English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
magnifcation درشت سازی ستایش زیاد
Other Matches
magnification بزرگ سازی درشت نمایی
magnifications بزرگ سازی درشت نمایی
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
rectification یکسو سازی همسو سازی مستقیم سازی
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
lauds ستایش
panegyrical ستایش
praised ستایش
lauding ستایش
laudation ستایش
lauded ستایش
worships ستایش
worshipping ستایش
worshiping ستایش
commendation ستایش
worshiped ستایش
worship ستایش
eulogy ستایش
eulogies ستایش
laud ستایش
veneration ستایش
praises ستایش
extolment ستایش
eulogium ستایش
proneur ستایش گر
encomium ستایش
orison ستایش
doxology ستایش
adulation ستایش
panegyrics ستایش
panegyric ستایش
praise ستایش
adoration ستایش
praising ستایش
unsung ستایش نشده
hierolatry ستایش مقدسات
tributes ستایش تکریم
laudator ستایش کننده
exaltation سرافرازی ستایش
tribute ستایش تکریم
sweet talk <idiom> ستایش کسی
admiring ستایش امیز
encomiastic ستایش امیز
eulogistic ستایش امیز
praiseworthiness برای ستایش
ovation ستایش و استقبال
ovations ستایش و استقبال
doxologize ستایش گفتن
praiseful ستایش امیز
laudable قابل ستایش
panegyrize ستایش کردن
lauds ستایش کردن
lauding ستایش کردن
lauded ستایش کردن
adorability شایستگی ستایش
laud ستایش کردن
to pay tribute to ستایش کردن
adorable شایان ستایش
doxological ستایش امیز
commended ستایش کردن
eulogized ستایش کردن
eulogize ستایش کردن
eulogising ستایش کردن
eulogises ستایش کردن
commending ستایش کردن
commends ستایش کردن
glorifies ستایش کردن
glorify ستایش کردن
adorableness شایستگی ستایش
kudos ستایش کردن
eulogizes ستایش کردن
eulogised ستایش کردن
eulogizing ستایش کردن
glorifying ستایش کردن
commend ستایش کردن
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
panegyrical ستایش امیز مدیحه
laudably بطور قابل ستایش
to preach up ستودن یا ستایش کردن
venerated ستایش و احترام کردن
venerates ستایش و احترام کردن
adorer ستایش کننده عاشق
he won a high praise مورد ستایش بسیارواقع شد
more praise than pudding ستایش خشک و خالی
venerating ستایش و احترام کردن
praiseworthy قابل ستایش ستودنی
venerate ستایش و احترام کردن
sensibility to praise حساسیت نسبت به ستایش
apotheoses ستایش اغراق امیز
apotheosis ستایش اغراق امیز
panegyrics ستایش امیز مدیحه
praiseworthily بطور قابل ستایش
eloge ستایش شخص مرده
panegyric ستایش امیز مدیحه
commendably چنانکه شایان ستایش باشد
palmary شایسته ستایش و تقدیر برجسته
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
calculating دوباره سازی یا ایجاد داده جدید از طریق فشرده سازی وقایع عددی معین
pilot materials وسایل و دست ابزارهای ماشین سازی یا مدل سازی
hero-worshipper ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
claptrap سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
henotheism ستایش چند خدا یکی پس ازدیگری
adorably چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
jagger الت کنگره سازی یادندانه سازی
ordnance plant کارخانجات اسلحه سازی یامهمات سازی
tibias درشت نی
grossed درشت
majuscular درشت
of a coarse fibre نخ درشت
grossing درشت
grossest درشت
macro درشت
grosser درشت
macro generator درشت زا
coarse fibred نخ درشت
coarse grained درشت
tibia درشت نی
macrosomatic درشت تن
jumbo درشت
jumbos درشت
gross درشت
shank درشت نی
shin bone درشت نی
magnifier درشت کن
crass درشت
gruff درشت
sturdiest درشت
sturdier درشت
harshest درشت
coarser درشت
harsh درشت
harsher درشت
grained درشت
rough hewn درشت
rough-hewn درشت
hulking درشت
grosses درشت
coarsest درشت
rough درشت
sturdy درشت
abrupt درشت
roughest درشت
coarse درشت
macrocode درشت برنامه
macro processor درشت پردازشگر
humble bee زنبور درشت
large درشت لبریز
larger درشت لبریز
gross درشت بافت
macroscopic درشت نمود
kerria برگ درشت
macroinstruction درشت دستور
macrography درشت نویسی
macrograph خط و تصویر درشت
macropsia درشت بینی
megalopsia درشت بینی
megalopsis درشت بینی
engross درشت نوشتن
exaggerated stereoscopy درشت نما
largest درشت لبریز
macro library درشت کتابخانه
macro instruction درشت دستور
largeof limb درشت اندام
grossing درشت بافت
grumpish ترشرو درشت
grosses درشت بافت
grossest درشت بافت
kersey شال درشت
macro درشت دستور
macro instruction درشت دستورالعمل
brutish بی شعور درشت
gaint molecule درشت مولکول
macromolecule درشت مولکول
macrocode دستورالعملهای درشت
macrocycle درشت حلقه
magnifier درشت نما
macro difinition درشت تعریف
macro definition درشت تعریف
macro declaration درشت اعلان
grossed درشت بافت
macro call درشت فراخوان
macro assembler درشت همگذار
majuscule حرف درشت
macro assembler درشت همگزار
grosser درشت بافت
rappee انفیه درشت
gritting ماسه درشت
bumble bee زنبور درشت
magnifying درشت کردن
roughest درشت ناهموار
rough درشت ناهموار
coarse gravel شن درشت دانه
cobnut فندق درشت
grits ارد درشت
boldfacing درشت نمایی
buckshot ساچمه درشت
text hand دستخط درشت
hulking درشت استخوان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com