English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
English Persian
accrete دوقلو یکپارچه
Other Matches
link lift vehicle حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
twinned دوقلو
twin دوقلو
geminate دوقلو
geminal دوقلو
gem diol دیول دوقلو
six of one and half-a-dozen of the other <idiom> دوقلو بودن
twain توام دوقلو
geminate دوقلو جفت کردن
twinborn دوقلو بدنیا امده
grosses یکپارچه
molar یکپارچه
monolith یکپارچه
globally یکپارچه
forged bit یکپارچه
global یکپارچه
integrated یکپارچه
solids یکپارچه
solid یکپارچه
seamless یکپارچه
grossest یکپارچه
grossing یکپارچه
grosser یکپارچه
monolithic یکپارچه
grossed یکپارچه
gross یکپارچه
monoliths یکپارچه
solid partition جداگر یکپارچه
masts دکل یکپارچه
mast دکل یکپارچه
polemast دکل یکپارچه
global learning یادگیری یکپارچه
integral construction ساختمان یکپارچه
entire درست یکپارچه
integrate یکپارچه کردن
integrates یکپارچه کردن
integrating یکپارچه کردن
unified یکپارچه شده
union suit پیراهن و شلوار یکپارچه
monolithic integrated circuit مدار مجتمع یکپارچه
unified یکپارچه فرماندهی متحد
solidify یکپارچه کردن یا شدن
solidifying یکپارچه کردن یا شدن
solidified یکپارچه کردن یا شدن
solidifies یکپارچه کردن یا شدن
freight container اطاقک حمل بار یکپارچه
link route segments راههای مورد استفاده برای حمل بار یکپارچه
walls مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
wall مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
production missile موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
split cameras دوربینهای زوجی دوربینهای دوقلو
blisk هر مرحله از روتورتوربینهای خطی که در ان دیسک و تیغه ها بصورت یکپارچه ساخته شده اند
fragmentation امکان نرم افزاری که عمل یکپارچه سازی دیسک سخت را انجام میدهد
defragmentation ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
pooler وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
consolidation درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
sysgen فرایند تغییر سیستم عامل عمومی دریافت شده ازفروشنده به سیستم مناسبی که نیازهای یکپارچه استفاده کننده را براورده می سازدتولید سیستم
assemble یکپارچه کردن جفت کردن
assemble یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembled یکپارچه کردن جفت کردن
assembled یکپارچه کردن مونتاژ کردن
assembles یکپارچه کردن جفت کردن
assembles یکپارچه کردن مونتاژ کردن
integrated staff ستاد یکپارچه ستاد التقاطی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com