Dictiornary-Farsi | ثابت نیرو | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
force constant	ثابت نیرو


Other Matches

service peculiar	امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
transducer	دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
strength	نیرو
troop carrier	نیرو بر
materials	نیرو
equipotential	هم نیرو
equipollent	هم نیرو
tonus	نیرو
guts	نیرو
material	نیرو
vim	نیرو
gut	نیرو
vigor	نیرو
blood	نیرو
zip	نیرو
zipping	نیرو
zips	نیرو
puissance	نیرو
zipped	نیرو
sapless	بی نیرو
strengths	نیرو
sinewless	بی نیرو
loads	نیرو
load	نیرو
fibreless	بی نیرو
pep	نیرو
force	نیرو
forces	نیرو
vis	نیرو
PR	نیرو
high-powered	پر نیرو
forcing	نیرو
vigour	نیرو
thrusting	نیرو
powered	نیرو
powers	نیرو
letter of attorney	نیرو
energy	نیرو
thrusts	نیرو
tucks	نیرو
leverage	نیرو
tucking	نیرو
line of force	خط نیرو
tuck	نیرو
powering	نیرو
power	نیرو
life blood	نیرو
gutting	نیرو
thrust	نیرو
energies	نیرو
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
mecanical advantage	نیرو دهی
life force	زیست نیرو
load spread	انتشار نیرو
torque	گشتاور نیرو
load factor	ضریب نیرو
energy production	تولید نیرو
coupled	زوج نیرو
might	نیرو انرژی
lines of force	خطوط نیرو
afforce	نیرو دادن
tuck	نیرو روحیه
couple	جفت نیرو
couple	زوج نیرو
coupled	جفت نیرو
couples	جفت نیرو
couples	زوج نیرو
force field	میدان نیرو
invigorating	نیرو بخش
generating plant	پست نیرو
tucking	نیرو روحیه
forcing	بردار نیرو
tucks	نیرو روحیه
application of a force	فرود نیرو
application of a force	کاربرد نیرو
invigorate	نیرو دادن
instinct with force	نیرو یافته
heam yoei vooly	نظریه نیرو
ground state	کمترین نیرو
superpowers	ابر نیرو
bandeung ryouic	نیرو- واکنش
energizing	نیرو بخشیدن
energizes	نیرو بخشیدن
energize	نیرو بخشیدن
energising	نیرو بخشیدن
energises	نیرو بخشیدن
energised	نیرو بخشیدن
power down	قطع نیرو
impoverishing	بی نیرو کردن
impoverishes	بی نیرو کردن
prosternation	تحلیل نیرو
weaken	کم نیرو شدن
superpower	ابر نیرو
breaths	نیرو جان
breath	نیرو جان
power mains	شبکه نیرو
power system	شبکه نیرو
powerlessly	با نداشتن نیرو
pound force	پوند نیرو
weakens	کم نیرو شدن
weakening	کم نیرو شدن
weakened	کم نیرو شدن
impoverished	بی نیرو کردن
impoverish	بی نیرو کردن
resultant of force	برایند نیرو
generation	تولید نیرو
emphasized	نیرو دادن به
emphasizes	نیرو دادن به
emphasizing	نیرو دادن به
nervine	نیرو بخش پی
ti lift one's head	نیرو گرفتن
entireforce	کلیه نیرو
powered	توان نیرو
moment of force	گشتاور نیرو
moment of a force	گشتاور یک نیرو
generations	تولید نیرو
emphasize	نیرو دادن به
juice up	نیرو و جان به
refreshment	نیرو بخشی
refreshments	نیرو بخشی
emphasised	نیرو دادن به
order of battle	ترتیب نیرو
super power	ابر نیرو
field of force	میدان نیرو
emphasises	نیرو دادن به
emphasising	نیرو دادن به
mechanical disadvantage	نیرو گیری
forces	بردار نیرو
powers	توان نیرو
mechanics	نیرو برد
incapacitate	بی نیرو ساختن
powers	قدرت نیرو
on one's/its last legs <idiom>	نیرو وسودمندی
powering	قدرت نیرو
powering	توان نیرو
power	قدرت نیرو
power	توان نیرو
incapacitating	بی نیرو ساختن
incapacitated	بی نیرو ساختن
world power	جهان نیرو
incapacitates	بی نیرو ساختن
force	بردار نیرو
extends	باحداکثر نیرو
powered	قدرت نیرو
extend	باحداکثر نیرو
army	نیرو زمینی
armies	نیرو زمینی
dynamometer	نیرو سنج
extending	باحداکثر نیرو
pep pill	قرص نیرو بخش
transfer case	جعبه انتقال نیرو
exoergic	ازاد کننده نیرو
arms	نشان دولتی نیرو
reanimate	دوباره نیرو دادن
reinvigorate	باز نیرو بخشیدن
pep	چالاکی نیرو دادن
power generating plant	تاسیسات تولید نیرو
elate	دوباره نیرو دادن
self energizing	مولد نیرو در خود
embolden	دوباره نیرو دادن
encourage	دوباره نیرو دادن
potentiometer	نیرو سنج برق
point of application of a force	نقطه فرود نیرو
reanimate	دوباره نیرو دادن
hearten	دوباره نیرو دادن
newton	واحد نیرو دردستگاه .S.K.
countenance [encourage]	دوباره نیرو دادن
to exert force [on]	نیرو وارد کردن [بر]
power plants	دستگاه مولد نیرو
pep pills	قرص نیرو بخش
power plant	مرکز تولید نیرو
anticathexis	نیرو گذاری بازداشتی
energy plant	کارخانه تولید نیرو
acopon	داروی نیرو بخش
upload	همنه قائم نیرو
deployment	به کاربردن نیرو تفرقه
brawn	نیرو نیروی عضلانی
landing craft assault	قایق نیرو پیاده کن
generating station	پست نیرو نیروگاه
landing ship	ناو نیرو پیاده کن
power plant	دستگاه مولد نیرو
kinetics	علم جنبش و نیرو
power plants	مرکز تولید نیرو
commitment value	ارزش استفاده از یک نیرو دررزم
bewitchery	نیرو یا عمل سحروافسون سحر
capacitor	تا دو هفته نیرو فراهم کند.