Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (16 milliseconds)
English
Persian
chaser
دنبال کننده
chasers
دنبال کننده
tracker
دنبال کننده
trackers
دنبال کننده
continuator
دنبال کننده
pursuant
دنبال کننده
Search result with all words
tagger
تنکه دنبال کننده
Other Matches
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
parsmip nose
دنبال چه
dangler
دنبال رو
rear
دنبال
pursuits
دنبال
philanderer
زن دنبال کن
pope's nose
دنبال چه
player
[American E]
زن دنبال کن
pick-up artist
زن دنبال کن
pickup artist
زن دنبال کن
attachment
دنبال
reared
دنبال
rearing
دنبال
rears
دنبال
philanderers
زن دنبال کن
in the wake of
در دنبال
pursuit
دنبال
roil
دنبال هم دویدن
to give chase
دنبال کردن
courses
:دنبال کردن
coursed
:دنبال کردن
course
:دنبال کردن
continues
دنبال کردن
reopen
دنبال کردن
reopened
دنبال کردن
tandom connection
اتصال دنبال هم
dogging
دنبال کردن
dog
دنبال کردن
track
دنبال کردن
tracks
دنبال کردن
chased
دنبال کردن
give chase
دنبال کردن
graph follower
دنبال گر گراف
reopening
دنبال کردن
reopens
دنبال کردن
pursued
دنبال کردن
traced
دنبال کردن
What are you looking for ?
دنبال چی؟ می گردی ؟
pursuing
دنبال کردن
dogs
دنبال کردن
trace
دنبال کردن
traces
دنبال کردن
pursues
دنبال کردن
chase
دنبال کردن
continue
دنبال کردن
pursue
دنبال کردن
chasing
دنبال کردن
He is looking for trouble.
دنبال شر می گردد
tracked
دنبال کردن
chases
دنبال کردن
to follow ones nose
دنبال قسمت خودرفتن
One must let sleeping dogs lie.
دنبال شر نباید رفت
run close
سخت دنبال کردن
To follow up (trace) a matter (case).
موضوعی را دنبال کردن
dogs
مثل سگ دنبال کردن
To be on someone trail. To trace someone.
رد کسی را دنبال کردن
to pursue a plan
نقشهای را دنبال کردن
to run on chapters
فصل ها را دنبال هم انداختن
hitch one's wagon to a star
<idiom>
دنبال هدف رفتن
follow in one's footsteps (tracks)
<idiom>
دنبال روی دیگری
stick with
<idiom>
دنبال کردن کاری
ask for trouble
<idiom>
دنبال دردسر گشتن
let sleeping dogs lie
<idiom>
[دنبال دردسر نگرد]
look (someone) up
<idiom>
به دنبال کسی گشتن
careerism
دنبال کردن شغل
pound the pavement
<idiom>
دنبال کار گشتن
tows
دنبال خود کشیدن
tow
دنبال خود کشیدن
phliander
دنبال زنی افتادن
attends
از دنبال امدن منتظرشدن
attending
از دنبال امدن منتظرشدن
attend
از دنبال امدن منتظرشدن
hunt down
دنبال کردن و گرفتن
follow the ball
دنبال توپ فرستادن
dogging
مثل سگ دنبال کردن
dog
مثل سگ دنبال کردن
look (something) up
<idiom>
به دنبال کلمهای (دردیکشنری)گشتن
pursuit of happiness
به دنبال رضایت خاطر
[خرسندی]
philander
زن بازی کردن دنبال زن افتادن
fool's errands
فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errand
فرستادن دنبال نخود سیاه
practise or tice
دنبال کردن مشق دادن
I sent him on an errand.
اورا دنبال یک کاری فرستادم
I'll look into the matter.
من موضوع را دنبال خواهم کرد.
To go about ones business.
دنبال کار خود رفتن
to always look for things to find fault with
همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
to run any one hard
کسیرا سخت دنبال کردن
to hang on the rear
برای حمله دنبال کردن
to pursue pleasure
دنبال خوش گذرانی رفتن
tracked
دنبال کردن یک مسیر به درستی
track
دنبال کردن یک مسیر به درستی
sink one's teeth into
<idiom>
با جدیت دنبال کاری رفتن
follow out
اخذ نتیجه دنبال کردن
tracks
دنبال کردن یک مسیر به درستی
I am looking for work ( ajob).
دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
We are hunting for a vacant flat.
دربدر دنبال آپارتمان خالی می گردیم
career woman
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
run down
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
run-down
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
rungs
تااخرین نفس دنبال کردن مندرس
entrain
اهسته دنبال کسی رفتن بقطار
to keep at some work
د رکاری پافشاری کردن دنبال کاریراگرفتن
the police are on his track
مامورین شهربانی اورا دنبال می کنند
backing up the wrong tree
<idiom>
[دنبال چیزی در جای اشتباهی گشتن]
reoccupy
دنبال کردن دوباره بدست اوردن
The dinner will be followed by a concert.
به دنبال شام کنسرتی اجرا می شود.
career women
زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
canvassing
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
follow through
چیزی را تا اخر دنبال کردن بانجام رسانی
bargain hunter
کسی که دنبال قیمت خیلی ارزان می گردد.
to search
[for]
[someone]
دنبال
[کسی]
گشتن
[ برای مثال پلیس]
canvassed
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
gaze hound
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
lay deacon
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
to be after somebody
پی
[دنبال]
کسی رفتن
[برای کیفری مجازاتی]
canvasses
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
To fetch and varry for someone .
دنبال خرده فرمایش های کسی رفتن
canvass
مشتری پیدا کردن یا دنبال سفارش رفتن
columns
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
column
ردیف کشتیهای مسافربری که به دنبال هم حرکت می کنند
follow up
رده پشتیبان دنباله دنبال کردن دشمن
They are openly seeking his being sacked.
آنها آشکارا به دنبال اخراج شدن او هستند.
coach dog
یکجورسگ که برای رفتن دنبال درشکه تربیت میکنند
He sought, if without much success, a social policy.
او به دنبال، اگر بدون کامیابی، سیاستی اجتماعی بود.
rompish
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
fetched
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
rompy
مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
fetches
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
fetch
سیگنالی که مراحل CPU را تا حلقه بازیابی دنبال میکند
functioned
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
function
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
functions
کد دسوردهی به کامپیوتر که در آن تابع یا شاخهای از برنامه دنبال میشود
pot-boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot boiler
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
pot-boilers
کار ادبی یا صنعتی که تنهابرای نان دراوردن دنبال شود
illegal
دستور یا فرآیندی که پروتکل سیستم کامپیوتری یا قواعد زبان را دنبال نمیکند
paths
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
path
لیست زیر دایرکتوریها که سیستم عامل باید دنبال فایل نامدار بگردد
find
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
finds
برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
sea anchor
وسیله هرمی شکل یا چتربرزنتی که به دنبال قایق بسته میشود تاباد مانع تغییرمسیرنشود
altitude/height hold
متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder
ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
inhibitor
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
marshaller
هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
scalar
نوع داده حاوی دادههای مجزا که قابل پیش بینی هستندو رشتهای را دنبال می کنند
interrupt
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupting
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
interrupts
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند
quick disconnect coupling
کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor
گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primer
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers
وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network
یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
sag wagon
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
changer
دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
vasomotor
اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere
وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
detonator
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators
منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter
نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
makgi boowi
نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive
گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
interceptor
هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
prepossessing
مجذوب کننده جلب توجه کننده
padding
پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
expostulator
سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur
تشویق کننده
[یا هو کننده]
استخدام شده
suppressive
خنثی کننده اتش سرکوب کننده
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
anti-
برنامه نرم افزاری که در کامپیوتر به دنبال ویروس می گردد و پیش از اینکه به داده یا فایل آسیب برساند آنرا نابود میکند
pursue
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
interactive
محتوای حافظه و ثبات را کنترل کند و اجرای دستور را دنبال کند
pursuing
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursued
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
pursues
تعاقب کردن تحت تعقیب قانونی قرار دادن دنبال کردن
convention
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
Rather than simply modifying existing designs she searches for new solutions.
به جای اینکه طرح های موجود را فقط اصلاح کند او
[زن]
به دنبال راه حل های تازه می رود.
conventions
استاندارها یا قوانین آشنا که برای ایجاد سازگاری نرم افزار یا سخت افزار باید دنبال شوند
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
astigmatizer
وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order
دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
favourer
یاری کننده مساعدت کننده
lifter
مرتفع کننده برطرف کننده
oppressive
خورد کننده ناراحت کننده
transmitters
منتقل کننده مخابره کننده
transmitter
منتقل کننده مخابره کننده
provisioner
تدارک کننده تهیه کننده
gesticulant
اشاره کننده وحرکت کننده
presentor
ارائه کننده معرفی کننده
whetstone
تیز کننده تند کننده
insulators
جدا کننده عایق کننده
coordinator
هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modifier
اصلاح کننده تعدیل کننده
modifiers
اصلاح کننده تعدیل کننده
venerator
تکریم کننده ستایش کننده
contractive
جمع کننده چوروک کننده
prosecutor
پیگرد کننده تعقیب کننده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com