English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (33 milliseconds)
English Persian
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
Other Matches
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
clearest ترخیص کردن
clearer ترخیص کردن
clears ترخیص کردن
clear ترخیص کردن
releases ترخیص کردن کالا
frees ترخیص کردن میدانی
released ترخیص کردن کالا
release ترخیص کردن کالا
freed ترخیص کردن میدانی
free ترخیص کردن میدانی
freeing ترخیص کردن میدانی
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clears ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clean handedness برائت
innocency برائت
acquittance برائت
exculpation برائت
absolution برائت
quietus برائت
quittance برائت
exonertion برائت
compurgation برائت
guiltlessness برائت
guiltlessly برائت
quittance برائت ذمه
acquittal برائت ذمه
acquitting نمودن برائت
acquits نمودن برائت
acquit نمودن برائت
quietus پاکی برائت
acquittals حکم برائت
presumption of clearance اصل برائت
presumption of innocence اصل برائت
purgation تنقیه برائت
purgation برائت جستن
acquittal حکم برائت
clearance from obligation برائت ذمه
innocence پاکی برائت
releasing حد ترخیص
tolerances حد ترخیص
tolerance حد ترخیص
clearance ترخیص
acquittals برائت ذمه رو سفیدی
order of discharge حکم برائت ذمه
everybody is presumed innocent اصل بر برائت است
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
customs clearance ترخیص از گمرک
cl ترخیص پارچه
clearance ترخیص گمرکی
cleared ترخیص شده
customs cleared ترخیص شده
honorable discharge ترخیص محترمانه
clear to send ترخیص به ارسال
release استخلاص ترخیص
released استخلاص ترخیص
releases استخلاص ترخیص
custom uncleared ترخیص نشده
uncleared ترخیص نشده
presumption of innocence فرض برائت درامور جزائی
The presumption of innocence applies. فرض برائت صدق می کند.
presumption of clearance فرض برائت درامور مدنی
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
cleared without examination ترخیص بدون بازرسی
cwe ترخیص بدون بازرسی
clearance ترخیص کالا ازگمرک
everybody is presumed obligation any of free فرض بر برائت است
releasable قابل ترخیص یا نشر رهاشدنی
release denial جلوگیری از ترخیص پرسنل یاکالا
honorable discharge ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
general discharge ترخیص عمومی از خدمت سربازی
unship خارج کردن
derails از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
derailing از خط خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
extraction خارج کردن
eject خارج کردن
expulse خارج کردن
ejects خارج کردن
ejecting خارج کردن
discharges خارج کردن
to rule out خارج کردن
derail از خط خارج کردن
ejected خارج کردن
bring out خارج کردن
discharge خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
defecated خارج کردن مدفوع
defecates خارج کردن مدفوع
defecating خارج کردن مدفوع
expectorate ازشش خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
disarms از ضامن خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
disarm از ضامن خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
to put out of court از دستور خارج کردن
spewed با فشار خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
disseise ازتصرف خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
write off از دفتر خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
spew با فشار خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
tabling از دستور خارج کردن
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
tabled از دستور خارج کردن
table از دستور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
clearance گواهینامه یاکاغذ دال بر پاکی و بی عیبی ترخیص
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
bail عمل خارج کردن اب قایق
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
reeks بخار ازدهان خارج کردن
reeking بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
emitting بیرون دادن خارج کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evict خارج کردن خلع ید کردن
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
evicted خارج کردن خلع ید کردن
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com