Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (19 milliseconds)
English
Persian
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
Other Matches
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
diagnostics
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
notification
عملی است که دولتی برای اگاه ساختن دولت دیگر برای اطلاع از مسئله مهمی انجام میدهد و هدف از این عمل ان است که طرف از مسیله مذکور قانونا"مطلع تلقی شود
extension
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
extensions
اطلاع اضافی پس از نام فایل برای بیان نوع فایل
letter
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
fixes
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
fix
داده نوشته شده روی فایل یا صفحه نمایش برای اطلاع رسانی یا بیان مشخصات و آنچه قابل تغییر توسط کاربر نیست
bulk
مین کننده اطلاع برای ایجاد صفحات متن ویدیویی -off line به کار می رود که بعد آنها را به سرعت به کامپیوتر اصلی متصل کند
document
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documenting
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
format
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats
استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
enquiry
تقاضا برای داده یا اطلاع از وسیله یا پایگاه داده . دستیابی به داده در حافظه کامپیوتر بدون تغییر داده
deep read
با اطلاع
tip-off
اطلاع
warning
اطلاع
intelligence
اطلاع
awareness
اطلاع
notice
اطلاع
datum
اطلاع
unwitting
بی اطلاع
nescious
بی اطلاع
unimformed
بی اطلاع
information
اطلاع
uniformed
بی اطلاع
ill informed
بی اطلاع
conizance
اطلاع
know how
اطلاع
acquaintance
اطلاع
unawares
بی اطلاع
word
اطلاع
well-read
با اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
conscious mind
اطلاع
consciousness
اطلاع
uninformed
بی اطلاع
unknowable
بی اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
unknowing
بی اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
advice
اطلاع
well read
با اطلاع
versed
با اطلاع
communication
اطلاع
knowledge
اطلاع
unaware
بی اطلاع
notification
اطلاع
learning
اطلاع
previews
اطلاع قبلی
unadvised
بدون اطلاع
a piece of information
یک تکه اطلاع
advice note
یادداشت اطلاع
precognition
اطلاع قبلی
notifying
اطلاع دادن
notify
اطلاع دادن
information
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
preview
اطلاع قبلی
misknow
بی اطلاع بودن از
notified
اطلاع دادن
reports
اطلاع دادن
attentions
اخطارجهت اطلاع به
global knowledge
اطلاع سراسری
tip off
اطلاع نهانی
tip-off
اطلاع نهانی
attention
اخطارجهت اطلاع به
tip-offs
اطلاع نهانی
noticing
توجه اطلاع
notices
توجه اطلاع
noticed
توجه اطلاع
prospectuses
اطلاع نامه
notice
توجه اطلاع
inking
اطلاع مختصر
criticaster
ناقد بی اطلاع
reported
اطلاع دادن
informatics
اطلاع رسانی
report
اطلاع دادن
prospectus
اطلاع نامه
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
letter of a
اطلاع نامه
knowledge of results
اطلاع از نتایج
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
publicised
به اطلاع عموم رساندن
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
publicises
به اطلاع عموم رساندن
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
publitize
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicising
به اطلاع عموم رساندن
tip
انعام اطلاع منحرمانه
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
message
حجم اطلاع مشخص
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
let me know
بمن اطلاع دهید
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
messages
حجم اطلاع مشخص
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
systems analysis
ترکیب محصولات مختلف از تولید کننده مختلف برای یک سیستم
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
distributing
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
questionnaire
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
questionnaires
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
inputted
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
querying
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
query
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queried
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
queries
زبان ساده بازیابی اطلاع از سیستم مدیریت پایگاه داده با وارد کردن سوال با مقادیر شناخته شده , که سپس با پایگاه داده ها تط بیق می یابد و برای بازیابی داده صحیح به کار می رود
effective
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
ddp
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
asis
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
chain
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searched
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
chains
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
searchingly
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
cyclic
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
flag
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
queried
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
querying
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
queries
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
flags
ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
query
که به کاربرامکان پرسش سول و دریافت پاسخ یا دستیابی به اطلاع مشخص طبق سوال میدهد
searches
نرم افزاری که جستجو در پایگاه داده را انجام میدهد وقتی که کاربر تقاضای یافتن اطلاع دارد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com