Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (20 milliseconds)
English
Persian
flow
جریان جاری کردن
flowed
جریان جاری کردن
flows
جریان جاری کردن
Other Matches
ampere
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amp
واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
oozed
جریان جاری
ooze
جریان جاری
oozing
جریان جاری
oozes
جریان جاری
routine
جریان عادی عادت جاری
routinely
جریان عادی عادت جاری
routines
جریان عادی عادت جاری
fet
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
conducted
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducting
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
flushes
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flush
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
flushing
شستن با جریان سریع جاری شدن سرخ شدن رویانیدن
drivel
اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services
مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
inverting
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
invert
جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
marking current
جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
current cost accounting
حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
jet
مانندفواره جاری کردن
tapped
از شیر اب جاری کردن
tap
از شیر اب جاری کردن
jetting
مانندفواره جاری کردن
pronounce the formula of a specified
صیغه جاری کردن
jetted
مانندفواره جاری کردن
jets
مانندفواره جاری کردن
blood
خون جاری کردن
tapping
از شیر اب جاری کردن
leakage current
جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
emanate
جاری شدن تجلی کردن
emanated
جاری شدن تجلی کردن
emanates
جاری شدن تجلی کردن
emanating
جاری شدن تجلی کردن
sluiced
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
stream
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluice
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
streamed
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streams
جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluices
ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
saves
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save
امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
all mains receiver
گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flows
سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull
وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit
جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
current
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
currents
جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
heterodyne
ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor
مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
shedding
خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds
خون جاری ساختن جاری ساختن
shed
خون جاری ساختن جاری ساختن
constrictor
گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current
جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current
جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current
جریان القاء شده جریان تحریک
switched
جریان را عوض کردن
switch
جریان را عوض کردن
switches
جریان را عوض کردن
runoff coefficient
ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number
این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
current flow
سیلان جریان فلوی جریان
three phase current
جریان سه فاز جریان دوار
current compensation
کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
parasitic current
جریان نشتی جریان خارجی
running key
[کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
To swim against the current.
بر خلاف جریان آب شنا کردن
reflow
فروکش کردن جریان مجدد
grid current limiting
محدود کردن جریان شبکه
flumming
تنگ کردن مقطع جریان اب
damper
الت میزان کردن جریان هوا
electrolyze
تجزیه کردن بوسیله جریان برق
gresham's law
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
throttling
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttles
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
to buck the trend
<idiom>
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
throttle
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttled
جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
process
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
processes
جریان دعوی از مجرای قانون تعقیب کردن
to swim against the tide
<idiom>
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
to strive against the stream
<idiom>
بر خلاف جریان آب شنا کردن
[اصطلاح مجازی]
unstart
انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry
شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter
دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
vortex ring state
حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
weather helm
تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
deflector
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
fan
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanned
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fanning
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
fans
1-مکانیزم جریان دادن هوا برای خنک کردن . 2-گستردهای ازوسایل و داده ها
arrests
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrested
جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
going
جاری
pourer
جاری
gushing
جاری
volant
جاری
actuals
جاری
sluicy
جاری
sister in law
جاری
groovy
جاری
running water
اب جاری
present-day
جاری
interfluent
در هم جاری
interfluous
در هم جاری
current
جاری
running
جاری
current cell
سل جاری
currents
جاری
working capacity
سرمایه جاری
yields
جاری شدن
excurrent
جاری شونده
account cuurent
حساب جاری
current asset
دارایی جاری
current assets
دارایی جاری
yield
جاری شدن
competitive price
قیمت جاری
yielded
جاری شدن
perfuse
جاری ساختن
trilled
جاری شدن
electrodynamics
الکترسیته جاری
circulating asset
دارایی جاری
Blood was running .
خون جاری شد
standing
روش جاری
flows
جاری شدن
The regulations in force .
مقررات جاری
standing order
دستور جاری
During (in)the current year.
درسال جاری
callendar year
سال جاری
trills
جاری شدن
flowed
جاری شدن
trill
جاری شدن
standing orders
دستور جاری
disembogue
جاری شدن
yeild
جاری شدن
currently
بطور جاری
yeild point
حد جاری شدن
tidal volume
حجم جاری
flow
جاری شدن
bank overdraft
حساب جاری
liquid limit
حد جاری شدن
current liability
بدهیهای جاری
current files
پروندههای جاری
current loop
حلقه جاری
routine
خط مشی جاری
routines
روش جاری
current date
تاریخ جاری
present consumption
مصرف جاری
current liability
بدهی جاری
checking accounts
حساب جاری
current account
حساب جاری
present income
درامد جاری
AC
حساب جاری
demand deposit
سپرده جاری
rules of procedure
روش جاری
current cell indicator
نشانگر سل جاری
current budget
بودجه جاری
current
جاری و روان
current instruction
دستورالعمل جاری
current income
درامد جاری
current liabilites
بدهیهای جاری
routines
خط مشی جاری
current yield
بازده جاری
routinely
روش جاری
routinely
خط مشی جاری
current expenditure
هزینه جاری
currents
جاری و روان
current liabilities
بدهیهای جاری
current price
قیمت جاری
routine
روش جاری
current assets
دارائیهای جاری
checking account
حساب جاری
current ratio
نسبت جاری
current accounts
حساب جاری
at the current rate of exchange
به نرخ مبادله جاری
standing operating procedures
روش جاری مخابرات
snivel
ازبینی جاری شدن
standing operating procedures
روش جاری عملیاتی
sniveled
ازبینی جاری شدن
sniveling
ازبینی جاری شدن
at the current rate of exchange
به نرخ جاری ارز
current directory
دایرکتوری جاری یا فعلی
outflows
به بیرون جاری شدن
outflow
به بیرون جاری شدن
snivels
ازبینی جاری شدن
daily routine
عادت جاری روزانه
snivelling
ازبینی جاری شدن
current rate of growth
نزخ رشد جاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com