Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 206 (18 milliseconds)
English	Persian
rebut	جواب متقابل دادن
rebuts	جواب متقابل دادن
rebutted	جواب متقابل دادن
rebutting	جواب متقابل دادن
retort	جواب متقابل دادن
retorts	جواب متقابل دادن
Other Matches
retort	جواب متقابل تلافی
retorts	جواب متقابل تلافی
to make a response	جواب دادن
respond	جواب دادن
responded	جواب دادن
send away	جواب دادن
responds	جواب دادن
recitative	جواب دادن
answering	جواب احتیاج را دادن
to comply [with]	[به نیازی] جواب دادن
answers	جواب احتیاج را دادن
answered	جواب احتیاج را دادن
have her cable	لنگر جواب دادن
answer	جواب احتیاج را دادن
to meet	[به نیازی] جواب دادن
to return a greeting	جواب سلام دادن
to accommodate	[به نیازی] جواب دادن
talk back <idiom>	بی ادبانه جواب دادن
answers	جواب دادن از عهده برامدن
bite the hand that feeds you <idiom>	جواب خوبی را با بدی دادن
replying	پاسخ دادن جواب کتبی
answered	جواب دادن از عهده برامدن
replies	پاسخ دادن جواب کتبی
answering	جواب دادن از عهده برامدن
replied	پاسخ دادن جواب کتبی
reply	پاسخ دادن جواب کتبی
meet some one's objections	به ایرادات کسی جواب دادن
answer	جواب دادن از عهده برامدن
countering	جواب دادن معامله بمثل کردن با
counter	جواب دادن معامله بمثل کردن با
countered	جواب دادن معامله بمثل کردن با
To answer back.	جواب دادن ( یکی بدو کردن )
counterpose	درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
counteroffensive	تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
recriminate	اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial	یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance	اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
irresponsive	جواب ندهنده بی جواب
warsaw treaty	پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
response	جواب
responses	جواب
recalcitrancy	جواب رد
reply	جواب
counterplea	جواب رد
comebacks	جواب
comeback	جواب
whyŠthere is the answer	در سر جواب
replying	جواب
riposte	جواب
resolvent	جواب
irreprovable	بی جواب
rejoinders	جواب
antiphony	جواب
rejoinder	جواب
in reply to	در جواب
repost	جواب
riposting	جواب
replies	جواب
riposted	جواب
replied	جواب
ripostes	جواب
recalcitrance	جواب رد
A straightforward answer.	جواب سر راست
undertaking	جواب گو مسئول
brusque	پیش جواب
The wrong answer.	جواب غلط
A correct answer.	جواب صحیح
snip snap	جواب زیرکانه
undertakers	جواب گو مسئول
interlocutors	جواب دهنده
interlocutor	جواب دهنده
reply paid	جواب قبول
voice response	جواب صوتی
responsory	جواب جماعت
question answer	سئوال- جواب
response position	مکان جواب
an abrupt answer	جواب تند
answer mode	حالت جواب
answer pennant	پرچم جواب
to give the mitten	جواب کردن
auto answer	خود جواب
counter memorial	جواب یادداشت
answerable	جواب دار
answering	: جواب پاسخ
answer	: جواب پاسخ
answers	: جواب پاسخ
reply paid /RP/ [reply prepaid]	جواب قبول
favourable	جواب مساعد
irrefragably	بطور بی جواب
unanswerable	جواب ناپذیر
answered	: جواب پاسخ
have it <idiom>	به جواب رسیدن
nope	جواب منفی
toss off <idiom>	حاضر جواب
undertaker	جواب گو مسئول
reciprocal	متقابل
interactional	متقابل
reciprocative	متقابل
mutual	متقابل
polar	متقابل
opposing	متقابل
countering	متقابل
interactive	متقابل
counter	متقابل
correspounding	متقابل
opposed	متقابل
countered	متقابل
A crushing reply(retort).	جواب دندان شکن
replying	جواب شفاهی دفاعیه
Touché!	خوب جواب دادی!
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
He answered nothing.	اصلا جواب نداد
In response (reply) to your letter.	در جواب نامه تان
out in left field <idiom>	از جواب صحیح دورشدن
reply	جواب شفاهی دفاعیه
repartee	جواب شوخی امیز
telephone responder	جواب دهنده تلفن
counterclaim	جواب به ادعای شاکی
sally	جواب سریع و زیرکانه
sallies	جواب سریع و زیرکانه
replied	جواب شفاهی دفاعیه
replies	جواب شفاهی دفاعیه
flea in one's ear <idiom>	جواب دندان شکن
unique solution	جواب منحصر بفرد
unansweable	بی جواب تکذیب ناپذیر
sockdologer	اتمام حجت جواب
corespondent	مسئول جواب گویی
counterbid	جواب خریداربه فروشنده
sockdolager	اتمام حجت جواب
interaction	اثر متقابل
interaction	کنش متقابل
back pressure	فشار متقابل
counter propaganda	تبلیغ متقابل
countervailing credit	اعتبار متقابل
interaction	عمل متقابل
reciprocal	متقابل معکوس
reciprocal	عمل متقابل
countered	ضربت متقابل
countering	ضربت متقابل
recriminations	تهمت متقابل
cross check	بررسی متقابل
cross-check	بررسی متقابل
cross-checked	بررسی متقابل
cross-checking	بررسی متقابل
cross-checks	بررسی متقابل
reciprocity	عمل متقابل
retaliation	عمل متقابل
counter-measure	اقدام متقابل
counter-measures	اقدام متقابل
interdependence	اتکاء متقابل
interdependence	وابستگی متقابل
interrelationships	رابطه متقابل
interrelationship	رابطه متقابل
cross-references	مراجعه متقابل
recriminations	اتهام متقابل
recrimination	تهمت متقابل
recrimination	اتهام متقابل
antitype	نوع متقابل
cross-references	ارجاع متقابل
mutual	متقابل یا متقابله
proportional	متقابل یا هماهنگ
cross reference	مراجعه متقابل
cross reference	ارجاع متقابل
cross-reference	مراجعه متقابل
cross-reference	ارجاع متقابل
transinformation	اگاهی متقابل
counter	ضربت متقابل
countermeasure	اقدام متقابل
counterattack	حمله متقابل
mutual terms	شرایط متقابل
crosstalk	مکالمه متقابل
intervisibility	دید متقابل
counterwork	عمل متقابل
interrelation	رابطه متقابل
interdependency	اتکاء متقابل
intercorrelation	همبستگی متقابل
interaction curve	خم کنش متقابل
inter play	اثر متقابل
cross action	دعوی متقابل
mutual assistance	کمک متقابل
counteraction	اقدام متقابل
counter transference	انتقال متقابل
counter trade	تجارت متقابل
counterrevolution	انقلاب متقابل
counterpoise	سیم متقابل
eclipsed form	شکل متقابل
countermeasures	اقدامات متقابل
counterclaim	دعوی متقابل
reciprocal trading	مبادله متقابل
reciprocation	عمل متقابل
counterclaim	ادعای متقابل
logrolling	همکاری متقابل
counterclaim	دعوای متقابل
countermine	توط ئه متقابل
counterpawn	پیاده متقابل
counterbid	پیشنهاد متقابل
m	القاگری متقابل
counterpoise	وزنه متقابل
iteraction	عمل متقابل
cross bill	شکایت متقابل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com