English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
Full phrase not found.
Full phrase Google translation result
Search result with all words
eerom دستگاهی که به طور الکتریکی پاک شده و مجددا" برنامه ریزی می گردد
Other Matches
hook-up اتصال [به دستگاهی الکتریکی]
generators دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
generator دستگاهی برای تولید انرژی الکتریکی
demodulator دستگاهی که سیگنالهای انتقال یافته در یک اتصال مخابراتی را دریافت کرده وانها را به پالسهای الکتریکی یا بیتها که قابل ورود به ماشین داده پردازباشند
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
PSU مدار الکتریکی که حاوی ولتاژ مستقیم است و نیز سطح دلتادی از منبع جریان به سایر مدارهای الکتریکی
de novo مجددا
realign مجددا متحد شدن
reintegrate مجددا برقرار کردن
reprints مجددا بطبع رساندن
reallocation مجددا واگذار کردن
re claim مجددا ادعا کردن
reprinting مجددا بطبع رساندن
realigned مجددا متحد شدن
restated مجددا بیان کردن
restates مجددا بیان کردن
reprint مجددا بطبع رساندن
restate مجددا بیان کردن
realigns مجددا متحد شدن
reprinted مجددا بطبع رساندن
realigning مجددا متحد شدن
restating مجددا بیان کردن
spruce up <idiom> مجددا آراستن ،تمیز کردن
reconsider مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidering مجددا درامری مطالعه کردن
retool مجددا با ابزار تجهیز کردن
reconsiders مجددا درامری مطالعه کردن
reconsidered مجددا درامری مطالعه کردن
redefinable انچه مجددا قابل تعریف است
to cross-check the result with a calculator حل را مجددا با ماشین حساب بررسی کردن
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
halts دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halted دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
halt دستور برنامهای که باعث توقف CPU میشود. تا وقتی که مجددا تنظیم شود
electrical and otherwise الکتریکی و غیر الکتریکی
anti- ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
reentry vehicle مدول یا قسمتی از سفینه فضایی که مجددا بایستی ازجو عبور کند تا به زمین برسد
resume در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
reset برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resets برگرداندن سیستم به وضعیت اولیه برای اینکه برنامه یا فرایند مجددا شروع شوند
resuming در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumes در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
resumed در رهگیری هوایی به معنی اینکه اخرین ماموریت گشتی خود را مجددا اجرا کنید
built in aerial آنتن دستگاهی
broken <adj.> شکسته [دستگاهی]
instrumental analysis تجزیه دستگاهی
bitumen boiler دستگاهی که با ان قیر رامیجوشانند
ripper دستگاهی که زمین را شیارمیزند
mansion عمارت چند دستگاهی
mansions عمارت چند دستگاهی
presetting تنظیم از قبل [دستگاهی]
to park پارک کردن [دستگاهی]
excavators دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
mills دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
mill دستگاهی که فلزات را تراش میدهد
echo depth sounder دستگاهی که عمق طنین را می سنجد
excavator دستگاهی که پی کنی یاخاکبرداری میکند
heliograph دستگاهی که افتاب را اندازه میگیرد
air compresser دستگاهی که هوا را متراکم میکند
reeling دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
automation کنترل و هدایت دستگاهی بطورخودکار
reel دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reeled دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
reels دستگاهی که اطراف آن نوار می چرخد
bar bender دستگاهی که میل گرد را خم میکند
inquiry station دستگاهی که از ان هر گونه درخواستی به عمل می اید
wind gauge دستگاهی که سرعت باد را اندازه می گیرد
hydromatic دستگاهی که بافشار روغن کار میکند
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
aeromotor هرگونه دستگاهی که با جریان هواکار کند
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
to start up something دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
to fall over [computer, programme, ...] [موقتا] کار نکردن [دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
reader هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
readers هر دستگاهی که قابلیت رونویسی از یک وسیله ورودی را دارد
to work flawlessly بطور بی عیب و نقص کار کردن [دستگاهی]
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
to have packed up [British E] خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
to crap out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
marigraph دستگاهی که نوسانات جزر ومد را ثبت میکند
to conk out خراب بودن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to conk out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
pantograph دستگاهی که باان مقیاس یک نقشه را تغییرمی دهند
to crap out کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
to have packed up [British E] کار نکردن [دستگاهی یا ماشینی] [اصطلاح روزمره]
gas electric generating set مولد برق بنزینی- الکتریکی مولد برق گاز الکتریکی
reading wand دستگاهی که نشان ها و کدهارا به صورت نوری درک میکند
actinograph دستگاهی که تغییرات نیروی اشعهء خورشید را ثبت میکند
halt دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halts دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
halted دستور برنامه که باعث توقف اجرای دستوات CPU میشود تا مجددا تنظیم شود و یا تا وقتی که شروع مجدد شود
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
blasting machine دستگاهی که برای منفجرکردن سنگهای معدنی جهت استخراج انها
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
planimeter دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
atomizers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
roller دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
rollers دستگاهی که جهت متراکم کردن لایههای خاک از ان استفاده میشود
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
atomizer دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
atomisers دستگاهی که عناصری را به ذرات ریز تبدیل میکند مثل عطرپاش
cons در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
winched پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
conning در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
checked دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
conned در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
con در DOS و 2/OS نام دستگاهی که به صفحه کلید ومونیتور دلالت داشته باشد
winching پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
winch پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
batcher دستگاهی که شن ماسه سیمان و اب را برای ساختن بتن را اندازه گیری میکند
check دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
checks دستگاهی که روی تاسیسات ابی جهت تنظیم سطح اب ساخته میشود
demount کنار گذاشتن یک رسانه ذخیره مغناطیسی از دستگاهی که روی ان نوشته و از ان می خواند
winches پیچ هرنوع ماشین یا دستگاهی که برای کشیدن بکار رود هندل
franking machine دستگاهی که تاریخ و هزینه پست را روی کاغ چاپ میکند نقش تمبر
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
uart Receiver UniversalAsynchronous Transmitter دستگاهی که دادههای موازی را به داده سری تبدیل میکند
computer output microfilm recorder دستگاهی که خروجی کامپیوتررا روی فیلم حساس به نوربه شکل میکروسکوپی ضبط میکند
assembly line دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
assembly lines دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
control buoy بویه کنترل کننده مینها دستگاهی که محل مینهای شناور زیر دریا را نشان میدهد
combines دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
combining دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
combine دستگاهی که داده را روی سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فلاپی دیسک می خواند و می نویسد
vibrators دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
vibrator دستگاهی که درملات بتن نهاده و هوای داخل بتن را تخلیه میکند
bell conveyor دستگاهی که مخلوط بتن را ازروی نوار به محل بتن ریزی حمل میکند
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
toggle مربوط است به هر دستگاهی که دارای دو حالت پایدار است
toggles مربوط است به هر دستگاهی که دارای دو حالت پایدار است
lpt در DOS نام دستگاهی است که به یکی از درگاههای موازی مربوط می گردد وچاپگرهای موازی می توانندبه ان متصل شوند
electrotechnical الکتریکی
electrical الکتریکی
electric الکتریکی
electrical conduction رسانش الکتریکی
dielectric polarization قطبش دی الکتریکی
electrifying الکتریکی کردن
electric force نیروی الکتریکی
dielectric power قدرت دی الکتریکی
electrical conductivity هدایت الکتریکی
electrical سیستم الکتریکی
electric heater گرم کن الکتریکی
electric wind باد الکتریکی
electric welding جوشکاری الکتریکی
electrical analogue مشابهات الکتریکی
electrical angle زاویه الکتریکی
static breeze وزش الکتریکی
corona discharge تخلیه الکتریکی
electrical breeze وزش الکتریکی
electric wave موج الکتریکی
electric unit واحدهای الکتریکی
electric traction قوه الکتریکی
electrical conductance رسانایی الکتریکی
electroplating ابکاری الکتریکی
dielectric strain بار دی الکتریکی
electric tension فشار الکتریکی
dielectric strength پایدار دی الکتریکی
dielectric stress بار دی الکتریکی
dielectric viscosity لختی دی الکتریکی
electric traction کشش الکتریکی
electrical bounding اتصال الکتریکی
electric circuit مدار الکتریکی
electric discharge تخلیه الکتریکی
electric balance تعادل الکتریکی
conductivity رسانندگی الکتریکی
capacitance فرفیت الکتریکی
electric attraction جاذبه الکتریکی
electric machine ماشین الکتریکی
electric potential پتانسیل الکتریکی
electric coupling پیوست الکتریکی
electric brake ترمز الکتریکی
electric coupling تزویج الکتریکی
electric charge بار الکتریکی
electric bulb لامپ الکتریکی
electric clock ساعت الکتریکی
electric component قطعه الکتریکی
electric connection اتصال الکتریکی
electric break down شکست الکتریکی
electric contact کنتاکت الکتریکی
all electric تماما" الکتریکی
electric control کنترل الکتریکی
air dielectric دی الکتریکی هوا
hot seat صندلی الکتریکی
electric primer چاشنی الکتریکی
electric arc قوس الکتریکی
electric apparatus دستگاه الکتریکی
electric equipment تجهیزات الکتریکی
electric eye چشم الکتریکی
magic eye چشم الکتریکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com