Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
sponson
جدار توخالی یا جاسازی شده در بدنه تانک برای تعبیه مهمات یا بی سیم
Other Matches
insertion
جاسازی تعبیه
hulls
بدنه تانک اسکلت کشتی دهلیز
hull
بدنه تانک اسکلت کشتی دهلیز
presumptive address
آدرس اولیه در برنامه که به عنوان مرجعی برای تعبیه است
wet wing
بالی که ساختمان تشکیل انتگرال تانک برای سوخت میدهد
slot
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slots
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
slotting
شکاف یا سوراخی که برای انداختن پول در قلک وتلفن خود کار وامثال ان تعبیه شده
ready rack
قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
tumbrel or bril
ارابه دو چرخه برای بردن مهمات و ادوات
x site
سکوی روبازموقت برای انبار کردن مهمات
on
فرمان سمت خوب درتیراندازی با تانک لوله تانک در سمت هدف است
antimateriel ammunition
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
metal deactivator
مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
penny in the slot
سوراخی برای انداختن پول خرد در ان تعبیه شده و پول را در ان می اندازند
half area
محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
angle drill
ابزاری برای سوراخ کردن ورقههای فلزی که در ان مته با بدنه دریل زاویهای میسازد
caban
طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
field storage
انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
ammunition loading line
صف بارگیری مهمات صف بارکردن مهمات
inserts
جاسازی
block out
جاسازی
inserting
جاسازی
fitting
جاسازی
insert
جاسازی
embedded
جاسازی شده
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
insert
گذاشتن جاسازی کردن
inserting
گذاشتن جاسازی کردن
inserts
گذاشتن جاسازی کردن
embed
دور گرفتن جاسازی کردن
embeds
دور گرفتن جاسازی کردن
horned scully
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود
mine casemate
بدنه ماسوره و چاشنی مین بدنه کلاهک مین
atomic demolition munition
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
buoyant mine case
بدنه مین شناور بدنه مین غوطه ور
lattice design
طرح شبکه ای
[این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
gashes
توخالی
buncombe
توخالی
blank
توخالی
blankest
توخالی
gashing
توخالی
gash
توخالی
gashed
توخالی
hollow dam
سد توخالی
cannulated
توخالی
hollow
توخالی
bunkum
توخالی
hollows
توخالی
cannulate
توخالی
shingle roof
سقف توخالی
hollow space
فضای توخالی
quills
ساقه توخالی پر
quill
ساقه توخالی پر
hollow shaft
محور توخالی
poppycock
حرف توخالی
tubular axle
محور توخالی
perforated brick
اجر توخالی
puff paste
ادم توخالی
filter blocks
اجر توخالی
bosh
حرف توخالی
races
جدار
race
جدار
raced
جدار
septum
جدار
walls
جدار
hull
جدار
screens
جدار
curtains
جدار
hulls
جدار
wall
جدار
screen
جدار
screened
جدار
dissepiment
جدار
screening, screenings
جدار
sidewall
جدار
wythe
جدار
inserts
تعبیه
shifts
تعبیه
inserting
تعبیه
shifted
تعبیه
shift
تعبیه
lash up
تعبیه
insert
تعبیه
embedding
تعبیه
appliance
تعبیه
appliances
تعبیه
improvisation
تعبیه
bulkheads
جدار داخلی
tall road
راه با جدار
bearing race
جدار یاتاقان
inner bottom
جدار داخلی
partition
جدار افراز
rough boundary
جدار زبر
bulkhead
جدار داخلی
partitions
جدار افراز
casing tube
لوله جدار
curtains
جدار پرده
pipe
ساقه توخالی گیاه نی زدن
piped
ساقه توخالی گیاه نی زدن
embed
تعبیه کردن
contrived
تعبیه کردن
insert
تعبیه کردن
contrives
تعبیه کردن
embeds
تعبیه کردن
shebang
ابتکار تعبیه
contriving
تعبیه کردن
work out
تعبیه کردن
devisable
تعبیه کردنی
inserting
تعبیه کردن
inserts
تعبیه کردن
engaged
<adj.>
تعبیه شده
contrive
تعبیه کردن
slotted casing
لوله جدار مشبک
toe crack
شکاف جدار سم اسب
chucking reamer
برقو با جدار تراش
thin walled cylinder
استوانه جدار نازک
debunk
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
bunk
حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
bunks
حرف توخالی وبی معنی خوابگاه
embedded systems
سیستمهای تعبیه شده
bulit in check
تست تعبیه شده
embeded command
فرمان تعبیه شده
floating reamer
برقو یا جدار تراش متحرک
phlebitic
دچار اماس جدار ورید
casing
لوله جدار چاه پوشش
casings
لوله جدار چاه پوشش
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
devising
تعبیه کردن وصیت نامه
devises
تعبیه کردن وصیت نامه
devised
تعبیه کردن وصیت نامه
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
devise
تعبیه کردن وصیت نامه
lumen
حفره سلولی درون جدار گیاه
acrus choralis
[جدار بین گروه کر و شبستان کلیسا]
diatomaceous
دارای جدار سیلیسی شبیه گمزادان
manubrium
سلولهای استوانهای میان جدار داخلی
wanelength
طول جدار جداکننده یا پرده جدا کننده
uncased well
چاهی که دیواره جدار ان پوشش نشده باشد
bushes
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
bush
استوانه توخالی که داخل سوراخی جای گرفته و محکم میشود
foundation joint
درز اتصالی که بین پی وساختمان تعبیه میشود
scale
ستون درجه رسوب جدار داخلی دیگ بخارناو
antitank
ضد تانک
antiarmor
ضد تانک
water tower
تانک اب
water towers
تانک اب
reservoirs
تانک
panzer
تانک
reservoir
تانک
bazookas
ضد تانک
bazooka
ضد تانک
tankers
تانک
anti-tank
ضد تانک
tanker
تانک
tank
تانک
inventory fraction
نسبت درصد ذخیره مهمات درصد ذخیره مهمات
lipping
قطعه چوبی که در لای شکاف کمان تعبیه شده
improviser
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
tank destroyer
توپ ضد تانک
antitank artillery
توپخانه ضد تانک
antitank obstacle
مانع ضد تانک
main battle tank
تانک اصلی
intermediate frequency tank circuit
مدار تانک
drop tank
تانک موقت
amphibious tank
تانک اب خاکی
tank deck
شاسی تانک
stalled tank
تانک ایستاده
flail tank
تانک ضد مین
caterpillar tracks
وسائلنقلیهسنگینمثل"تانک"
improvisor
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
kerb inlet
روزنه یا منفذی که در زیرجدول جهت عبور اب باران تعبیه میشود
armor group
گروه زره تانک
landing craft tank
ناو تانک پیاده کن
stalled tank
تانک از کار افتاده
decks
سکوی جلوی تانک
deck
سکوی جلوی تانک
cupola
برجک فرماندهی تانک
decked
سکوی جلوی تانک
turret
برجک توپ یا تانک
hull defilade
سنگر گرفتن تانک
track tension
تنظیم شنی تانک
tankage
گنجایش تانک یا مخزن
control vehicle
تانک نافم حرکت
bulkheads
دهلیزداخلی دهلیز تانک
antitank launcher
موشک انداز ضد تانک
skirting armor
زره دامنه تانک
turrets
برجک توپ یا تانک
fuel tank vent
هواکش تانک سوخت
cupolas
برجک فرماندهی تانک
bulkhead
دهلیزداخلی دهلیز تانک
scorpions
نوعی تانک سبک شناسایی
scorpion
نوعی تانک سبک شناسایی
flail tank
تانک غلطک دار ضد مین
main battle tank
قوی ترین تانک رزمی
high explosive antitank
گلوله سوختار شدید ضد تانک
entac
موشک ضد تانک هدایت شونده فرانسوی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com