Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
out of line
خارج از خط جبهه
Other Matches
shock front
جبهه یا خط جبهه موج انفجار گلوله اتمی
huygen's principle
قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
frontage
ملوان جبهه جبهه
frontages
ملوان جبهه جبهه
rear echelon
قسمت عقب جبهه عقب جبهه
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
sinciput
جبهه
flanking
جبهه
flanked
جبهه
flank
جبهه
deploys
جبهه
deploying
جبهه
deploy
جبهه
face
جبهه
faces
جبهه
front view
جبهه
fanades
جبهه
vaward
جبهه
front
جبهه
facades
جبهه
facade
جبهه
fronting
جبهه
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
front lines
خط مقدم جبهه
liners
سرباز خط جبهه
liner
سرباز خط جبهه
superficies
نما جبهه
warmfront
جبهه گرم
battle line
خط جبهه ناوها
wave front
جبهه موج
tympanon
جبهه کلیسا
split
از جبهه دورافتادن
tympanum
جبهه کلیسا
popular front
جبهه ملی
water front
جبهه رطوبتی
tympan
جبهه کلیسا
lines
جبهه جنگ
frontage
عرض جبهه
front
جبهه هوا
fronting
جبهه هوا
line replacement
تعویض خط جبهه
penetration
نفوذ در جبهه
line
جبهه جنگ
frontages
عرض جبهه
warm fronts
جبهه هوای گرم
pockets
پیش رفتگی خط جبهه
lateral control
کنترل در عرض جبهه
cold front
جبهه هوای سرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
linesmen
سربازخط جبهه خط بان
pocket
پیش رفتگی خط جبهه
linesman
سربازخط جبهه خط بان
warm front
جبهه هوای گرم
fronting
منادی جبهه جنگ
frontogenesis
ایجاد جبهه واحد
in other sectors
در قسمتهای دیگر جبهه
front lines
خطوط جلو جبهه
wave front
جبهه امواج رادیویی
front
منادی جبهه جنگ
popular front
جبهه خلق ملی
strongside
مربوط به جبهه قوی زمین
split end
گیرنده توپ در انتهای خط جبهه
limited objective
هدف نزدیک به جبهه دشمن
prevent defence
جبهه دفاعی با استفاده از نفراضافی
split t
نوعی طرح تهاجمی شبیه به جبهه تی
frontolysis
زدودن یا معدوم ساختن جبهه هوایی
orthograph
تصویر جبهه ساختمان با خط ها و گوشههای راست
extended defense
پدافند در جبهه عریض به طور منطقهای
lateral
افقی راهرو زیرزمینی موازی جبهه
stationary front
جبهه حد فاصل بین دو توده هوای راکد
d , top concept
تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
rimrock
صخره پیش امده فلات بشکل جبهه عمودی
guerillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
strong side
سمتی از زمین که در لحظه معین توپ انجاست سمت جبهه تهاجمی
guerrilla
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas
جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
front de liberation national
جبهه ازادی بخش ملی سازمان جنگجویان الجزایرکه در فاصله 4591 تا2691 برای پایان دادن به سلطه فرانسویان در الجزایر
sanctuaries
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuary
منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
mach stem
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
line replacement
یکان تعویض کننده یکان جبهه
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
d , top concept
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
pressure front
جبهه موج ضربتی ترکش گلوله اتمی میدان موج ضربتی
aroint
خارج شو
non combatant
خارج از صف
non-combatant
خارج از صف
per
خارج از
non-combatants
خارج از صف
outed
خارج
external
خارج
off side
خارج از خط
abroad
خارج
forth of
خارج از
off
خارج از
externals
خارج
externally
از خارج
out-
خارج
outside
خارج
out of tune
خارج
outsides
خارج
outsides
در خارج
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
out of
خارج از
out
خارج
out-of-
خارج از
outside
در خارج
unship
خارج کردن
out of
در خارج بواسطه
abroad
خارج از کشور
out-of-
در خارج بواسطه
overseas
خارج ازکشور
off key
خارج از مایه
derails
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج کردن
derailing
از خط خارج شدن
derailed
از خط خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
derail
از خط خارج کردن
derail
از خط خارج شدن
To fall out.
از صف خارج شدن
eccentrics
خارج از مرکز
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
outdoors
خارج از منزل
without
بطرف خارج
extra-marital
خارج از زناشویی
off season
خارج از فصل
popping
خارج شدن
ejected
خارج کردن
ejects
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
eject
خارج کردن
eccentric
خارج از مرکز
off center
خارج از مرکز
extrauterine
خارج رحمی
extraterritorial
خارج الارضی
over the side
خارج از ناو
extramundane
خارج دنیایی
extramarital
خارج از زناشویی
extramarital
خارج ازدواجی
oversea
خارج از کشور
extragalactic
خارج کهکشانی
extracellular
خارج سلولی
extra spectral
خارج طیفی
extra regular
خارج ازقاعده
ouyby
خارج از دور از
fescennine
خارج ازاخلاق
foreign market
بازار خارج
out of action
خارج ازنبرد
out of question
خارج از موضوع
not to the point
خارج از موضوع
neither here nor there
خارج ازموضوع
out of door
خارج ازمنزل
out of phase
خارج از فاز
out of proportion
خارج از اندازه
out of turn
خارج از نوبت
outboard bearing
یاتاقان خارج
outbye
خارج از دور از
extravascular
خارج رگی
extra professional
خارج حرفهای
extra cosmical
خارج ازعالم
exterritorial
خارج الملکتی
submultiple
خارج قسمت
anieoro
از داخل به خارج
acentric
خارج از مرکز
abaxile
خارج از مرکز
outbound
خارج ازمحدوده
outbound
مربوط به خارج
to fall out
خارج شدن
to pass off
خارج شدن
off duty
خارج از نگهبانی
off duty
خارج از خدمت
nonsense
خارج از منطق
begone
خارج شو عزیمت کن
beside the mark
خارج ازموضوع
beside the question
خارج از موضوع
expulse
خارج کردن
phase out
خارج کردن
endarch
متشکل در خارج
egress
خارج شدن
double out
081 خارج
cross country
خارج از جاده
soto uke
دفاع از خارج
emissive
خارج شونده
standaway
خارج از بدن
bring out
خارج کردن
blow out
به خارج دمیدن
to rule out
خارج کردن
emigration
مهاجرت به خارج
discharges
خارج کردن
issues
خارج شدن
void
خارج شدن
extraneous
خارج از قلمروچیزی
issued
خارج شدن
issue
خارج شدن
out
خارج بیرون
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com