English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
jog دویدن بصورت یورتمه
jogged دویدن بصورت یورتمه
jogging دویدن بصورت یورتمه
jogs دویدن بصورت یورتمه
Other Matches
trotters یورتمه ران اسب یورتمه رو
trotter یورتمه ران اسب یورتمه رو
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه
jogs یورتمه
trotters یورتمه رو
trots یورتمه
trotter یورتمه رو
jogging یورتمه
trotting یورتمه
trotted یورتمه
jog یورتمه
jogged یورتمه
three gaited یورتمه رو
pacer یورتمه رو
trot یورتمه روی
canters یورتمه رفتن
pacing گام یورتمه
trots یورتمه روی
trotting یورتمه روی
sidewheeler اسب یورتمه رو
pace یورتمه رفتن
canter یورتمه رفتن
cantered یورتمه رفتن
gait یورتمه روی
cantering یورتمه رفتن
trotted یورتمه روی
piaffer یورتمه کوتاه
dogtrot یورتمه رفتن
jog trot یورتمه کوتاه
paced یورتمه رفتن
piaffer یورتمه اهسته
paces یورتمه رفتن
dogtrot یورتمه اهسته
picker دلال و واسطه فرش [بصورت جزئی از خانه ها و حراجی ها فرش را خریداری کرده و بصورت عمده می فروشد.]
amble یورتمه رفتن اسب
ambled یورتمه رفتن اسب
ambles یورتمه رفتن اسب
ambling یورتمه رفتن اسب
fox trot یورتمه اهسته اسب
terrtorialize محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
saddle bag خورجین [اینگونه قالیچه ها بصورت قرینه بافته می شوند.گاه مجزا بوده و سپس به یکدیگر متصل می شوند و یا بصورت یک تکه که در وسط ساده است بافته می شوند.]
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
races دویدن
raced دویدن
race دویدن
Running <adj.> دویدن
to run through دویدن
run دویدن
runs دویدن
doubled دویدن
double دویدن
doubled up دویدن
tracked مسابقه دویدن
outrun در دویدن جلوافتادن
outrunning در دویدن جلوافتادن
outruns در دویدن جلوافتادن
trig تر وتمیز دویدن
jogging اهسته دویدن
running with the ball با توپ دویدن
track مسابقه دویدن
tracks مسابقه دویدن
to bolt با سرعت دویدن
re-run دوباره دویدن
winder دویدن سریع
roil دنبال هم دویدن
re-running دوباره دویدن
leaps جستن دویدن
scuttled بسرعت دویدن
jog اهسته دویدن
runout محوطه دویدن
jogs اهسته دویدن
cursorial مستعد دویدن
re-ran دوباره دویدن
re-runs دوباره دویدن
scuttle بسرعت دویدن
scuttles بسرعت دویدن
footrace مسابقه دویدن
on the go <idiom> مشغول دویدن
jogged اهسته دویدن
run for it <idiom> به ضرب دویدن
leaped جستن دویدن
scuttling بسرعت دویدن
leap جستن دویدن
vitrify بصورت شیشه در اوردن بصورت شیشه درامدن
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
monofilament الیاف تک رشته بلند [این نوع از لیف که دارای طول بسیار بلندی است بصورت طبیعی فقط در الیاف ابریشم وجود داشته ولی الیاف مصنوعی یا شیمیایی می توانند بصورت الیاف بلند یا کوتاه تهیه شوند.]
outkick تندتر از رقیب دویدن
run way محوطه دویدن هواپیما
circuit clout یک امتیاز با دویدن به پایگاه
dinger دویدن به پایگاه اصلی
he fell to the ground دویدن اغازکردبزمین افتاد
base running دویدن بسوی پایگاه
circling دویدن در مسیر منحنی
sprints با حداکثر سرعت دویدن
rerun عمل دوباره دویدن
sprinted با حداکثر سرعت دویدن
to start شروع کردن به دویدن
to break into a run شروع کردن به دویدن
sprint با حداکثر سرعت دویدن
long wind طاقت زیاد دویدن
circle دویدن در مسیر منحنی
To interrupt someone. To butt in. تو حرف کسی دویدن
circles دویدن در مسیر منحنی
circled دویدن در مسیر منحنی
malthusian law of population نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
star design طرح ستاره ای شکل [این طرح به گونه های مختلف در فرش های مناطق مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. گاه بصورت ترنج و گاه بصورت تزئین در متن.]
break-ins درمیان صحبت کسی دویدن
to run a race در مسابقه دویدن یاشرکت کردن
false start دویدن قبل ازصدای تپانچه
false starts دویدن قبل ازصدای تپانچه
to run for the bus برای گرفتن اتوبوس دویدن
departure end انتهای محوطه دویدن هواپیما
break-in درمیان صحبت کسی دویدن
arresting system runout محوطه دویدن سیستم مهارهواپیما
ground game روش استفاده از مانور دویدن
road work دویدن جادهای در تمرین بوکس
break in درمیان صحبت کسی دویدن
roll out دویدن هواپیما روی باند
to take a run-up با دویدن به مکان شروع نزدیک شدن
to overrun oneself از دویدن زیاد خود را خسته کردن
scalps با نوک پای جلو ضربه زدن به سم پای عقب در یورتمه
scalp با نوک پای جلو ضربه زدن به سم پای عقب در یورتمه
goes نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
threshholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
go نوعی پاس با دویدن دریافت کننده به جلو
buttonhook نوعی پاس با جلو دویدن وبرگشت ناگهانی
threshold نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
thresholds نقطه شروع محوطه دویدن هواپیما حد نهایی
curl پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
back up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
curled پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
triple threat بازیگری که مهارت در دویدن و پاس دادن و ضربه پا دارد
curls پاس با جلو دویدن و سپس تغییر مسیر دادن
drag bunt ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
rompish مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
back-up اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
rompy مایل به بازی کردن با جیغ وداد و دنبال هم دویدن
quarterback sneak حمله بازیگر بالا با دویدن بجلو پس از گرفتن توپ
pomegrenate design طرح گل اناری [این طرح در گل های شاه عباسی فرش ایران، در فرش های چینی بصورت درخت انار و در فرش های ترکستان و قفقاز بصورت میوه انار به همراه شاخ و برگ استفاده می شود.]
peacock طرح طاووس [این طرح در فرش های ایرانی، چینی، مغولی، قفقازی و ترکیه بصورت های متفاوت بکار می رود. در فرش چین گاه در کل متن و گاه در فرش ایران و قفقاز بصورت نمادی کوچک در گوشه و کنار فرش بافت می شود.]
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
slanted بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
to jink [colloquial] [British English] در دویدن [راه رفتن] [رانندگی کردن] ناگهان مسیر را تغییر دادن
slant بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
slants بازی تهاجمی با دویدن یک بازیگر بطور مستقیم با زاویهای به طرف دروازه
leg bye امتیاز با دویدن در نتیجه خوردن توپ به بدن توپزن ومنحرف شدن ان
run-up [start-up] نزدیکی به مکان شروع با دویدن [برای جهش یا پرتاب کردن] [ورزش]
hang قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
He is trying to run before he has learned do walk. <proverb> او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
square in پاس با دویدن دریافت کننده توپ به جلو و تغییر مسیر به کنار و به موازات خط تجمع
breaks حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambled دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambles دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scrambling دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
glided حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glides حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
glide حمله با سر دادن شمشیرروی شمشیر حریف ارام دویدن برای فشار نهایی چرخش به دور میله بارفیکس
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
as <conj.> <prep.> بصورت
in human shape بصورت یا
orderly <adv.> بصورت مرتب
neatly <adv.> بصورت مرتب
tidily <adv.> بصورت مرتب
in his own similitude بصورت خودش
duly <adv.> بصورت مرتب
orderly <adv.> بصورت صحیح
in a topic form بصورت عنوان
in the f. بصورت جسمانی
faultily <adv.> بصورت غلط
incorrectly <adv.> بصورت غلط
in outward show بصورت فاهر
phonily <adv.> بصورت غلط
wrongly <adv.> بصورت غلط
neatly <adv.> بصورت صحیح
integrally بصورت عددصحیح
tidily <adv.> بصورت صحیح
rightfully <adv.> بصورت صحیح
by a mistake <adv.> بصورت اشتباه
as a result of a mistake <adv.> بصورت اشتباه
by accident <adv.> بصورت اشتباه
inadvertently <adv.> بصورت اشتباه
Outwardly . on the face of it. بصورت ظاهر
particulate بصورت ذره
unintentionally <adv.> بصورت اشتباه
by mistake <adv.> بصورت اشتباه
duly <adv.> بصورت منظم
periodically بصورت دورهای
neatly <adv.> بصورت منظم
tidily <adv.> بصورت منظم
justly <adv.> بصورت صحیح
orderly <adv.> بصورت منظم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com