Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English
Persian
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
Other Matches
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
establishing
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish
1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
to get ahold of somebody
[something]
[American English]
<idiom>
کسی
[چیزی ]
را گرفتن
[دستش به کسی یا چیزی رسیدن]
[اصطلاح روزمره]
changed
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changing
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
changes
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
change
استفاده از چیزی به جای چیزی دیگر
labels
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
pull up with
به چیزی رسیدن
pull up to
به چیزی رسیدن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to be over something
به پایان رسیدن چیزی
matures
به موعد چیزی رسیدن
mature
به موعد چیزی رسیدن
smoke out
<idiom>
درمورد چیزی به حقیقت رسیدن
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
to get to somebody
[something]
به کسی دسترسی پیدا کردن
[ به چیزی رسیدن]
to entertain hopes
[for something]
آرزوی رسیدن
[به چیزی]
را در ذهن خود کردن
autumns
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
autumn
برگ ریزان زمان رسیدن و نزول چیزی دوران کمال
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
use
استفاده از چیزی
uses
استفاده از چیزی
use
[of something]
استفاده
[از چیزی]
work off
<idiom>
اجبار چیزی به حرکت
use
روش استفاده از چیزی
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
uses
روش استفاده از چیزی
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
accosts
در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting
در امتداد چیزی حرکت کردن
advances
حرکت دادن چیزی به جلو
accosted
در امتداد چیزی حرکت کردن
advance
حرکت دادن چیزی به جلو
advancing
حرکت دادن چیزی به جلو
accost
در امتداد چیزی حرکت کردن
done with
<idiom>
تمام کردن استفاده از چیزی
have dibs on
<idiom>
درخط استفاده از چیزی بودن
peaks
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaking
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
lincense or cence
مرخص کردن اجازه استفاده از چیزی
peak
زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
disposable
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
direction
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
superseding
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersedes
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
supersede
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
superseded
گرفتن جای چیزی که قدیمی تر یا کم استفاده تر است
shared
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
shares
استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
resource
گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something
[for something]
قدر دانستن از
[اعتبار دادن به]
[ارجمند شمردن]
کسی یا چیزی
[بخاطر چیزی ]
to pass by any thing
از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
controls
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
control
مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to grieve over anything
برای چیزی
rates
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciates
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rate
ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciating
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody
[something]
as something
کسی
[چیزی]
را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated
بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
requests
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
inclinable to something
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
demands
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
demand
تقاضا برای انجام چیزی
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asked
برای چیزی بی تاب شدن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
ask
برای چیزی بی تاب شدن
fence
[around / between something]
نرده
[دور چیزی]
[بین چیزی]
fence
[around / between something]
حصار
[دور چیزی]
[بین چیزی]
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
screw up
<idiom>
زیروروکردن چیزی ،بهم زدن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
solid
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
solids
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
stationed
یا مقصد استفاده میشود
station
یا مقصد استفاده میشود
stations
یا مقصد استفاده میشود
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com