English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
nerve current جریان عصبی
Other Matches
neuritis التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
nervation ساختمان عصبی شبکه عصبی
neuralgia درد عصبی مرض عصبی
marking current جریان نشان دهنده مسیرعبور جریان الکتریسیته جریان مشخص کننده مدار
leakage current جریان خطا جریان خزنده جریان پراکندگی
v , series سری عوامل شیمیایی بی بو وبی رنگ عصبی سری عوامل شیمیایی عصبی
flows سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
all mains receiver گیرنده جریان دائم و جریان متناوب رادیوی برق و باطری
flow سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
flowed سرعت حرکت و جریان اب عبور و جریان خودروها یاسایر وسایل
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
room circuit جریان الکتریکی که دردستگاههای رمزکردن وکشف مورد استفاده میباشد جریان دستگاه رمز
inverting جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
currents جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
current جریان الکتریکی با مقدار ثابت که در یک جهت جریان دارد
invert جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
inverts جریان دائم را به جریان متناوب تبدیل کردن برگرداندن
amp واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
ampere واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
amps واحد اصلی SI در جریان الکتریکی که به عنوان جریان جاری در یک مقاومت یک اهمی ولتاژ یک ولت دارد
heterodyne ترکیب دو جریان متناوب برای تولید جریانی با فرکانسی برابر مجموع یا تفاضل فرکانس دو جریان مزبور
genemotor مبدل جریان دائم به جریان دوار دیناموتور
constrictor گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
constant current جریان مستقیم جریان ثابت باطری
counter current جریان مخالف دریایی جریان متضاد اب
induction current جریان القاء شده جریان تحریک
runoff coefficient ضریب جریان که برابراست باارتفاع اب جریان یافته درزمین به ارتفاع بارندگی این ضریب کوچکتر از واحدمیباشد
reynold's number این عددنشاندهنده رژیم جریان است یعنی اگر این عدد کمتراز 032باشد جریان متلاطم میباشد
parasitic current جریان نشتی جریان خارجی
three phase current جریان سه فاز جریان دوار
current flow سیلان جریان فلوی جریان
current compensation کمپنزاسیون جریان تعدیل جریان
neurogram رد عصبی
twitchy عصبی
abnerval عصبی
neural عصبی
uptight عصبی
overwrought عصبی
nervelessness بی عصبی
on pins and needles <idiom> عصبی
neurotic عصبی
keyed up <idiom> عصبی
nervous عصبی
engram رد عصبی
willies حمله عصبی
neuritis التهاب عصبی
neuralgia درد عصبی
neurofibril تار عصبی
shock حمله عصبی
shocked حمله عصبی
nervous system دستگاه عصبی
neurocyte یاخته عصبی
nervous systems دستگاه عصبی
shocks حمله عصبی
nerve impulse تکانه عصبی
nerve رشته عصبی
neural lesion ضایعه عصبی
lose temper <idiom> عصبی شدن
Relax! عصبی نشو!
neural discharge تخلیه عصبی
neural network شبکه عصبی
neural conduction رسانش عصبی
neural circuit مدار عصبی
neural bond پیوند عصبی
neural arc قوس عصبی
nerve plexus شبکه عصبی
neuroplexus شبکه عصبی
neuron یاخته عصبی
nerve path گذرگاه عصبی
neural reverbration ارتعاش عصبی
nerve tissue بافت عصبی
nervelessly از روی بی عصبی
neurons یاخته عصبی
plexus شبکه عصبی
neural satiation اشباع عصبی
nerve fibre تار عصبی
nerve cell یاخته عصبی
ganglion غده عصبی
anorexia nervosa بی اشتهایی عصبی
nerve cell سلول عصبی
neural induction القای عصبی
interneural داخل عصبی
nerve ending پایانه عصبی
psychochemical agent عامل عصبی
nerve deafness کری عصبی
interneuron داخل عصبی
causalgia سوزش عصبی
psychochemical agent گاز عصبی
nerves رشته عصبی
sweat bullets/blood <idiom> عصبی بودن
nerve block وقفه عصبی
nerve center مرکز عصبی
gresham's law پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
tensest عصبی وهیجان زده
tensing عصبی وهیجان زده
neurotic دچار اختلال عصبی
conceptual nervous system دستگاه عصبی فرضی
unipolar سلولهای عصبی یک قطبی
vegetative nervous system دستگاه عصبی نباتی
discharge شلیک عصبی تخلیه
discharges شلیک عصبی تخلیه
bradyarthria کندگویی عصبی- ماهیچه یی
neurogenic دارای ریشه عصبی
parasympathetic nervous system دستگاه عصبی پاراسمپاتیک
cns دستگاه عصبی مرکزی
on edge <idiom> خیلی عصبی وخشمگین
sympathetic nervous system دستگاه عصبی سمپاتیک
visceral nervous system دستگاه عصبی احشایی
tenses عصبی وهیجان زده
tenser عصبی وهیجان زده
jittery وحشت زده و عصبی
commissure بافت عصبی رابط
neuroblast یاخته رویانی عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی نباتی
tract دسته تار عصبی
reciprocal innervation تحریک عصبی تقابلی
neuroptera حشرات عصبی الجناح
neuropsychiatric مرض روانی و عصبی
neuropsychiatric درمان روانی عصبی
neuropath دچار اختلالات عصبی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
tracts دسته تار عصبی
neurotransmitter انتقال دهنده عصبی
anorexic مبتلا به بی اشتهایی عصبی
preganglionic قبل از عقده عصبی
tensed عصبی وهیجان زده
nerve agent عامل شیمیایی عصبی
parabiosis وقفه رسانش عصبی
commissural fibres رشتههای عصبی رابط
tense عصبی وهیجان زده
hysteria هیستری حمله عصبی
unstart انفجاری جریان صحیح هوا داخل ورودی مافوق صوت موتورمکنده هوا که بطور بارزی باپیدایش ناگهانی موجهای ضربهای و معکوس شدن انی جریان همراه است
circuitry شدت جریان برق اجزاء ترکیب کننده جریان برق
idle current meter دستگاه اندازه گیری جریان کور امپرمتر جریان کور
commissurotomy برداشتن بافت عصبی رابط
nervous عصبی مربوط به اعصاب عصبانی
psychoneural parallelism توازی نگری روانی- عصبی
neurogenic ایجاد کننده بافت عصبی
ans دستگاه عصبی خود مختار
tie up in knots <idiom> کسی را عصبی ونگران کردن
dendrite شاخههای متعدد سلولهای عصبی
oxime ماده ضد اثرعامل عصبی شیمیایی
preganglionic وابسته به جلو عقده عصبی
neurocirculatory asthenia ضعف عصبی- گردش خونی
liminal وابسته به مختصرترین تحریک عصبی
autonomic nervous system دستگاه عصبی خود مختار
sympathetic nervous system دستگاه عصبی خود کار
autonomic منسوب به دستگاه عصبی خودکار
vortex ring state حالت کاری رتور اصلی رتورکرافت که در ان جهت جریان رتور در خلاف جریان نسبی قائم خارج دیسک رتور وتراست رتور میباشد
psychoneurotic مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
neuromuscular وابسته باعصاب و عضلات عصبی و عضلانی
solar plexus شبکه عصبی ناحیه زیر معده
psychoneurosis ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
gray matter ماده خاکستری بافت عصبی مغز
parasympathetic وابسته به دستگاه عصبی نباتی پاراسمپاتی
parasympathetic عمل کننده ماننددستگاه عصبی نباتی
nerve bundle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
If you say that to her, you will be stirring up a hornet's nest. اگر این حرف را به او بزنی، عصبی اش می کنی.
nerve fascicle دسته ای از رشته عصبی [ساختمان استخوان بندی ]
neuron رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
neurons رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
aeroneurosis اختلالات عصبی فضانوردان در اثر تحریک وهیجان
cingulum bundle دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
to work oneself up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
to get worked up به کسی [چیزی] خو گرفتن [و بخاطرش احساساتی یا عصبی شدن]
subliminally غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
cingulum دسته ای از رشته عصبی در مغز [ساختمان استخوان بندی ]
subliminal غیر کافی برای ایجاد تحریک عصبی یا احساس
limen کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
fet وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
neural net مدل ریاضی بعضی پدیده هاکه رفتار عصبی دارند
parkinsonism اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
cassion discase تغییرات عصبی ناشی ازکاهش فشار محیط در ارتفاع بالاتر از یک یا دو اتمسفر
alternator ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
alternators ماشین جریان متناوب ژنراتور جریان متناوب
d.c. transformer ترانسفورماتور جریان دائم مبدل جریان دائم
electromagnetism پدیده ایجاد قوه اهن ربایی بوسیله جریان الکتریسته وهمچنین تاثیر قوه اهن ربایی بر جریان برق
cybernetics مطالعه ومقایسه بین دستگاه عصبی خودکارکه مرکب ازمغز واعصاب میباشدبادستگاه الکتریکی ومکانیکی فرمانشناسی
isotach خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت
heavy current engineering مهندسی جریان قوی مهندسی قدرت تکنولوژی جریان قوی
antineuritic برضد اماس عصب مخاف اماس عصبی
against the stream بر ضد جریان اب
flushing جریان
flushes جریان
flush جریان
afflux جریان
affluxion جریان
line of flow خط جریان
processes جریان
process جریان
conducting جریان
actions جریان
effluvium جریان
action جریان
conducted جریان
conduct جریان
gush جریان
gushed جریان
twayblade جریان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com