English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 31 (3 milliseconds)
English Persian
functioned تابع
functioned کارکرد
functioned وفیفه
functioned کار
functioned کارویژه
functioned پیشه
functioned مقام
functioned ماموریت عمل
functioned ایفاء
functioned عمل کردن کارکردن
functioned وفیفه داشتن
functioned ایین رسمی
functioned عمل
functioned نقش
functioned دستورالعمل
functioned فعالیت
functioned وفیفه عمل کردن
functioned کارایی
functioned خاصیت وجودی
functioned کار کردن
functioned طرزکار تابع
functioned کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
functioned دستور برنامه که اجرا را به یک تابع از پیش تعیین شده می برد یا به یک مجموعه دسورات مرتب نامدار
functioned مجموعه توابع که توسط یک برنامه قابل استفاده اند
functioned سیستم برنامه نویسی که در آن توابع مختلف نام یکسان دارند ولی متفاوتند چون روی نوع دادههای مختلف اجرا می شوند
functioned لیستی که رابط ه بین دو مجموعه دستورات یا داده را بیان میکند
functioned چاپ کدهایی که یک عمل را کنترل می کنند و نه صرفا نمایش یک حرف
functioned فرمول ریاضی که یک نتیجه در آن بستگی به اعداد دیگری دارد
functioned مجموعهای از دستورات برنامه کامپیوتری در برنامه اصلی که کار خاصی را انجام می دهند
functioned مشخصه مخصوصی در کامپیوتر یا پردازنده لغت
functioned انجام عمل به درستی
Partial phrase not found.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com