Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
cease engagement
درگیری قطع هدف را تعقیب نکنید
Other Matches
neutralize track
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
Dont spoil the child .
بچه را خراب نکنید (لوس نکنید )
heads up
در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
witch-hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch hunt
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
witch-hunts
محاکمه و تعقیب جادوگران تعقیب توهمات
elevation tracking
دستگاه تعقیب صعود هواپیما تعقیب صعود یا بالا رفتن
cease loading
پر نکنید
keep at it
ول نکنید
hold hard
عجله نکنید
Stop pushing!
عاجز نکنید !
neglects
دیدبانی نکنید
neglect
دیدبانی نکنید
neglected
دیدبانی نکنید
neglecting
دیدبانی نکنید
NO PARKING
پارک نکنید!
Dont count (bank)on me.
روی من حساب نکنید
Don't cut it too short.
زیاد کوتاه نکنید.
exclude me.
من را حساب نکن
[نکنید]
!
leave me out
من را حساب نکن
[نکنید]
!
Do not include me
من را حساب نکن
[نکنید]
!
if you don't watch it
اگر احتیاط نکنید
don't wait the dinner for me
ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
please dont forget it
خواهش دارم فراموش نکنید
Keep stI'll. Stay put . Dont move.
تکان نخورید (حرکت نکنید )
do not waste your breath
خودتان را بیخود خسته نکنید
Do not do any thing without due reflection .
بدون فکر قبلی اقدامی نکنید
you must w the signal
ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
There is no hurry , there is plenty of time .
عجله نکنید وقت زیاد داریم
Be quiet so as not to wake the others.
ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
engagement
درگیری
contention
درگیری
involvement
درگیری
contretemps
درگیری
contentions
درگیری
engagements
درگیری
neglect
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
neglected
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
skip it
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
neglects
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .
اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
neglecting
این گلوله با عناصر غلط تیراندازی شده و دیدبانی نکنید
rules of engagement
قوانین درگیری
jaw clutch coupling
درگیری دندانه
brake
قطع درگیری
braked
قطع درگیری
engagements
درگیری با دشمن
braking
قطع درگیری
self involvement
خود- درگیری
brakes
قطع درگیری
engagement
درگیری با دشمن
brush with the law
<idiom>
درگیری با قانون
disengagement
قطع درگیری
break off position
نقطه قطع درگیری
cease engagement
درگیری را قطع کنید
set-to
مشت بازی درگیری
set-tos
مشت بازی درگیری
set to
مشت بازی درگیری
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
gear in
درگیری دو چرخ دنده
rules of engagement
روشهای درگیری پدافند هوایی
coupling
جفت شدگی اتصال درگیری
catalytic
ترغیب کننده دشمن به درگیری
pursuits
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
pursuit
تعقیب تعقیب کردن دنبال کردن
gear arrangment
نظم و ترتیب درگیری دو چرخ دنده
engagement control
کنترل درگیری توپخانه پدافندهوایی با دشمن
tactical reconnaissance
براوردموقعیت رزمی در حالتی که درگیری نزدیک است
gates
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
gate
فرمان پرواز هواپیما باحداکثر سرعت در درگیری هوایی
liners
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
liner
باسرعت حداکثر هواپیما حرکت کنید در درگیری هوایی
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
igo
علامت من پست گشتی خود راترک می کنم در درگیری هوایی
bully
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullies
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
bullied
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
bullying
درگیری بر سر تصاحب توپ اغاز استفاده از گوی بین دوحریف
heading crossing angle
زاویه بین سمت مسیرهواپیمای رهگیر و هواپیمای هدف در لحظه درگیری
Never spend money before you have earned it.
هرگز قبل از پول درآوردن، پول خرج نکنید.
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
tied on
در درگیری هوایی یعنی هواپیمای یاد شده داخل ارایش قسمت من است
treading on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
walking on eggshells
<idiom>
[اگر شما روی پوست تخم مرغ راه می روید به این معنیست که شما تمام تلاشتان را می کنید تا کسی را ناراحت نکنید.]
clampdowns
تعقیب
chace
تعقیب
follow-up
تعقیب
prosecutions
تعقیب
prosecution
تعقیب
pursuits
تعقیب
persecution
تعقیب
continuation
تعقیب
follow-ups
تعقیب
pursuance
تعقیب
chasing
تعقیب
chases
تعقیب
chased
تعقیب
chase
تعقیب
litigation
تعقیب
pursuit
تعقیب
clampdown
تعقیب
venery
تعقیب
right to sue
حق تعقیب
further to
در تعقیب
pursuant to
در تعقیب
in pursuance of
در تعقیب
following
تعقیب
in continuation of
در تعقیب
target discrimination
قدرت رادار برای درگیری باهدفهای مختلف یا تشخیص هدفهای مختلف
scramble
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambling
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambled
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scrambles
فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
pounces
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounced
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pounce
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
pouncing
در رهگیری هوایی یعنی دروضعی هستم که اماده برای درگیری هوایی می باشم
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
aircraft scrambling
دستور پرواز هواپیما ازوضعیت اماده باش زمینی صدور فرمان درگیری هواپیما با هدف
chace
تعقیب کردن
automatic tracking
تعقیب خودکار
pursuit course
مسیر تعقیب
manhunt
تعقیب جنایتکاران
pursue
تعقیب کردن
manhunts
تعقیب جنایتکاران
trailers
تعقیب کننده
trailer
تعقیب کننده
criminal prosecution
تعقیب جزایی
pursuable
قابل تعقیب
prosecutable
قابل تعقیب
track
تعقیب کردن
nonsuit
عدم تعقیب
tracked
تعقیب کردن
indicter
تعقیب کننده
nonsequitur
عدم تعقیب
suability
قابلیت تعقیب
hue and cry
تعقیب قاتل
chive
تعقیب کردن
practicing
تعقیب کردن
to follow up
تعقیب کردن
drop track
تعقیب موقوف
traceable
قابل تعقیب
indictor
تعقیب کننده
lay by the heels
تعقیب کردن
tracks
تعقیب کردن
prosecutor
تعقیب قانونی
prosecutors
تعقیب قانونی
nolle proseequi
منع تعقیب
liable to prosecution
مورد تعقیب
automatic aiming
تعقیب خودکار
legal suit
تعقیب قضایی
lay fast by the heels
تعقیب کردن
autotrack
تعقیب خودکار
follow up
تعقیب کردن
chaser
تعقیب کننده
chivvied
تعقیب کردن
chivies
تعقیب کردن
chivied
تعقیب کردن
suing
تعقیب کردن
prosecuting
تعقیب کردن
sues
تعقیب کردن
chivvies
تعقیب کردن
chivvy
تعقیب کردن
ensued
تعقیب کردن
ensue
تعقیب کردن
chasing
تعقیب کردن
chases
تعقیب کردن
chased
تعقیب کردن
chase
تعقیب کردن
chivying
تعقیب کردن
chivvying
تعقیب کردن
sued
تعقیب کردن
prosecutions
تعقیب کننده
tail
تعقیب کردن
pursuers
تعقیب کننده
pursuer
تعقیب کننده
tails
تعقیب کردن
tailed
تعقیب کردن
indifferent
بی طرف بی تعقیب
chasers
تعقیب کننده
practise
تعقیب کردن
practises
تعقیب کردن
tailing
دنباله تعقیب
sue
تعقیب کردن
prosecution
تعقیب کننده
prosecutes
تعقیب کردن
prosecuted
تعقیب کردن
prosecute
تعقیب کردن
practising
تعقیب کردن
ensues
تعقیب کردن
traced
تعقیب کردن
suit
تعقیب انطباق
pursued
تعقیب کردن
suited
تعقیب انطباق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com