English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
Other Matches
to plead for a person از کسی شفاعت یادفاع کردن
splash proof enclosure حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
guarding حفافت کردن
safeguard حفافت کردن
safeguards حفافت کردن
guard حفافت کردن
shields حفافت کردن
maintenance حفافت کردن
protects حفافت کردن
protecting حفافت کردن
guards حفافت کردن
shield حفافت کردن
protect حفافت کردن
safeguarded حفافت کردن
safeguarding حفافت کردن
shields حفافت کردن درمقابل
shield حفافت کردن درمقابل
write protect disable بی اثر کردن حفافت در برابرنوشتن
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
barff's precess حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
protects حفظ کردن حفافت کردن
protecting حفظ کردن حفافت کردن
protect حفظ کردن حفافت کردن
front line خط حمله خط حمله یادفاع
barrier forces نیروهای مامور سد کردن راه دشمن نیروهای حفافت ازموانع
write protect غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
conservation حفافت
egis حفافت
safekeeping حفافت
protection حفافت
safe guard حفافت
custody حفافت
security حفافت
preservation حفافت
cell protection حفافت سل
formats حفافت حافظه و..
safety gap دهانه حفافت
file protection حفافت پرونده
degree of protection میزان حفافت
file protection حفافت فایل
block protection حفافت بلوک
shielded حفافت شده
protect by fuse حفافت با فیوز
cathode protection حفافت کاتدی
protection ring حلقه حفافت
protection level سطح حفافت
protection عمل حفافت
protection key کلید حفافت
soil conservation حفافت خاک
data encryption حفافت داده
memory protection حفافت حافظه
data protection حفافت داده ها
physical security حفافت تاسیسات
armor protection حفافت زرهی
self protection حفافت از خود
conservable قابل حفافت
overcurrent device دستگاه حفافت
anti skid protection حفافت از لغزش
anodic protection حفافت اندی
storage protection حفافت حافظه
collective protection حفافت جمعی
collective protection حفافت گروهی
storage protection حفافت انباره
format حفافت حافظه و..
system security حفافت سیستم
impedance protection حفافت امپدانس
line differential protection حفافت دیفرانسیلی خط
x ray protection حفافت رونتگن
safe keeping حفافت توجه
write protect ring حلقه حفافت از نوشتن
unprotected field میدان حفافت نشده
protective fire اتشهای حفافت کننده
custody of goods حفافت یا نگهداری کالا
wards محجور حفافت بخش
drip proof enclosure حفافت در مقابل ریزش اب
overvoltage protection حفافت فشار زیاد
cryptoguard مسئول حفافت رمز
insulation against vibration حفافت در برابر ارتعاش
cryptosecurity حفافت مکاتبات رمزی
shielding region ناحیه حفافت کننده
ward محجور حفافت بخش
high tension protection حفافت فشار قوی
conservation programs برنامههای حفافت منابع
flood protection حفافت در مقابل طغیان
keep حفافت امانت داری
insulation protection حفافت عایق بندی
keeps حفافت امانت داری
protecting ring حلقه حفافت کننده
overload protection حفافت بار زیاد
anticorrosive protection حفافت در برابر خوردگی
power system protection حفافت سیستم قدرت
data encyption standard استاندارد حفافت داده
distance protection وسیله حفافت فاصله
file protect ring حلقه حفافت پرونده
file protect ring حلقه حفافت فایل
positional protection device دستگاه حفافت درگاه
protected location مکان حفافت شده
environmental conservation حفافت محیط زیست
protected field میدان حفافت شده
software protection حفافت نرم افزاری
copy protection حفافت دربرابر کپی
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
beaching سنگ چینی جهت حفافت
rust protection حفافت در برابر زنگ زدگی
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
acid vapor canister ماسک حفافت در برابر بخاراسید
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
password protection حفافت به کمک کلمه رمز
self protection صیانت نفس حفافت از خود
chemical security حفافت برعلیه مواد شیمیایی
subsidiary باقیمانده در محل برای حفافت
subsidiaries باقیمانده در محل برای حفافت
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
signal security حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
degree of protection میزان تامین درجه حفافت
poach شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
poaches شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
sacristan متصدی حفافت فروف مقدسه کلیسا
bed pitching سنگ چینی کف کانال جهت حفافت
write protect notch شکاف حفافت از نوشتن بریدگی محافظ
poached شکار در مناطق ممنوعه و حفافت شده
ppd Device Protection Port دستگاه حفافت گذرگاه
troop safety حفافت عده ها در مقابل اثرات ترکش اتمی
bank protection حفافت ساحل رودخانه درمقابل تخریبهای ناشی ازجریان
warned protected قابلیت حفافت نیروهای خودی در مقابل انفجار اتمی
blanket لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
shields حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
blankets لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
shield حفافت سیگنال یا وسیله از واسط خارجی و ولتاژ آسیب رساننده
blanketed لایهای از عایق حرارتی برای حفافت یک جزء یا قطعه معین
protecting که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
noise توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
shares روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
scribing روش روکش کشیدن حروف یانوشتههای نقشه برای حفافت
scalper پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
shared روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
noises توانایی یک مدار برای نادیده گرفتن یا حفافت در مقابل اختلال
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
protects که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
protect که از نوک حفافت یا سیستم امنیت محاسبات داده استفاده میکند
bail out کنار رفتن توپ زن از محل ایستادن برای حفافت ازضربه توپ
write protect tab حفافت دیسک لغزان از نوشته شدن اطلاعات جدید به وسیله یک شکاف که روی دیسک ایجاد میشود
armor protection حفافت درمقابل ادوات زرهی پوشش زرهی
prohibited area منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
reserved area مناطق حفافت شده ارتشی مناطق ممنوعه
take sides <idiom> حفافت ازیک طرف به طرف دیگر
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
targeted برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targetted برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targeting برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targetting برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
target برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
targets برنامه هدف یا برنامه کامپیوتری به صورت کد هدف که توسط کامپایلر حفافت میشود
demolition guard نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
environmental preservation نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
custody مسئولیت کنترل و انتقال ودسترسی به جنگ افزارها مسئولیت حفافت و کنترل جنگ افزارها و اسناد انها
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com