English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
radar silence خاموش کردن موقتی رادارها
Other Matches
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
quails نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
quail نوعی موشک فریبنده که برای کور کردن رادارها و یاسیستم پدافند هوایی دشمن ازهواپیما پرتاب میشود
slumped کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumps کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slumping کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
slump کاهش موقتی در فعالیتهای اقتصادی رکود موقتی
electromagnetic interference مداخله الکترومغناطیسی درکار رادارها
shutdowns دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
shutdown دستوری که ویندوز را خاموش میکند و در صورتی که PC سازگار داشته باشد , کامپیوتر را هم خاموش میکند
retrench دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
hardest که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
harder که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
hard که معادل خاموش کردن و سپس روشن کردن مجدد کامپیوتر است
to put out خاموش کردن
hush خاموش کردن
to switch off خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن
suffocates خاموش کردن
suffocating خاموش کردن
suffocated خاموش کردن
put out خاموش کردن
outed خاموش کردن
out- خاموش کردن
turn off خاموش کردن
turn-off خاموش کردن
suffocate خاموش کردن
turn out <idiom> خاموش کردن
extinguishing خاموش کردن
dout خاموش کردن
smothered خاموش کردن
smothering خاموش کردن
smothers خاموش کردن
quenching خاموش کردن
to snuff out خاموش کردن
out خاموش کردن
smother خاموش کردن
extinguishes خاموش کردن
extinguish خاموش کردن
shut down خاموش کردن و متوقف کردن کارایی ماشین یا سیستم
To extinguish a fire. آتش را خاموش کردن
snubs سربالا خاموش کردن
powering خاموش کردن یک وسیله
snubbing سربالا خاموش کردن
powered خاموش کردن یک وسیله
snub سربالا خاموش کردن
power خاموش کردن یک وسیله
powers خاموش کردن یک وسیله
to blow out alamp خاموش کردن چراغ
to laugh down با خنده خاموش کردن
to talk down خاموش یاساکت کردن
to smother a flame شعله ای را خاموش کردن
snubbed سربالا خاموش کردن
turn-offs خاموش کردن یاشدن
turn-off خاموش کردن یاشدن
fight the fire اتش خاموش کردن
turn out باکلید خاموش کردن
stifled خاموش کردن فرونشاندن
quench خاموش کردن ترساندن
snuff بافوت خاموش کردن
stifle خاموش کردن فرونشاندن
stifles خاموش کردن فرونشاندن
turn off خاموش کردن یاشدن
turn off <idiom> بستن ،خاموش کردن
quenches خاموش کردن ترساندن
To dye ones hair. موها را خاموش کردن
to shut down a reactor راکتوری را خاموش کردن
quenched خاموش کردن ترساندن
stillest ساکت کردن خاموش شدن
smoulders بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smolder بی اتش سوختن خاموش کردن
smoulder بی اتش سوختن خاموش کردن
still ساکت کردن خاموش شدن
stills ساکت کردن خاموش شدن
smoldering بی اتش سوختن خاموش کردن
smolders بی اتش سوختن خاموش کردن
smoldered بی اتش سوختن خاموش کردن
smouldering بی اتش سوختن خاموش کردن
light line خط خاموش کردن چراغ خودروها
to snuff out در نتیجه گل گیری خاموش کردن
stiller ساکت کردن خاموش شدن
stanch خاموش کردن ساکت شدن
power down قطع برق خاموش کردن
to turn off خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
powering خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
powered خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
shut off <idiom> بستن شیرآب یا خاموش کردن کلید برق
powers خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
To squash someone . تو دهن کسی زدن ( اورا خاموش وخفه کردن )
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
quenched دفع کردن خاموش کردن
quench دفع کردن خاموش کردن
dumbest لال کردن خاموش کردن
dumber لال کردن خاموش کردن
dumb لال کردن خاموش کردن
muffles خاموش کردن ساکت کردن
still brith خاموش کردن ساکت کردن
muffling خاموش کردن ساکت کردن
muffle خاموش کردن ساکت کردن
quenches دفع کردن خاموش کردن
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
magnetic blowout خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی
provisional <adj.> موقتی
tentative <adj.> موقتی
temporary <adj.> موقتی
provisory <adj.> موقتی
makeshift <adj.> موقتی
provisionary موقتی
adinterim موقتی
jackleg موقتی
pro forma موقتی
extemporaneous موقتی
intrim موقتی
flying bridge پل موقتی
make-shift <adj.> موقتی
interim موقتی
treadway پل موقتی
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
bivouacking اردوی موقتی
bivouacked اردوگاه موقتی
sojourn اقامت موقتی
bivouacking اردوگاه موقتی
bivouacked اردوی موقتی
bivouac اردوگاه موقتی
sojourns اقامت موقتی
phantom tumour باد موقتی
scrip رسید موقتی
scratch file فایل موقتی
bivouacs اردوگاه موقتی
palliatives مسکن موقتی
palliative مسکن موقتی
bivouac اردوی موقتی
bivouacs اردوی موقتی
non-residents مقیم موقتی
non-resident مقیم موقتی
gleamed تظاهر موقتی
gleaming تظاهر موقتی
gleams تظاهر موقتی
floating bridge پل متحرک موقتی
phantom tumour برامدگی موقتی
funk hole پناهگاه موقتی
sojoiurn اقامت موقتی
sojourner ساکن موقتی
adjournments تعطیل موقتی
coalition اتحاد موقتی
gleam تظاهر موقتی
non resident مقیم موقتی
faddle سرگرمی موقتی
temporary structures ساختمانهای موقتی
temporary storage انباره موقتی
temporary income درامد موقتی
temporary gauge اشل موقتی
temporary error خطای موقتی
temporariness موقتی بودن
coalitions اتحاد موقتی
adjournment تعطیل موقتی
corner انحصار موقتی
baste کوک موقتی
barricaded سنگربندی موقتی
provisionality جنبه موقتی
cornering انحصار موقتی
temporal موقتی زودگذرفانی
basted کوک موقتی
make shift construction طرح موقتی
barricade سنگربندی موقتی
dugout پناهگاه موقتی
dugouts پناهگاه موقتی
barricades سنگربندی موقتی
bastes کوک موقتی
make do چاره موقتی
house of d. زندان موقتی
provisionality موقتی بودن
corners انحصار موقتی
barricading سنگربندی موقتی
interim dividend سود موقتی سهام
interim dividend سود سهام موقتی
recesses تعطیل موقتی تنفس
interregnum دوره حکومت موقتی
booths پاسگاه یادکه موقتی
interim certificates سند قرضه موقتی
interregna دوره حکومت موقتی
gasoline dump مخزن موقتی بنزین
treadway bridge پل عبور موقتی پیاده
interregnums دوره حکومت موقتی
temporary data set مجموعه داده موقتی
recess تعطیل موقتی تنفس
brainstorms اشفتگی فکری موقتی
frame هیکل حالت موقتی
jury sturt پایه اضافی یا موقتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com