English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
burn in حرارت دادن واکس برای مالیدن به کف اسکی
Other Matches
wax واکس اسکی
waxes واکس اسکی
waxed واکس اسکی
binder نوعی واکس اسکی
klister واکس مخصوص کف اسکی
binders نوعی واکس اسکی
trick ski اسکی کوتاه برای انجام حرکات نمایشی اسکی روی اب
To pull the wool over someones eyes . سر کسی را شیره مالیدن ( فریب دادن )
skiable مناسب برای اسکی
heats حرارت دادن
heat حرارت دادن
waxing cork چوب پنبه برای پولیش کردن اسکی
grooms اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
ski run سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
groom اماده کردن شیب برای اسکی مهتر
short ski اسکی کوتاه پهن برای مبتدیان و سالمندان
preheats قبلا حرارت دادن
preheat قبلا حرارت دادن
pre heat حرارت دادن مقدماتی
preheated قبلا حرارت دادن
poma lift تله اسکی میلهای برای انتقال نفر بنفر
aquaplane قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
surfboard تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
surfboards تخته مخصوص اسکی روی اب اسکی ابی بازی کردن
telemark پیچ اسکی بجلو وجلو بردن ان از اسکی دیگر
anneal حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
pyrolyze در اثر حرارت تغییر شیمیایی دادن
skied اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
skis اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
dogger اسکی باز ماهر در هات داگ اسکی
glm روش اموزش اسکی به بزرگسالان با اسکی کوتاه
ski اسکی کردن سرخوردن با اسکی روی برف
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
volcanize تحت تاثیر حرارت اتشفشانی قرار دادن
recalescence پس دادن حرارت فلزدر اثر سرد شدن
sealsking نوار پوست سگ ماهی زیرچوب اسکی تورینگ برای جلوگیری از سر خوردن بعقب
passed یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passes یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
chromel الیاژی شامل اهن نیکل کرم برای ساختن ترموکوپلهای با حرارت زیاد
exothermic حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
exothermal حرارت زا تشکیل شده در اثر حرارت
diagonal اسکی تورینگ و اسکی صحرانوردی
thermal stress ازمایش اثر حرارت تشعشعی رادیواکتیویته مقاومت درمقابل اثر فرساینده حرارت
anneal نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
pyrolysis تغییر شیمیایی در اثر حرارت تجزیه در اثر حرارت اتشکافت
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
invitations عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
invitation عمل پردازنده برای اتصال وسیله دیگر و امکان دادن به آن برای ارسال پیام
shoeblack واکس زن
polisher واکس زن
conferencing اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
to sue for damages عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
skimming محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش
bootblack کفش واکس زن
shiner واکس کفش
shoe polish واکس کفش
simonize واکس زدن
blacking واکس سیاه
polishes جلا واکس زنی
polish جلا واکس زنی
outside اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
outsides اسکی بیرونی در منحنی پیچ لبه خارجی از منحنی پیچ اسکی
polishes منزه کردن واکس زدن
polish منزه کردن واکس زدن
climbing wax واکس مخصوص صعود دراسکی نوردیک
cerumen واکس گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
waxes واکس زدن سطح فوقانی تخته موج
wax واکس زدن سطح فوقانی تخته موج
waxed واکس زدن سطح فوقانی تخته موج
earwax واکس گوش [کالبد شناسی بدن انسان]
c استفاده از سیستم کامپیوتری برای اجازه دادن به کاربران برای ارسال و دریافت پیام از سایر کاربران
uberstreichen لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
drag حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
blobs مالیدن
daubs مالیدن
daubing مالیدن
daubed مالیدن
daub مالیدن
curry مالیدن
curries مالیدن
blob مالیدن
scrubs مالیدن
scrubbing مالیدن
kneading مالیدن
knead مالیدن
kneaded مالیدن
plasters گچ مالیدن
rubs مالیدن
plaster گچ مالیدن
kneads مالیدن
splodges مالیدن
splodge مالیدن
scrub مالیدن
rubbed مالیدن
scrubbed مالیدن
render plaster on the wall گچ مالیدن
rub مالیدن
glaire مالیدن به
slalom مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
slaloms مسابقه مارپیچ قایقرانی مارپیچ کوچک اسکی مسابقه اسکی روی اب مارپیچ
pomade روغن مالیدن
glycerinate گلیسرین مالیدن
glair مالیدن بهgiddy
to cast oneself down prostrate روبزمین مالیدن
mould bricks مالیدن اجر
fucus سرخاب مالیدن
rub with ointment روغن مالیدن
butters کره مالیدن روی
sandpaper سنباده مالیدن یا زدن
To rub ones hands. دستها را بهم مالیدن
butter کره مالیدن روی
to rub dry مالیدن وخشک کردن
buttered کره مالیدن روی
snoozle پوزه بخاک مالیدن
buttering کره مالیدن روی
thermal wax روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal wax transfer printer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
realising انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realised انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizes انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realized انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realises انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realizing the palette انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
realize انتخاب مجموعه مشخص از رنگها برای قلم رنگی و استفاده از ان برای نمایش تصویر. معمولا توسط تط بیق دادن رنگها با قلم منط قی در سیستم
rub down خوب مالیدن و خشک کردن
daub [مالیدن گل و خاک رس و پوشاندن سطح با آن]
noses بینی مالیدن به مواجه شدن با
nose بینی مالیدن به مواجه شدن با
To butter the bread . روی نان کره مالیدن
to p oneself before a person پیش کسی روبزمین مالیدن
rouge گرد زنگ اهن سرخاب مالیدن
to pickle a person's back پشت کسیراپس از شلاق زدن نمک و سرکه مالیدن
lawn sprinkler برای چمن اب دادن
microsoft واسط کاربر چند کاره گرافیکی که برای استفاده ساده طراحی شده است . ویندوز از نشانه ها برای نمایش دادن فایل و قط عات استفاده میکند با mouse قابل کنترل است بر عکس DOS-MS که نیاز به دستورات تایپی دارد
phew برای نشان دادن بیزاری
sancify برای امرمقدسی تخصیص دادن
phew برای نشان دادن بی تابی
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
times وقت قرار دادن برای
smoothing or smoothed varnish لاک برای جلا دادن
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
readiness to report امادگی برای پاسخ دادن
time وقت قرار دادن برای
timed وقت قرار دادن برای
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
put someone in the picture <idiom> شرایط را شرح دادن برای کسی
irresponsiveness عدم امادگی برای پاسخ دادن
to bleed for one's country برای میهن خود خون دادن
put to the question برای گرفتن اعتراف زجر دادن
authorizing اجازه دادن برای انجام کاری
microcycle برای دادن زمان اجرای دستورات
authorising اجازه دادن برای انجام کاری
authorises اجازه دادن برای انجام کاری
authorizes اجازه دادن برای انجام کاری
authorize اجازه دادن برای انجام کاری
benchrest سکو برای تکیه دادن تیرانداز
garden engine اب پاش تلمبهای برای اب دادن باغ
to empower somebody to do something اختیار دادن به کسی برای کاری
to have done برای کسی [دیگر] انجام دادن
check side پیچ دادن به گوی برای برگشت به عقب
interrupting تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
to try hard to do something تقلا کردن برای انجام دادن کاری
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
repertoire فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
authorize اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
turboshaft توربین گاز برای دادن قدرت به شفت
incorporation جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
authorising اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
bobble برای لحظهای توازن رااز دست دادن
bobbles برای لحظهای توازن رااز دست دادن
foliage plant گیاهی که برای برگش پرورش دادن شود
interrupts تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
Baa! بع! [صدای گوسفند دادن برای جلب توجه]
waff اهتزاز پرچم یا هر چیزدیگری برای علامت دادن
interrupt تصمیم گیری برای ارجحیت دادن به وقفه ها
process انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
to make an effort to do something تلاش کردن برای انجام دادن کاری
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
processes انجام دادن کارهایی برای تولید نتیجه
authorizes اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorizing اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
authorises اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
customizes بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customized بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
packs قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
pack قرار دادن چیزها در جعبه برای فروش یا ارسال
customised بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customize بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customising بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
customises بهبود دادن به سیستم برای تط ابق با نیاز مشتری
to give somebody an ultimatum به کسی آخرین مدت را دادن [برای اجرای قراردادی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com