکیب
isomeric هم ترکیب
make-up ترکیب
making ترکیب
featured ترکیب
feature ترکیب
makes ترکیب
make ترکیب
constructions ترکیب
construction ترکیب
admixtion ترکیب
features ترکیب
featuring ترکیب
blends ترکیب
formed ترکیب
blend ترکیب
form ترکیب
get-up ترکیب
forms ترکیب
get-ups ترکیب
constellation ترکیب
configuration ترکیب
set-up ترکیب
composition of compo ترکیب
compounds ترکیب
color ترکیب
comp ترکیب
synthesis ترکیب
syntheses ترکیب
configurations ترکیب
configuration ترکیب
compounded ترکیب
arrangement ترکیب
accouterment [American] ترکیب
accoutrement [British] ترکیب
art direction ترکیب
décor ترکیب
layout ترکیب
arrangements ترکیب
syntax ترکیب
compound ترکیب
commixture ترکیب
combination ترکیب
built ترکیب
texture ترکیب
textures ترکیب
conformation ترکیب
contexture ترکیب
anabolism ترکیب
undercompounded کم ترکیب
admixture ترکیب
addition compound ترکیب افزایشی
hydrophilic compound ترکیب اب دوست
hydrophilic ترکیب اب دوست
horizontal combination ترکیب افقی
frequency mixture ترکیب فرکانس
distribution compound ترکیب دو استخلافی
cyclic compound ترکیب حلقهای
combinability ترکیب پذیری
achiral compound ترکیب ناکایرال
adduct ترکیب اضافی
composition ترکیب هنری
combinatory ترکیب شونده
combinative ترکیب کننده
compositions ترکیب هنری
synthesisers ترکیب کننده
combinable قابل ترکیب
combinability قابلیت ترکیب
consolidation ترکیب اتحاد
synthesizer ترکیب کننده
synthesizers ترکیب کننده
hydrophobic compound ترکیب ابگریز
hydrophobe ترکیب ابگریز
duad ترکیب دوتایی
grading ترکیب دانهای
mixers ترکیب کننده
agglutinate ترکیب کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com