English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
to stand at gaze خیره ایستادن
Other Matches
willful <adj.> خیره سر
intractable <adj.> خیره سر
eccentric <adj.> خیره سر
obstinate خیره سر
testy <adj.> خیره سر
sullen <adj.> خیره سر
stubborn <adj.> خیره سر
stubborn خیره سر
perverse <adj.> خیره سر
starring خیره
staring خیره
mulish خیره سر
pertinacious خیره سر
agaze خیره
screwball خیره سر
glaring خیره
dourly خیره سر
dour خیره سر
stubbornness خیره سری
impudence خیره سری
moon eyed خیره ومتحیر
to look fixedly خیره نگریستن
dazzlement خیره سازی
stared خیره شدن
gloatingly با نگاه خیره
stare خیره شدن
gapeseed نگاه خیره
stares خیره شدن
gape seed نگاه خیره
fulgurant خیره کننده
foudroyant خیره کننده
dazzles خیره کردن
dazzling خیره کردن
dazzled خیره کردن
dazzle خیره کردن
steadfast پابرجای خیره
steadfastly پابرجای خیره
gazed نگاه خیره
gazes نگاه خیره
gazing نگاه خیره
intractable خیره سر ستیزه جو
glaringly با نگاه خیره
mulishness خیره سری
staring red یا خیره کننده
blind خیره کردن
relucent خیره کننده
perrinaciousness خیره سری
gaze نگاه خیره
obstinacy خیره سری
blinds خیره کردن
blinded خیره کردن
goggle-eyed خیره چشم
gapes خیره نگاه کردن
gloating خیره نگاه کردن
glower خیره نگاه کردن
gaping خیره نگاه کردن
glare خیره نگاه کردن
gloat خیره نگاه کردن
gloated خیره نگاه کردن
gloats خیره نگاه کردن
watcheye چشم خیره وسفید
gorgonize خیره نگاه کردن
gape خیره نگاه کردن
glares خیره نگاه کردن
gaped خیره نگاه کردن
glared خیره نگاه کردن
gaze خیره نگاه کردن
glowered خیره نگاه کردن
gazed خیره نگاه کردن
bedazzle بکلی خیره کردن
dazzlingly بطور خیره کننده
starer دارای نگاه خیره
glowers خیره نگاه کردن
stare خیره نگاه کردن
stargaze بستاره ها خیره شدن
stares خیره نگاه کردن
gazing خیره نگاه کردن
glowering خیره نگاه کردن
stared خیره نگاه کردن
gazes خیره نگاه کردن
eclat روشنی خیره کننده
glowers اخم کردن نگاه خیره
dazzles تابش یا روشنی خیره کننده
glower اخم کردن نگاه خیره
glare تابش خیره کننده تشعشع
dazzled تابش یا روشنی خیره کننده
glowered اخم کردن نگاه خیره
glowering اخم کردن نگاه خیره
glared تابش خیره کننده تشعشع
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
dazzle تابش یا روشنی خیره کننده
fixation خیره شدگی تعلق خاطر
fixations خیره شدگی تعلق خاطر
to gape با خیره دهان باز کردن
gape نگاه خیره با دهان باز
gaped نگاه خیره با دهان باز
gapes نگاه خیره با دهان باز
glares تابش خیره کننده تشعشع
stargazer کسیکه به ستاره ها خیره شده
dazzling تابش یا روشنی خیره کننده
gaping نگاه خیره با دهان باز
gaping stock چیزی که موجب خیره نگریستن گرد د
aby ایستادن
seogi ایستادن
to stand by ایستادن
stop ایستادن
abye ایستادن
stopped ایستادن
stops ایستادن
stopping ایستادن
abides ایستادن
ceasing ایستادن
ceased ایستادن
cease ایستادن
abided ایستادن
ceases ایستادن
stand ایستادن
to fetch up ایستادن
be under way ایستادن
to come to a stand ایستادن
to stare at person in the face توی صورت کسی خیره یابربرنگاه کردن
gawping با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
Boketto عمل خیره شدن به دوردست در غیاب تفکر
gawped با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
gawps با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flares روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
gawp با دهان باز و به طور احمقانه خیره شدن
flare روشنایی خیره کننده و نامنظم زبانه کشی
haktari seogi ایستادن لک لک وار
moa seogi خبردار ایستادن
bail up ایستادن دراختیارغارتگر
lineup به صف ایستادن تیم
lie off دور ایستادن
draw up سیخ ایستادن
shiko dachi ایستادن دایرهای
pyeonhi seogi موازی ایستادن
kiba dachi ایستادن سوارکارانه
fudo dachi محکم ایستادن
to stand behind پشت سر ایستادن
outstand بیشتر ایستادن
team line up به صف ایستادن تیم
haehiji daeh ایستادن ازاد
heisoku daeh ایستادن خبردار
stagnate از جنبش ایستادن
hustings جای ایستادن و
standing room جای ایستادن
queueing در صف گذاشتن در صف ایستادن
hunker سرپا ایستادن
line-ups به ترتیب ایستادن
line-up به ترتیب ایستادن
line up به ترتیب ایستادن
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
queues در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated از جنبش ایستادن
stagnates از جنبش ایستادن
stagnating از جنبش ایستادن
to stand fast محکم ایستادن
to stand in the gap دررخنه ایستادن
ap seogi ایستادن معمولی
basophobia هراس از ایستادن
To come to a halt(standstI'll). ازحرکت ایستادن.
To stand in a queue (line). توی صف ایستادن
gape seed چیزی که مایه حیرت وموجب خیره نگریستن گرد د
to stand one's ground بر سر دلیل خود ایستادن
To stand like rock . مانند کوه ایستادن
to stand across the road درمیان جاده ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise . سر قول خود ایستادن
to stand by ایستادن وتماشا کردن
to stand by one's promise سر قول خود ایستادن
to stick to one's word سر قول خود ایستادن
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
zenkatsu dachi ایستادن متمایل به جلو
to kick ones heels چشم براه ایستادن
to stand at [by] the window کنار پنجره ایستادن
To stand to attention. خبر دار ایستادن
to queue [line] up for tickets برای بلیط در صف ایستادن
To stand firm. To stick to ones gun. سفت وسخت ایستادن
to come to a بحالت خبردار ایستادن
sanchin dachi ایستادن ساعت شنی
line-ups ردیف ایستادن تیم
neko ashi dachi ایستادن گربه سان
ground محل ایستادن توپزن
abide by one's word سر قول خود ایستادن
stopovers در وسط راه ایستادن
stand-up روی پا ایستادن ایستاده
stopover در وسط راه ایستادن
stances طرز ایستادن درتوپزنی
anchor ایستادن در دریا مهاری
stance طرز ایستادن درتوپزنی
anchoring ایستادن در دریا مهاری
anchors ایستادن در دریا مهاری
line up ردیف ایستادن تیم
line-up ردیف ایستادن تیم
beom seogi گربه سان ایستادن
joo choo seogi ایستادن اسب سواری
stopped ایستادن توقف کردن
stopping ایستادن توقف کردن
stop ایستادن توقف کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com