Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (19 milliseconds)
English
Persian
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
Search result with all words
blank
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد
blankest
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد
null
دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
no op
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
no operation instruction
دستور برنامه نویسی که کاری انجام نمیدهد
Other Matches
do nothing instruction
دستور برنامه نویسی که عملی انجام نمیدهد فقط شمارنده برنامه را به آدرس دستور بعدی افزایش میدهد
idle
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idlest
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idles
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
idled
مدت زمانی که وسیله روشن شده ولی کاری انجام نمیدهد
non operable instruction
دستوری که تابعی انجام نمیدهد ولی شمارنده برنامه را افزایش میدهد
modal
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد
modals
1-مربوط به حالتها. 2-در ویندوز پنجرهای که نمایش داده می شوند و به کاربر امکان انجام کاری خارج از آن را نمیدهد
supersedeas
دستور موقت دادگاه در موردخودداری از انجام یا ادامه کاری
branches
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch
دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
unmodified instruction
دستور برنامه که مستقیماگ و بدون تغییرات اجرا میشود تا عملیاتی که باید انجام شود را بدست آورد
waste instruction
دستوری که عملی انجام نمیدهد.
new-
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newer
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new
دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
naive user
شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
statement
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
separator
نشانه جدا کردن بخشهای خط دستور در برنامه مثل دستور وآرگومان
statements
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
modifiers
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
modifier
دستور برنامه نویسی که وضعیت طبیعی دستور را تغییر میدهد
statement
دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
keyword
1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
basic
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
basics
دستور تغییر نیافته برنامه که پردازش میشود تا دستور اجرا شدنی بدست آید
GOSUB
دستور برنامه نویسی که یک تابع را اجرا میکند و سپس دستور بعدی را برمی گرداند
Send To command
دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
steady state
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
discrimination instruction
دستور برنامه نویسی شرطی که با همراه داشتن محل دستور بعدی که باید اجرا شود و کنترل مستقیم اعمال میکند.
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
goto
دستور برنامه نویسی که جهش به نقط ه یا تابعی دیگر در برنامه دارد
sequential
حالتی که هر دستور برنامه در برنامه در محلهای پیاپی ذخیره شده اند
stop
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopping
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stops
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stopped
دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
conditional
دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
statement
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
dropped
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drops
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
statements
دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
dropping
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
transfer
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transferring
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
transfers
دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
conditional
دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
mode
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
modes
وارد کردن دستور به عنوان خط ی از برنامه و پس اجرای برنامه
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
syntactic error
خطای برنامه نویسی به علت اینکه عبارت برنامه دستور زبان را رعایت نکرده است
macroinstruction
دستور برنامه نویسی که به چندین دستور در تابع یا ماکرو برمی گردد. نرم افزار نشر Macromedia Derector برای PC و Macintosh با استفاده از زمان چاپ Lingo
jump instruction
دستور برنامه نویسی برای خاتمه دادن به یک سری دستورات و هدایت پردازنده به بخش دیگر برنامه
calloc
در برنامه نویسی C دستور اختصاصی حافظه به برنامه
language
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
languages
زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
halted
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halts
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
halt
وضعیتی که CPU به دستور غلط برسد یا به دستور نیمه برسد که در برنامه اجرا میشود
link
تعداد دستورات کامپیوتری در برنامه که در هر زمان قابل فراخوانی هستند و کنترل به دستور بعدی به برنامه اصلی برمی گردد
reader
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
readers
یکی از دو حالت که به کاربر امکان کار کردن با یک برنامه چند رسانهای میدهد ولی آنرا تغییر نمیدهد
conditional
نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
statement
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statements
1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
functions
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
function
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functioned
مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
routinely
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routine
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
routines
تعداد دستوراتی که کار مشخص را انجام می دهند ولی برنامه کامل نیستند, بخشی از یک برنامه هستند
correcting
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
correct
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
corrects
روش کد گذاری که اجازه میدهد در حین ارسال در بیتها خطا رخ دهد و آنها را به سرعت صحیح میکند و ارسال مجددد انجام نمیدهد
subroutine
بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
transfers
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transferring
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
compound
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه
compounds
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه
compounded
تعدادی دستور برنامه در یک خط از برنامه
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
job order
دستور انجام کارتعمیرات
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
to put any one up to something
کسی را در کاری دستور دادن
well-behaved
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
well behaved
که هیچ نوع فراخوانی سیستم غیر استاندارد انجام نمیدهد و فقط از فراخوانی ورودی /خروجی BIOS استفاده میکند بجای اینکه وسایل جانبی یا حافظه را مستقیماگ آدرس دهی کند
operation
ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
program
برنامه دستور
postbyte
در یک دستور برنامه
programs
برنامه دستور
action
انجام کاری
actions
انجام کاری
mode of execution
روش انجام کاری
sleeps
پیش از انجام کاری
authority
توانایی انجام کاری
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
sleep
پیش از انجام کاری
achieved
موفقیت در انجام کاری
achieves
موفقیت در انجام کاری
achieving
موفقیت در انجام کاری
sleeping
پیش از انجام کاری
achieve
موفقیت در انجام کاری
capable
توانایی انجام کاری
mind to do a thing
اماده انجام کاری
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
authorisations
اجازه یا توانایی انجام کاری
to propose to do something
قصد انجام کاری را داشتن
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
undertaken
توافق برای انجام کاری
undertakes
توافق برای انجام کاری
plods
بازحمت کاری را انجام دادن
plodding
بازحمت کاری را انجام دادن
authorization
اجازه یا توانایی انجام کاری
terrorising
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorised
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
slurs
باعجله کاری را انجام دادن
slurring
باعجله کاری را انجام دادن
slurred
باعجله کاری را انجام دادن
slur
باعجله کاری را انجام دادن
capability
قادر به انجام کاری بودن
terrorises
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
undertake
توافق برای انجام کاری
to intend to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to be looking to do something
قصد انجام کاری را داشتن
cinch
کاری که با سهولت انجام شود
the way of doing something
به روشی کاری را انجام دادن
plodded
بازحمت کاری را انجام دادن
plod
بازحمت کاری را انجام دادن
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
spadework
کاری که با بیل انجام میدهند
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
to be looking to do something
در صدد انجام کاری بودن
to propose to do something
در صدد انجام کاری بودن
backlogs
کاری که باید انجام شود
terrorizes
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
chips
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
wit's end
<idiom>
ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
terrorizing
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
load
کاری که باید انجام شود
take the plunge
<idiom>
بادروغ کاری را انجام دادن
planning
سازماندهی نحوه انجام کاری
to intend to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
terrorize
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
to be looking to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to propose to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
terrorized
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
backlog
کاری که باید انجام شود
to intend to do something
در صدد انجام کاری بودن
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
do something to one's hearts's content
کاری را حسابی انجام دادن
To take ones time over something . to do something with deliberation
کاری را سر صبر انجام دادن
to be about to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to be about to do something
در صدد انجام کاری بودن
To do something on ones own .
سر خود کاری را انجام دادن
To do something hurriedly .
کاری را با عجاله انجام دادن
chicken out
<idiom>
از ترس کاری را انجام ندادن
supererogation
انجام کاری بیش از حد وفیفه
do something rash
<idiom>
بی فکر کاری را انجام دادن
(have the) cheek to do something
<idiom>
با گستاخی کاری را انجام دادن
fall over oneself
<idiom>
کاملا مشتاق انجام کاری
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
to mean to do something
منظور انجام کاری را داشتن
To do something with ease(easily).
کاری را به آسانی انجام دادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را ناقص انجام ندادن
loads
کاری که باید انجام شود
have
باعث انجام کاری شدن
to do a good job
کاری را خوب انجام دادن
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
having
باعث انجام کاری شدن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
feel up to (do something)
<idiom>
توانایی انجام کاری رانداشتن
We don't do things halfway.
کاری را ناقص انجام ندادن
to aim to do something
قصد انجام کاری را داشتن
We don't do things by halves.
کاری را ناقص انجام ندادن
op code
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را مشخص میکند
operates
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operate
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operated
بخشی از دستور کد ماشین که عملی که باید انجام شود را معرفی میکند
operation
بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operand
فضای یک عملوند در دستور برنامه نویسی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com