Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
depressant
دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
Other Matches
slump
کاهش فعالیت رکود
slumps
کاهش فعالیت رکود
slumping
کاهش فعالیت رکود
slumped
کاهش فعالیت رکود
biological half time
زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biological half time
زمان امکان فعالیت عامل میکربی
palliator
کاهش دهنده
half life period
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
water softener
[کاهش دهنده درجه سختی آب]
complexing agent
عامل کمپلکس دهنده
precipating agent
عامل رسوب دهنده
sequestering agent
عامل کمپلکس دهنده
physical profile
براوردبنیه کلی بدنی یاقدرت بدنی و کارایی
discriminating circuit
مدارتشخیص دهنده انرژیهای عامل انفجار
corporal punishment
کیفر بدنی مجازات بدنی
marginal productivity law
قانون بازدهی نهائی قانون بهره وری نهائی ب_راساس این ق__انون با اف_زایش یک عامل تولید با ف_رض ثابت بودن سایر ع__وامل تولیدنهائی نهایتا کاهش خواهدیافت
resilience
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
tax friction
کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
kerning
کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
compression
روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
cyanogen agent
عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
decrease
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases
کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreased
کاهش یافتن کم شدن کاهش
actuator
محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
capital intensive goods
کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shelling
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
trimmer
زینت دهنده تغییر عقیده دهنده بنابمصالح روز
somatic
بدنی
physical
بدنی
so matic
بدنی
corporal
بدنی
bodily
بدنی
corporals
بدنی
systemic
بدنی
hacking
خطای بدنی
flesh colour
رنگ بدنی
flesh red
بدنی رنگ
p.exercise
پرورش بدنی
physical exercise
تمرین بدنی
physical profile
نیمرخ بدنی
physical appearance
منظر بدنی
assault and battery
حملهی بدنی
somatic disorders
اختلالهای بدنی
physical movement
حرکت بدنی
common sensibility
حس کلی بدنی
somatotype
ریخت بدنی
corporal punishment
تنبیه بدنی
body type
سنخ بدنی
bodily pain
درد بدنی
corps a corps
تماس بدنی
physical education
تربیت بدنی
blood agent
عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggybacks
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer
افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
piggyback
سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
decrease
کاهش دادن کاهش
decreases
کاهش دادن کاهش
decreased
کاهش دادن کاهش
somesthesis
حساسیت به حسهای بدنی
personnel monitoring
بازرسی بدنی از افراد
personal foul
خطای بدنی به حریف
eurythmics
حرکات بدنی موزون
assaulted
حمله بدنی به حریف
eurhythmics
حرکات بدنی موزون
gestic
وابسته بحرکت بدنی
assaults
حمله بدنی به حریف
assault
حمله بدنی به حریف
corporeal
بدنی دارای ماده
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
kinesiology
تشریح حرکات بدنی انسان
physical characteristics
مشخصات زمین خصوصیات بدنی
physical medicine
درمان بدنی و توان بخشی
retardation
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
economic of scale
کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
assaulted
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
syndromes
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
classical seat
وضع بدنی سوارکار روی زین
syndrome
مجموعه علائم بدنی وذهنی مرض
assaults
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
army standard score
نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
orthograde
راه رونده با بدنی راست وعمودی
assault
حمله کردن به کسی به قصدازار بدنی
physical
مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
EXE file
در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
catalysts
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
conglutinative
التیام دهنده جوش دهنده
exhibitor
نمایش دهنده ارائه دهنده
exhibitors
نمایش دهنده ارائه دهنده
bailer
امانت دهنده کفیل دهنده
bailor
امانت دهنده کفیل دهنده
exhibiter
نمایش دهنده ارائه دهنده
extender
توسعه دهنده ادامه دهنده
catalyst
تشکیلات دهنده سازمان دهنده
hyperphysical
خارق العاده مافوق قوه بدنی ومادی
dachshund
نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
dachshunds
نوعی سگ کوچک با پاهایی کوتاه و بدنی دراز.
accelerationists
شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
MS DOS
سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
skate off
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
exercise
فعالیت
activity
فعالیت
activation
فعالیت
exercised
فعالیت
exercises
فعالیت
stirs
فعالیت
stir
فعالیت
stirred
فعالیت
stirrings
فعالیت
acting
فعالیت
activities
فعالیت
actuality
فعالیت
functions
فعالیت
activeness
فعالیت
function
فعالیت
functioned
فعالیت
cruelty
در CLعبارت است از سوء رفتار یکی از زوجین با دیگری به نحوی که احتمال منجر شدن ان به صدمات بدنی
inactivity
عدم فعالیت
politicking
فعالیت سیاسی
turn over
عایدی فعالیت
cerebration
فعالیت مغزی
inaction
بدون فعالیت
activity chart
نمودار فعالیت
activity coefficient
ضریب فعالیت
activity cycle
چرخه فعالیت
activity drive
سائق فعالیت
critical activity
فعالیت بحرانی
activity analysis
تحلیل فعالیت
event
عمل یا فعالیت
advertising campaign
فعالیت تبلیغاتی
off year
سال کم فعالیت
on stream
درحال فعالیت
operant
فعالیت کننده
operating level
سطح فعالیت
operational environment
محیط فعالیت
optical activity
فعالیت نوری
business activity
فعالیت بازرگانی
publicity drive
فعالیت تبلیغاتی
low activity
فعالیت پایین
venturing
فعالیت اقتصادی
ventures
فعالیت اقتصادی
ventured
فعالیت اقتصادی
venture
فعالیت اقتصادی
auxiliary activity
فعالیت فرعی
activate
به فعالیت پرداختن
activated
به فعالیت پرداختن
activates
به فعالیت پرداختن
activating
به فعالیت پرداختن
events
عمل یا فعالیت
hey day
روز پر فعالیت
activity time
زمان هر فعالیت
activity ratio
نسبت فعالیت
somatotonic
فعالیت گرا
activity rate
نرخ فعالیت
activity quotient
بهر فعالیت
activity of soil
فعالیت خاک
activity light
چراغ فعالیت
somatotonia
فعالیت گرایی
activity wheel
گردونه فعالیت
random activity
فعالیت تصادفی
activation
به فعالیت دراوردن
reactivation
فعالیت مجدد
touch football
نوعی فوتبال با 6 یا 9 بازیگردر هر تیم که سد کردن مجازاست ولی حمله بدنی مجازنیست و فقط لمس حریف کافی است
class i activity
فعالیت امادی طبقه 1
electioneer
فعالیت انتخاباتی کردن
orbit
دور حدود فعالیت
byway
کار یا فعالیت جنبی
byways
کار یا فعالیت جنبی
orbited
دور حدود فعالیت
spheres
مرتبه حدود فعالیت
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
in the swim
<idiom>
درکاری فعالیت داشتن
forms
سابقه فعالیت اسب
trade cycle
دوره فعالیت تجاری
class ii activity
فعالیت امادی طبقه 2
efficiency
فعالیت مفید بازده
file activity ratio
نسبت فعالیت پرونده
orbits
دور حدود فعالیت
deactivating group
گروه کم کننده فعالیت
muzzling
مانع فعالیت شدن
gross motor activity
فعالیت حرکت عمده
pickup
تجدید فعالیت چیدن
muzzle
مانع فعالیت شدن
muzzled
مانع فعالیت شدن
sphere
مرتبه حدود فعالیت
muzzles
مانع فعالیت شدن
seismism
فعالیت لزرشی وارتعاشی
self activity
فعالیت خود بخود
formed
سابقه فعالیت اسب
background
فعالیت ارتباط دادهای
form
سابقه فعالیت اسب
business cycle
دور فعالیت بازرگانی
backgrounds
فعالیت ارتباط دادهای
activity sampling
نمونه گیری از فعالیت
activity group therapy
درمان با فعالیت گروهی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com