English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
English Persian
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
Other Matches
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
to break news فاش کردن اخبار
evaluations ارزیابی کردن تقویم اخبار
evaluation ارزیابی کردن تقویم اخبار
ring احاطه کردن زنگ اخبار
monitoring رله کردن اخبار و پیامها
functional distribution توزیع درامدبه عوامل تولید و مطالعه نحوه این توزیع
distribution پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
distributions پخش توزیع اماد توزیع کردن پخش کردن
collection activity عملیات جمع آوری اخبار سازمان جمع آوری اخبار
dispatch روانه کردن فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
despatches روانه کردن فرستادن
dispatches روانه کردن فرستادن
despatching روانه کردن فرستادن
gini coefficient شاخص نابرابری درامد که از منحنی لورنز بدست می ایددرصورتیکه توزیع درامدکاملا برابر باشد این ضریب مساوی صفر ودرصورتیکه توزیع درامد کاملا نابرابرباشد این ضریب مساوی 1است هرچه این ضریب کوچک باشد توزیع درامد عادلانه تراست
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
sending ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
sends ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
send ایفاد کردن فرستادن روانه کردن
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
dispensing توزیع کردن
dispenses توزیع کردن
deals توزیع کردن
deal توزیع کردن
dispensed توزیع کردن
dispense توزیع کردن
issue توزیع کردن
issued توزیع کردن
administers توزیع کردن
distributing توزیع کردن
administering توزیع کردن
administered توزیع کردن
distributes توزیع کردن
dealt توزیع کردن
distribute توزیع کردن
issues توزیع کردن
administer توزیع کردن
dispend توزیع کردن دادن
poisson distribution این توزیع در حقیقت یک توزیع احتمال برای متغیرهای تصادفی ناپیوسته است که دران میزان احتمال بسیارکوچک و در مقابل تعدادمشاهدات بسیار زیاد است
functional distribution of income توزیع درامد بر حسب کارکرد توزیع درامد بین عوامل تولیدبدون توجه به مالکیت عوامل تولید
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
news اخبار
information اخبار
communication اخبار
newsreader اخبار
traditions اخبار
assertion اخبار
to give out بخش کردن توزیع کردن
give out پخش کردن توزیع کردن
annals اخبار سال
electric bell زنگ اخبار
buzzer زنگ اخبار
broadcasts پخش اخبار
broadcast پخش اخبار
information processing تقویم اخبار
shockers اخبار موحش
shocker اخبار موحش
life blood جنبش بی اخبار
buzzers زنگ اخبار
ruise اخبار دروغ
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
newsman خبرنگار گوینده اخبار
newsmen خبرنگار گوینده اخبار
newsy دارای اخبار زیاد
ponies پرداختن خلاصه اخبار
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
essential elements of information عناصر اصلی اخبار
forebedement اخبار قبلی پیشگویی
poney پرداختن خلاصه اخبار
pony پرداختن خلاصه اخبار
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
push botton دکمه زنگ اخبار
collections جمع اوری اخبار
sound bow کاسه زنگ اخبار
local داخلی اخبار محلی
locals داخلی اخبار محلی
bell ringing transformer مبدل زنگ اخبار
collection جمع اوری اخبار
bell transformer ترانسفورماتور زنگ اخبار
bell wire سیم زنگ اخبار
What is the latest news? آخرین خبرها ( اخبار ) چیست ؟
newsreels فیلم اخبار جاری روز
collection plan طرح جمع اوری اخبار
magneto bell زنگ اخبار جریان متناوب
collection agency عامل جمع اوری اخبار
newsreel فیلم اخبار جاری روز
reenforceŠetc نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
collective جمعی پخش یکجای اخبار هواشناسی
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
synthesis استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
syntheses استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
dispatch فرستادن
hand over فرستادن
give off <idiom> فرستادن
remitting فرستادن
consign فرستادن
remit فرستادن
packs فرستادن
despatching فرستادن
pack فرستادن
remits فرستادن
consigns فرستادن
consigning فرستادن
remitted فرستادن
send in فرستادن
dispateh فرستادن
to send back پس فرستادن
send out فرستادن
send round فرستادن
to send off فرستادن
consigned فرستادن
dispatches فرستادن
dispatched فرستادن
to send off فرستادن
send back پس فرستادن
sends فرستادن
despatched فرستادن
sending فرستادن
send فرستادن
despatch فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
despatches فرستادن
to a. letter فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
send up بزندان فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
remittances فرستادن پول
retransmit دوباره فرستادن
send-up بزندان فرستادن
return پس فرستادن عودت
forwarded فرستادن رساندن
missions بماموریت فرستادن
consignment امانت فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
consignments امانت فرستادن
to call for anyone پی کسی فرستادن
returns پس فرستادن عودت
mails باپست فرستادن
mail باپست فرستادن
returned پس فرستادن عودت
returning پس فرستادن عودت
to send down rain باران فرستادن
to send a message پیام فرستادن
mission بماموریت فرستادن
issue نشریه فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
send on جداگانه فرستادن
forward فرستادن رساندن
jamming پارازیت فرستادن
issued نشریه فرستادن
issues نشریه فرستادن
remittance فرستادن پول
circularize بخشنامه فرستادن به
delegating به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
missend اشتباها فرستادن
delegate به نمایندگی فرستادن
pulsing فرستادن موج
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
re export دوباره بیرون فرستادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
delivers فرستادن توپ به هدف
deliver فرستادن توپ به هدف
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com